پستوبلند-اقتباس-از-رمانهای-فارسی-رضا-فکری

چوبک به‌‌شدت از روند تبدیل متن به تصویر ابراز نارضایتی کرد... فساد و رانت‌خواری نهایتاً به‌ شکل دست نامریی انتقام طبیعت برمی‌آید و به زیرشان می‌کشد... شخصیت‌ها از همان طبقه‌ اجتماعی کتاب سر برآورده‌اند و در پی احقاق سهم خود از دنیا، به قاچاق و خیانت و دزدی متوسل می‌شوند؛ هرچند جاویدِ سریال دقیقاً به همان راهی که سیاوشِ رمان رهسپار است، نمی‌رود... بهره‌گیری از حضور و همفکری مداوم رمان‌نویس در تیم فیلمنامه‌نویسی، می‌تواند در حفظ عناصر حیاتی متن‌ مؤثر باشد

اقتباس از آثار ادبی هرچند عمری به اندازه خودِ سینما در ایران دارد، اما کم‌تر به‌عنوان یک «امکان» از آن بهره گرفته شده است. انتشارِ خبرِ اقتباس از دو رمانِ «نیمه غایبِ» حسین سناپور و «سرخِ سفیدِ» مهدی یزادنی‌خرم، بار دیگر نگاه‌ها را به‌سمت اقتباس ادبی سوق داد؛ رویکردی که در دو سال‌ اخیر با دو سریال «زخم کاری» و «یاغی» که برگرفته از دو رمان «بیست زخم کاریِ» محمود حسینی‌زاد و «سالتو»ی مهدی افروز‌منش بوده‌اند، مورد توجه واقع شد؛ دو سریالی که با استقبال چشمگیر مخاطبان و منتقدان ‌همراه شد.

«زخم کاری» پس از «دایی‌جان ناپلئون» اثر ایرج پزشکراد، دومین رمان فارسی است که از آن سریال ساخته شده است. سریال «دایی‌جان ناپلئون» به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین سریال‌‌های ایرانی، در فروش و اقبال به رمان نیز تاثیرگذار بود. از این همین رو شاید بتوان گفت این دو مدیا، در موفقیتِ هم سهیم هستند و فیلمساز و رمان‌نویس هردو از فرآیند اقتباس بهره می‌برند.

اما اقتباس همیشه فرآیندِ رضایت‌بخشِ دوطرفه نبوده است! از آثار اقتباس‌‌شده پیش از انقلاب، صادق چوبک، محمود دولت‌آبادی و احمد محمود از روند فیلم‌های ساخته‌شده از آثارشان راضی نبودند؛ تاجایی‌که در مقابل فیلمسازان موضع گرفتند و اعتراض کردند. هرچند فیلم «تنگسیر» در دیده‌شدن رمانی که از آن برآمده بود نقش برجسته‌ای داشت، اما چوبک به‌‌شدت از روند تبدیل متن به تصویر ابراز نارضایتی کرد. در مقابل، می‌توان به نویسندگانی همچون غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری اشاره کرد که اقتباس از آثارشان را رضایت‌بخش توصیف می‌کردند. پس از انقلاب نیز برداشت از آثار داستان‌نویسانی مانند جعفر مدرس‌صادقی و هوشنگ مرادی‌کرمانی با موفقیت و رضایت هردو مؤلف ادبی و سینمایی آن همراه بود. «گاوخونی» با وجود ذهن‌محوری‌اش در انتقال معنای اثر عملکرد قابل‌قبولی داشت و «قصه‌های مجید» نیز از نمونه‌های پراقبال در اقتباس تلویزیونی بود که به فروش کتاب نیز کمک شایانی کرد.

اما سنتِ اقتباس برای چند دهه‌ای از مرکز توجه فیلمسازان ایرانی فاصله گرفت تا این‌که با ساخت سریال‌های «زخم کاری» و «یاغی» دوباره احیا شد. رمان «بیست زخم کاری» اولین رمان محمود حسینی‌زاد بود که بعد از ده‌سال خاک خوردن در وزارت ارشاد، نهایتاً درسال 96 مجوز گرفت و از سوی نشر چشمه منتشر شد و تا به امروز چهاربار تجدید چاپ شده است. اقتباس از این رمان به کارگردانی محمدحسین مهدویان در پانزده قسمت صورت گرفت و پربیننده‌ترین مجموعه شبکه نمایش خانگی در سال 1400 شد و در بیست‌ویکمین دوره جشن حافظ نامزد هفت بخش و برنده چهار جایزه از جمله جایزه بهترین مجموعه درام تلویزیونی شد.

زخم کاری جواد عزتی مالک

با وجود استقبال در هر دو مدیوم رمان و سریال، اقتباسِ «زخم کاری» رضایت چندانی برای نویسنده‌اش به همراه نداشت. در ساخت این مجموعه تلویزیونی مواردی وجود دارد که نیاز به مفاهمه‌ گسترده‌تری میان نویسنده و فیلمساز داشته است. حسینی‌زاد در «بیست زخم کاری»، تراژدی «مکبث» را در دنیایی امروزی بازمی‌سازد و نظامی از روابط مبتنی بر فساد را در رمانش سازمان می‌دهد. مالک مالکی در رأس این سیستم، نماد مفسدان قدرقدرتی است که کسی توان مقابله با آن‌ها را ندارد. مالکی و سمیرا، مکبث و لیدی مکبثِ این دنیای مافیایی‌اند که با توسل به قتل، خیانت و فریب موانعی همچون ریزآبادی را، که معادل شاه دانکن است از میان برمی‌دارند و خود به نوک قله‌ قدرت ‌و ‌ثروت برآمده از این فساد می‌رسند.

