ادبیات، ناجی نمایش خانگی | همشهری


در میان سریال‌هایی که این روزها برای شبکه نمایش خانگی ساخته می‌شود، شاید 2سریال باشد که مخاطبان منتظر تماشایش باشند؛ «یاغی» محمد کارت که این روزها به واسطه «شنای پروانه» در میان مخاطبان شناخته شده است و دیگری «زخم کاری» محمدحسین مهدویان؛ کارگردانی که در سال‌های اخیر فیلم‌های زیادی ساخته و توانسته علاقه‌مندان به سینمای خودش را داشته باشد؛ 2سریالی که داستان‌های آنها براساس رمان‌هایی از مهدی افروزمنش و محمود حسینی‌زاد نوشته و ساخته شده است. کارت «یاغی» خود را از روی «سالتو» مهدی افروز‌منش می‌سازد و مهدویان «زخم کاری» را براساس کتاب «بیست زخم کاری» جلوی دوربین برده است. هر دوی این کتاب‌ها را نشر چشمه منتشر کرده و به‌نظر می‌رسد این ناشر حقوق آثار را به یکی از پلتفرم‌ها واگذار کرده است.
مهدویان براساس کتاب «بیست‌زخم کاری» فیلمنامه سریال را نوشته و تقریبا مراحل تصویربرداری این سریال به‌زودی تمام می‌شود و سازندگان درصدد هستند‌ آن را برای پخش آماده کنند. زخم کاری نخستین سریال مهدویان است که در فضای نوآر ساخته شده و داستانی متفاوت را روایت می‌کند. این سریال محصول جدیدی از پلتفرم فیلیموست.

محمود حسینی‌زاد بیست زخم کاری

انتخاب بازیگران توسط تئاتری‌ها
نکته قابل توجه این سریال انتخاب بازیگران است. انتخاب بازیگران و بازیگردان این سریال را هنرمندان تئاتر انجام داده‌اند. انتخاب بازیگر این مجموعه برعهده کیومرث مرادی بوده و بازیگردان سریال میلاد اکبرنژاد است. جواد عزتی، رعنا آزادی‌ور، هانیه توسلی، سعید چنگیزیان، الهه حصاری، عباس جمشیدی‌فر، مهدی زمین‌پرداز، امیرحسین هاشمی، کاظم هژیر‌آزاد، مه‌لقا باقری، مائده طهماسبی، سیاوش طهمورث، مرتضا امینی‌تبار و سارا حاتمی بازیگران زخم کاری هستند.

یک رئالیسم پرشتاب
محمود حسینی زاد از نویسندگان، ‌نمایشنامه‌نویسان و مترجمان ایرانی است که از وی آثار زیادی منتشر شده است. در معرفی رمان «بیست زخم‌کاری» آمده است: رمان داستان مردی است که می‌خواهد سلطه‌گر باشد. در ابتدا پیرمردی ثروتمند و دارا جان می‌دهد، پزشکی قانونی مرگ را عادی اعلام می‌کند، اما این تازه آغاز ماجراست. حسینی‌زاد مبنای روایت خود را بر اموری ممنوعه گذاشته که به‌تدریج روح قهرمان‌های او را فاسد می‌کند. ولع، حرص، کشتن، کذب و البته میل به بزرگ بودن در جای جای این رمان خواندنی و جذاب نیروی محرکه قهرمان‌های اصلی اوست. اما در تاریکی و سایه دیگران، آن زخم‌خورد گان ساکت بیکار ننشسته‌اند و منتظر فرصت هستند. نویسنده، رمان خود را با ریتمی سریع و در دل تهران و مکان‌های دیگر روایت می‌کند، اما محور تهران است و شاید ویلایی در شمال که نفرین اصلی آنجا رقم می‌خورد. بیست زخم کاری، تجربه یک رئالیسم پرشتاب، قرار است مخاطب را مجذوب خود کند.

نام مهدویان را به‌واسطه فیلم‌هایش شنیده بودم
حسینی‌زاد در گفت‌وگو با روزنامه همشهری در پاسخ به این سؤال که تا چه اندازه محمدحسین مهدویان را می‌شناختید و چطور شد که سریال «بیست زخم‌کاری» از روی داستان شما ساخته شد، توضیح می‌دهد: «اسم مهدویان را به واسطه فیلم‌هایی که ساخته بود، شنیده بودم و خاطرم هست به‌خاطر کنجکاوی فیلم‌های سینمایی که درباره وقایع دهه60 خیلی سروصدا کرد، ‌بخش‌هایی‌اش را دیدم، اما فیلم کاملی که از مهدویان تماشا کردم، «لاتاری»‌اش بود که آن هم خارج از کشور در یکی از شبکه‌ها تماشا کردم.» وی در ادامه توضیح می‌دهد: «اجازه استقبال یا برداشت از کتاب دست من نبود؛ چراکه براساس قراردادی که مربوط به نشر چشمه بود، چشمه حق استفاده را واگذار کرده بود و به من اطلاع دادند. یک روز چشمه تماس گرفت که می‌خواهند از روی کتاب فیلم بسازند و من نیز براساس قراری که با چشمه داشتم اجازه دادم و همه کارها را چشمه انجام داد.»

جواد عزتی سریال زخم کاری

جلسه مشورتی برای بیست زخم‌کاری
حسینی‌زاد از قرار یک‌ساعته خود با سازندگان فیلم نیز می‌گوید: «ما یک قرار یک‌ساعته در دفتر سازندگان داشتیم. به‌نظر فیلمنامه آماده بود و آقای مهدویان فیلمنامه را ورق می‌زد و یک‌سری سؤالات برای مشخص شدن داستان می‌کرد؛ چراکه کتاب به واسطه موجز بودنش ابهاماتی داشت که در آن جلسه رفع شد.» وی در پاسخ به این سؤال که شما هم توصیه‌ای به دوستان برای ساخت بهتر فیلم کردید، توضیح می‌دهد: «فقط توصیه کردم که سریال را خیلی طولانی نکنید؛ چون کتاب سرعت خود را دارد و بسیار موجز هست و رمانی نیست که شرح و بسط زیادی داشته باشد و گفتم سریال را بین 10 تا 12 قسمت بسازند.»

نمی‌توان صفر تا صد کتاب را فیلم کرد
البته این نویسنده صاحب‌نام عنوان می‌کند که در همان جلسه مواردی اشاره شد که شاید برخی از جاهای داستان تغییر کند و من نیز تأیید کردم. حسینی‌زاد همچنین درباره اینکه معمولا اقتباس یا برداشت‌ها از کتاب در تصویر همیشه رضایت‌بخش نیست، می‌گوید: «به‌نظرم هیچ کتابی وجود ندارد که بتوان از صفر تا صد آن را به تصویر درآورد. شاید این اتفاق در کتاب‌های کلاسیک بیفتد؛ چراکه مفصل نوشته شده‌اند، ولی رمانی که مدرن‌تر و موجزتر باشد، تصویرکردنش سخت است و به‌طور قطع کارگردان یک چیزی‌هایی را تغییر خواهد داد. رمان «بیست زخم‌کاری» هم محیط مردانه‌ای دارد و مهدویان به‌نظرم تکنیکش را به‌خوبی بلد است و می‌تواند یک‌سریال خوب و پرکشش بسازد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...