به سمت آزادی... | آرمان ملی


تری ایگلتون [Terry Eagleton] یکی از پژوهشگران و فلاسفه معاصر است که در ایران نیز مخاطبانی دارد. او در «مارکس و آزادی» [Marx and freedom] تاکید می‌کند که کارل مارکس فیلسوف آلمانی، بیش از آنکه دغدغه برابری داشته باشد،‌ دغدغه تفاوت‌ها را دارد - البته این نکته مهم یکبار دیگر توسط نیچه نیز بیان شده بود. نیچه در مخالفت با برابری انسان‌ها، در کتاب «اراده» نظر خود را اینگونه مطرح کرده: «ارزش برابر انسان‌ها در پیشگاه خداوند فوق‌العاده زیان‌آور است. با برابری آدم‌ها، اعمال و رفتاری ممنوع می‌شوند که از حقوق طبیعی قوی بنیان است.» درحقیقت نیچه اصل برابری را خلاف هدف تربیت قهرمان یا ابرانسان می‌داند. بر پایه همین مفهوم، ایگلتون مضامین فلسفه مارکس را وارسی کرده و به نقد ادبی بر پایه نظریه مارکسیست‌‌ها پرداخته و می‌‌پردازد و تفسیر آرای مارکس و مارکسیست‌‌ها را در راستای تحقق آزادی پیش می‌برد.

تری ایگلتون [Terry Eagleton] مارکس و آزادی» [Marx and freedom]

تری ایگلتون در کتاب «مارکس و آزادی» در پی تشریح این ‌مفهوم است که آزادی برای مارکس، مستلزم رهایی از کار دستمزدی است؛ یعنی نوعی وفور در تولید و فراوانی آنچه به لحاظ مادی ضروری است. ایگلتون معتقد است ما انسان‌ها زمانی آزادیم که مثل هنرمندان، رها از مهمیزِ احتیاجات و نیازهای جسمانی‌مان، تولید کنیم و مارکس هم همین‌ سرشت را جوهر تمام انسان‌ها دانسته است. اما پیش از این‌ بحث‌ها، ایگلتون این‌ سوال مهم را مطرح می‌کند که وقتی مارکس، ذهن فلسفی را مسخره می‌کرده، از چه ‌جهت و به‌ چه ‌دلیلی باید او را فیلسوف دانست؟

نویسنده کتاب «مارکس و آزادی» ‌ با ترسیم رابطه تولید، کار و مالکیت در نظریه فلسفی مارکس که هسته مرکزی تفکر مارکس را می‌سازد، سراغ مفهوم آرمان‌شهر مارکس رفته و می‌گوید این‌ مفهوم نزد مارکس، به معنای جایی است که در آن، کار، خودکار شده و ساختن سد یا تولید جارختی همان‌قدر ابعادی از خودشکوفایی است که مزه‌مزه‌کردن هلو یا لذت‌بردن از یک کوارتت زهی.

اما به‌طور کلی دغدغه اصلی ایگلتون در این کتاب «آزادی» است؛ البته آزادی در اندیشه مارکس و آنچه از لحاظ شرایط انسانی منجر به آزادی می‌شود. ایگلتون برای شروع صحبت در مورد آزادی که درحقیقت عصاره اصلی این کتاب نیز هست، به بخشی از فلسفه مارکس می‌پردازد: «آگاهی تعین بخش زندگی نیست، این زندگی است که تعین بخش آگاهی است.» به زبانی دیگر، یک وارونگی معروف نسبت به اندیشه هگل به دست مارکس اتفاق می‌افتد، یعنی اندیشه‌ها دیگر موجودیت اجتماعی ما را تعیین نمی‌کنند، و این «هستی اجتماعی» است که با تعیین آگاهی، زمینه را برای آزادی انسان فراهم می‌کند. اتفاق مهم این نوع نگرش روند بلوغ فکری و شکل‌گیری اندیشه است که قبل از هر چیز وابسته به رفتار و روابط اجتماعی ماست. مارکس برای تجسم آزادی و اندیشه فلسفی‌اش در این رابطه، انسان‌شناسی را به این صورت بازتعریف می‌کند: «ما تا جایی انسان هستیم که «هستی نوعیِ» مشخصی را با انسان‌های دیگر به اشتراک می‌گذاریم.» مارکس قصد دارد انسان را موجودی کاملا این جهانی توصیف کند، یعنی هیچ هدف غایی جز تکامل اندیشه براساس روابط اجتماعی وجود ندارد، و پس از تبادل اندیشه از طریق «هستی نوعی» است که آزادی انسان به وقوع می‌پیوندد. بر همین اساس، ایگلتون در فصل انسان‌شناسی کتاب مارکس و آزادی، اندیشه مارکس را از لحاظ هستی‌شناسی اینگونه مطرح می‌کند: «هستی نوعی ما به شکل طبیعی مولد است و تمایل دارد به واسطه دگرگون‌ساختنِ جهان نیروهایش را شکوفا کند.» مارکس با پذیرش ماتریالیسم تاریخی به‌جای ماتریالیسم دیالتیک، تاریخ را همان فعالیت انسان برای رسیدن به اهدافش می‌داند. مارکس می‌گوید: «این انسان است، انسان جاندارِ واقعی، که همه این کارها را می‌کند تا مالک جهان باشد.»

به طور کلی، بر اساس مفاهیم این کتاب، مارکس با مبارزه طبقاتی و مفاهیم بورژوازی و پرولتاریا و از خود بیگانگی و... به سمت تحقق آزادی انسانی و جستن از قید ضرورت مادی پیش می‌رود. دقیقا همان چیزی که به عقیده ایگلتون نگاه هنری و زیباشناسانه مارکس است. همه این حرف‌ها و مراحل و مبارزات برای یک چیز بیشتر نیست: آزادی انسان - و کار لذت‌بخش و آزادانه و خودساز. خلاصه، سیر تاریخ سیر انسان است برای رسیدن به آزادی، و تبلور خواست انسانی است برای تحقق‌بخشیدن خود. اما از آنجایی‌که انسان از پیش در جهان افکنده شده و امکان گسست از شرایط مادی را ندارد؛ پس تحقق آزادی جز با مبارزه مادی محقق نخواهد شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...