در اقتباس از این رمان، کم‌وبیش همان خط‌ روایی با همان شخصیت‌ها دنبال می‌شود. در این‌جا البته به‌تصویرکشیدن عناصر میانیِ مافیا مد نظر است که فساد و رانت‌خواری نهایتاً به‌ شکل دست نامریی انتقام طبیعت برمی‌آید و به زیرشان می‌کشد. ریتم و تمپوی سریال به همان سرعتی است که در رمان مشاهده می‌شود. این مسأله به ماهیت خودِ داستان نیز باز می‌گردد که ماجراهایش، نوع روایت و نظرگاه دوربین‌وارش، وجه تصویری تمام‌عیاری به این فیلمنامه‌ اقتباسی می‌بخشد.

پس از «زخم کاری»، نگاه‌ها به‌سمت اقتباس‌های ادبی بیش‌تری رفت. سریال «یاغی» سومین تجربه‌ تلویزیونی از این نوع در ایران است که در سال 1401 از روی رمان «سالتو» ساخته شد و با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شد. این رمان دومین اثر مهدی افروزمنش است که در سال 95 توسط نشر چشمه منتشر شد و تا پیش از ساخت سریال، هفت‌‌بار تجدید چاپ شده بود و اکنون به چاپ چهاردهم رسیده است.

در رمان «سالتو» شخصیتی به‌نام سیاوش حضور دارد که عاشق کُشتی است. نوجوانی متعلق به محله‌ای پشت‌ خط که جزیره نام‌گرفته ‌است. نادر که خود سرکرده‌ یک گروه مافیایی است، سیاوش را به‌عنوان یک استعداد کشف می‌کند و از او در باند قاچاق بهره می‌گیرد. سیاوش که وضعیت خانوادگی و اقتصادی نابه‌سامانی دارد، خیلی زود جذب این سیستم می‌شود؛ او پیش از این نیز برای داوود‌لجن از همین ‌دست کارها، اما به‌شکلی خرده‌تر انجام می‌داده است.

در سریال «یاغی»، شخصیت‌ها از همان طبقه‌ اجتماعی کتاب سر برآورده‌اند و در پی احقاق سهم خود از دنیا، به قاچاق و خیانت و دزدی متوسل می‌شوند؛ هرچند جاویدِ سریال دقیقاً به همان راهی که سیاوشِ رمان رهسپار است، نمی‌رود. کُشتی پشت دنیایی از وقایع و مناسبات محو می‌شود و دیگر به‌عنوان ابزار قدرت و اهرم فشار قهرمان داستان مورد بهره‌برداری قرار نمی‌گیرد. قصه در این‌جا در انحصار سیاوش و جهانش نیست، بلکه متعلق به همه‌ آدم‌های درگیر در این شبکه‌ بزرگ فساد است. گویی کارگردان از فضای ذهن‌محورِ «سالتو» فاصله گرفته تا ریتم و تمپوی پرشتاب‌تری به اثرش ببخشد. اگرچه در بسیاری از دوراهی‌ها و بحران‌های «یاغی»، این افتِ ریتم، دامن سریال را نیز می‌گیرد تاجایی‌که گاه یک قسمت کامل از سریال به تردیدهای شخصیت جاوید و خیابان‌گردی‌های او می‌گذرد.

یاغی پارسا پیروزفر

دو تجربه‌ «زخم کاری» و «یاغی» نشان داد که اقتباس برحسب اینکه به عناصر اصلی متن متعهد باشد یا برداشتی آزاد از آن ارائه کند، می‌تواند نتایج متفاوتی به‌دست دهد و در این‌میان شیوه‌ نویسنده در روایت نیز نقشی اساسی دارد. نگاهی به تاریخچه‌ اقتباس سینمایی در غرب، اهمیت نکته‌ دیگری را نیز نمایان می‌کند؛ این‌که بهره‌گیری از حضور و همفکری مداوم رمان‌نویس در تیم فیلمنامه‌نویسی، تا چه اندازه می‌تواند در حفظ عناصر حیاتی متن‌ مؤثر باشد. روشی از اقتباس که با ماهیت مشارکت جمعی هنر سینما نیز سازگارتر است و اگر در صنعت فیلمسازی ایرانی جدی‌تر گرفته شود، آثار بلوغ‌یافته‌تری را می‌توان شاهد بود؛ نگاهی عاری از سویه‌های ایدئولوژیک که می‌تواند رویکرد درست اقتباس از آثار ادبی کلاسیک و مدرن فارسی را احیا کند و از داستان‌های شاهنامه تا رمان‌های بزرگ معاصر- «همسایه‌ها»، «سووشون»، «چشم‌هایش»، «کلیدر»، «خانه ادریسی‌ها»، «زمین سوخته» و...- فارغ از مرزبندی‌ها و موضع‌گیری‌های تفکری خاص، در ساخت فیلم و سریال بهره بگیرد.

سازندگی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...