سرمایه-نقد-اقتصاد-سیاسی-کارل-مارکس

شامل سه کتاب است: بسط تولید سرمایه، فرایند گردش سرمایه و فرایند کلی تولید سرمایه‌داری... پول است که انسان‌ها و کار آنان را می‌خرد... هرچه بر شمار ماشین‌ها افزوده شود از شمار کارگران و از نسبت سرمایه‌ی در گردش (یعنی دستمزد) به سرمایه‌ی ثابت (ماشین‌ها، تأسیسات و غیره) کاسته می‌شود... هر از چندی، این دور گسسته می‌شود: مغازه‌ها پر و فروشگاه‌ها بسته، رکود و سرانجام ورشکستگی... سود باید میان همه‌ی گرگ‌های گله تقسیم شود... سرمایه‌دار به تاجر، واسطه، بانکدار و مالک تبدیل می‌شود... برده‌ی پول

سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی [Das Kapital, Kritik der politischen Oekonomie]. مهم‌ترین اثر کارل مارکس1 (1818-1883)، فیلسوف آلمانی، بنیان‌گذار ماتریالیسم تاریخی. این اثر شامل سه کتاب است. عنوان کتاب نخستین بسط تولید سرمایه است. کتاب نخست تنها بخشی است که به دست خود مارکس نوشته شده است. شش سال پس از انتشار، نخستین ترجمه‌ی فرانسوی آن به اهتمام ژوزف روا2 منتشر شد که به دست خودِ مؤلف تصحیح شده بود. مارکس در معرفی کتاب تذکر زیر را آورده بود: «شیوه‌ی تحلیلی که من در اینجا به کار برده‌ام و پیش از این در مورد مسائل اقتصادی به کار گرفته نشده بود، قرائت نخستین فصل‌ها را مشکل می‌سازد و امکان دارد که خواننده‌ی فرانسوی، که همواره بی‌صبرانه می‌خواهد نتیجه‌گیری کند و به رابطه‌ی اصول کلی با مسائل فوری مورد علاقه‌ی خود پی ببرد، دچار یأس شود، زیرا در آغاز، ادامه‌ی آن ممکن نخواهد بود. این ایرادی است که من نمی‌توانم آن را رفع کنم، مگر اینکه خواننده‌ی علاقه‌مند به حقیقت را از پیش آگاه کرده باشم. برای وصول به دانش، شاهراهی وجود ندارد و فقط کسانی می‌توانند به قله‌های نورانی علم برسند که رنج گذار از کوره‌راه‌های صعب‌العبور را بر خود هموار کرده باشند».

سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی [Das Kapital, Kritik der politischen Oekonomie].  کارل مارکس

عنوان‌های کتاب دوم و کتاب سوم به ترتیب عبارت است از: «فرایند گردش سرمایه» و «فرایند کلی تولید سرمایه‌داری». این دو کتاب نتیجه‌ی کاری است که انگلس3 بر روی یادداشت‌ها و چرک‌نویس‌های مارکس انجام داد. انگلس، به‌ویژه برای کتاب سوم، نه سال وقت صرف کرد و برخی از بخش‌های تحریر نخست مارکس مورد استفاده قرار نگرفت. کتاب‌های دوم و سوم به آلمانی در سال‌های 1885 و 1894 و به فرانسه در سال‌های 1900-1902 به طبع رسید.

کتاب چهارم می‌بایست، چنان‌که مارکس در نظر داشت، مشتمل بر تاریخ انتقادی نظریه‌های موجود درباره‌ی ارزش اضافی باشد. بخشی از دست‌نوشته‌های مارکس در این‌باره، تحت عنوان نظریه‌های مربوط به ارزش اضافی (1904-1910)، به اهتمام کارل کاوتسکی4 به آلمانی و در ترجمه‌ی فرانسه به قلم مولیتور5 با عنوان تاریخ نظریات اقتصادی6 به چاپ رسید. از سرمایه معمولاً فقط کتاب نخست شناخته شده است. اما اگرچه این کتاب مهم‌ترین بخش سرمایه است، تصور کاملی از اندیشه‌ی مارکسیستی را ارائه نمی‌کند. کتاب چنین آغاز می‌شود که در جامعه‌ی سرمایه‌داری، کالا به سبب ارزش اجتماعی آن به حساب نمی‌آید، بلکه کالا به یک شیء انتزاعی و یک بت تبدیل شده است.

به یک معنی، پول «که رابطه‌ی کالایی را با کالاهای دیگر مشخص می‌سازد»، بر روح انسانی استیلا می‌یابد و مانند شیطان او را به وحشت می‌افکند. پول است که انسان‌ها و کار آنان را می‌خرد. نیروی کار، که کالا را به وجود می‌آورد، مانند هرکالای دیگری خرید و فروش می‌شود و با فراموش‌کردن اینکه پشت این کالا مردی با خانواده‌ی خود (یعنی پرولتر) وجود دارد، از قوانین بازار تبعیت می‌کند. پرولتر آزاد است، ولی اگر او نیروی کار خود را نفروشد از گرسنگی خواهد مرد. پرولتر نیروی کار خود را می‌فروشد، اما نیروی کار کیفیتی مشخص است و نمی‌تواند جدا از امور دیگر فروخته شود. به همین دلیل است که وقتی قرارداد میان سرمایه‌دار و کارگر بسته شد، کارگر با تمامی شخصیت و نیازهایش در اختیار دیگری قرار می‌گیرد.

در نظر سرمایه‌دار، پول باید پول بیشتر بیاورد. حتی پولی که به دستمزد تبدیل شده باشد باید چند برابر شود و بدین‌سان نیروی انسانی خریده‌شده، علاوه بر پولی که با آن خرید شده است، ارزشی اضافی نیز به جیب سرمایه‌دار سرازیر می‌کند.

تشکیل ارزش اضافی و استدلال درباره‌ی آن به قرار زیر است: 1) سرمایه‌دار کارگر را وادار می‌کند تا مدت زمانی بیشتر از آنچه به او دستمزد می‌پردازد کار کند.
2) «کالا- کار»، به جای اینکه مانند هر کالای دیگر مصرف شود، با مصرف‌شدن، ارزشی بیشتر از ارزشی که نماینده‌ی آن است تولید می‌کند؛ یعنی کار، چیزی بیش از بهای خود به دست می‌دهد که همان ارزش اضافی است و این ارزش اضافی به انحصار سرمایه‌دار درمی‌آید که می‌تواند به یاری آن شرایط خود را بر کارگر تحمیل کند؛
3) وقتی نتوان به طور مستقیم بر ساعات کار افزود، سرمایه‌دار سعی می‌کند که به طور غیرمستقیم بر آن بیفزاید و این کار با دگرگونی اسلوب فنی انجام می‌گیرد. هرگونه بهبودی در تکنیک تولید به معنای افزایش ساعات کار به‌شمار می‌رود؛ این افزایش تولید و بنابراین، ارزش اضافی را بالا می‌برد.

ملاحظه‌ی اخیر به‌روشنی نشان می‌دهد که در مرحله‌ای از فرایند تولید، یعنی زمانی که سرمایه‌دار دو شیوه‌ی استثمار را به حد اعلای خود پیش می‌برد، مسئله‌ی افزایش ارزش اضافی اساساً به مسئله‌ای فنی تبدیل می‌شود که عبارت است از بهبود وسایل فنی تولید. از این نظر، اختراعات فنی وسیله‌ی بزرگی در دست سرمایه‌داری بوده است. ارزش اضافی به توسط سرمایه‌دار به سرمایه‌ی جدید تبدیل می‌شود و بدین‌سان انباشت به‌وجود می‌آید. این انباشت، با توجه به فرایندی که مارکس مراحل متفاوت آن را تحلیل می‌کند، به تمرکز سرمایه‌ها و تمرکز به طورکلی می‌انجامد تا جایی که سرمایه‌دار گرفتار دور باطلی می‌شود.

سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی [Das Kapital, Kritik der politischen Oekonomie]. کارل مارکس

دایره‌ی بسته‌ی نظام سرمایه‌داری به قرار زیر در اندیشه‌ی مارکس خلاصه شده است: در رقابت تولیدی، کمترین قیمت برنده می‌شود؛ کمترین قیمت، حاصل بیشترین بازده کار است و بازده کار با ماشین‌های نیرومند و کارخانه‌های کامل‌تر و بنابراین، سرمایه‌ی بیشتر به دست می‌آید. ضرورت افزایش هرچه بیشتر ماشین‌ها و کارخانه‌ها از همین‌جا ناشی می‌شود، اما هرچه بر شمار ماشین‌ها افزوده شود از شمار کارگران و از نسبت سرمایه‌ی در گردش (یعنی دستمزد) به سرمایه‌ی ثابت (ماشین‌ها، تأسیسات و غیره) کاسته می‌شود. اما ارزش اضافی از سرمایه‌ی در گردش ناشی می‌شود؛ هرقدر نسبت سرمایه‌ی در گردش کمتر باشد، نسبت ارزش اضافی نیز کم خواهد بود (ارزش اضافی می‌تواند به صورت ارزش مطلق افزایش یابد، ولی به صورت ارزش نسبی کاسته شود). مع‌ذلک، بر توده‌ی کارگران بیکار افزوده می‌شود، به‌گونه‌ای که امکانات مصرف کاهش می‌یابد؛ در حالی‌که از سوی دیگر بر میزان کالاهای موجود در بازار افزوده می‌شود.

برای اینکه بیکاران بتوانند بار دیگر مصرف کنند، باید آنان را در بخش‌های جدید صنعت به کار واداشت یا بخش‌های موجود صنعت را توسعه داد. اما، برای این کار سرمایه‌های جدیدی لازم است و سرمایه‌های جدید جز با انباشت نمی‌تواند به‌وجود بیاید و انباشت نیز در گرو افزایش ارزش اضافی است. برای افزایش ارزش نسبی ارزش اضافی باید، با کاستن از قیمت کالاهای مصرفی کارگران، از ارزش دستمزد کاست. اما برای کاستن قیمت کالاها لازم است که با بهبود تکنیک بر میزان بهره‌وری افزود. همچنین برای بهبود تکنیک باید بر ارزش اضافی افزود و قس‌علی‌هذا. بدین‌سان، دور باطل کامل می‌شود. هر از چندی، این دور گسسته می‌شود: مغازه‌ها پر و فروشگاه‌ها بسته می‌شوند و رکود و سرانجام ورشکستگی، اعتصاب و شورش گرسنگان در پی می‌آید. بحران به اوج خود می‌رسد.

این همان دور باطلی است که نظام سرمایه‌داری نمی‌تواند از آن نجات یابد. اما مانند هر نظامی که مبین آن است این حرکت ادواری دارای نقطه‌ی آغازی است. سرمایه‌داری روزی به وجود آمد که انباشت زاده شد، این انباشت همان گناه نخستین اقتصاد سیاسی است. نخستین انباشت سرمایه حاصل مصادره‌ی مالکیت خصوصی ناشی از کار است. از آن پس، شکل جدیدی از مصادره وجود دارد که مصادره‌ی سرمایه‌ی پایین‌تر است که گروهی از کارگران را استثمار می‌کند. هر سرمایه‌داری سرمایه‌داران دیگری را کشته است و خود نیز به دست سرمایه‌داری بزرگتر از خود کشته خواهد شد.

این فرایند دارای چنان ابعادی است که در یک زمان معین عده‌ی سرمایه‌داران چنان کاهش می‌یابد که توده‌ی بینوایان برای آنان خطری ایجاد می‌کنند، زیرا این توده متشکل می‌شود و با اتحاد به شورش دست می‌زنند. تحول قهری مکانیسم سرمایه‌داری، که این توده‌ی مخالفان را ایجاد می‌کند، جز این نیست. در واقع، انحصار سرمایه مانعی در راه روش‌های تولیدی است که بر اثر سرمایه‌داری به وجود آمده است. تمرکز وسایل تولیدی و اجتماعی‌شدن کار تا جایی بسط می‌یابد که با ساختار سرمایه‌داری تعارض پیدا می‌کند، تمرکز و اجتماعی‌شدن از ساختار سرمایه‌داری ناشی می‌شود و با توجه به آن تعین می‌یابد. در اینجا، می‌توان اصل تحول‌گرایانه‌ی ماتریالیسم تاریخی را ملاحظه کرد (انتقاد از فضای سیاسی). ساختار به روساخت تبدیل می‌شود و باید درهم فرو ریزد. پایان مالکیت سرمایه‌داری نزدیک است و سلب مالکیت‌کنندگان سلب مالکیت خواهند شد.

کتاب دوم با موشکافی به توصیف شیوه‌ی عملکرد بازار می‌پردازد که خودِ سرمایه‌داران، اگر برای کاهش خطرهای نوسانات بازار همدیگر را یاری نرسانند و به تأسیس بانک‌ها و اتخاذ تدابیر امنیتی اقدام نکنند، برده‌ی آن خواهند بود. بدین‌ترتیب، پدیدارهای بی‌نظم سرانجام نظم پیدا می‌کند و سرمایه می‌تواند در قلمرو خاص خود در امنیت زندگی کند. مع‌ذلک، مکانیسم پیچیده‌تر می‌شود و سرمایه‌دار، با به‌دست‌آوردن بیشترین ارزش اضافی از فعالیت خود، وظایف جدیدی به عهده می‌گیرد. سرمایه‌دار به تاجر، واسطه، بانکدار و مالک تبدیل می‌شود. او شمار بسیاری از افراد را به یاری می‌طلبد و اینان با طلب‌کردن بخشی از سرمایه به سرمایه کمک می‌کنند تا بتواند به سود خود دست یابد. از این‌پس، سود باید میان همه‌ی گرگ‌های گله تقسیم شود. سود، به نوعی، با توجه به بازی مکانیسم سرمایه‌داری تقسیم و توزیع می‌شود. اقتصاد کلاسیک نیز متوجه شده بود که سرمایه‌های به‌کارگرفته‌شده در متنوع‌ترین کارگاه‌ها، در یک کشور و در یک زمان، سودی مساوی می‌دهد.

سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی [Das Kapital, Kritik der politischen Oekonomie]. کارل مارکس

مارکس، در کتاب سوم سرمایه، توضیح می‌دهد که سودهای متفاوت در زمان فروش کالا برابر می‌شوند؛ زیرا سرمایه نه سود تولید ویژه‌ی خود، بلکه بخشی از غنیمت عمومی را به جیب می‌زند. در موردِ سود، سرمایه‌داران همچون سهام‌داران یک شرکت بزرگ عمل می‌کنند؛ افراد خصوصی جز با توجه به مبلغ نسبی سرمایه‌های هریک شناخته نمی‌شوند.

این اثر قضاوت‌های متفاوتی در پی داشته است. حتی مخالفان سرسختش نیز نتوانسته‌اند در برابر قوت آن سر فرود نیاورند. ورنر زومبارت7 یکی از اقتصاددانان آلمانی که سخت با مارکسیسم به مناقشه پرداخته است، خود می‌گوید: «اگر علم اقتصاد توانسته است به پژوهش‌ها و نتایجی پرفایده دست یابد، به علت این است که طی صد سال راه‌هایی را دنبال کرده است که به توسط مارکس و شیوه‌ی داهیانه‌ی او در طرح مطلب هموار شده بود. اکنون می‌توانیم بگوییم که اقتصاددانانی که این راه‌ها را دنبال نکنند، کاری بی‌ثمر انجام خواهند داد.»

سیدجواد طباطبایی. فرهنگ آثار. سروش


1. Karl Marx 2. Joseph Roy 3. Engels
4. K. Kautsky 5. Militor
6. Histoire des doctrines économiques
7. Werner Sombart

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...