پیش از دو داستان اخیرش، شهاب لواسانی شاعر است که خود قوت قلبی‌ست برای انتخاب آن به لحاظ نثر و زبان و روایت؛ هر چند ورود ذهن‌ شاعر به نثر و داستان مشروط است به پیرنگ جامع داستان، از آن رو که او باید در مقام نویسنده از برخی داشته‌ها و مصالح پیشین چشم بپوشد.



حالا که سخن به شعر کشید بد نیست برای ادامه‌ سخن نگاهی به پشت سر کنیم: در نظم عروضی، که سیاق سخن فارسی در پس از اسلام شد، شعر و داستان فارسی زمانی به استقلال ادبی رسید که دست به امتزاج روایات شفاهی نثر بنیاد و قوالب عروضی عربی زدند و مثنوی را آفریدند که عمده‌ شاهکارهای سخن و ادبیات فارسی در این قالب خلق شد. امری که در عصر جدید در مواجهه با ادبیات اروپایی برای ما گویشوران ادبی فارسی تجدید شده است.

پیشنهاد خواندن «نامه به یک پرنده‌ آمریکایی» از آن رو صورت می‌گیرد که به این مواجهه و آسیب‌مندی نوشتار فارسی می‌پردازد: طرح این اندیشه‌ روایی که ما بند ناف داستان کوتاه و رمان را از خاستگاه تاریخی‌اش، که غرب باشد، نبریده‌ایم و همواره چشم به تایید و ترجمه‌ آن‌ها از ما داریم و کمتر به این می‌اندیشیم که آیا همسایه و همشهری‌ام رمان مرا خوانده است؟ انگار که برای مترجمان می‌نویسیم، غافل از این‌که این امربه خیابانی یکطرفه بدل شده است. برهانی از این قاطع‌تر که آن‌ها التفات ادبی به ما ندارند و همت‌شان مصروف نگارش متنی در التفات به موجودات فضایی‌ست و داستان خود بر این امر آگاه است، چنان‌ که پارادوکس خفته در عنوان باز می‌گوید.

باز ما به خودزنی می‌پردازیم، چنان که منتقدی نویسنده‌ای را از طرح تفاوت‌های فرهنگی که متن را غامض کند در متن می‌پرهیخت تا متن ساده شود و سهل برای ترجمه... بگذریم. در این اندیشه بسیاری نویسنده با این بند ناف خود را در اعتراض به استانداردهای ادبی دوگانه دار زده‌اند.

امری که البته فراگیر است، چنان‌که پیش از این، دینو بوتزاتی نویسنده‌ ایتالیایی به آن اشاره می‌کند که او را با طناب کافکا دار زده‌اند. خطی از خطوط روایی رمانک لواسانی به این استعاره‌ ادبی می‌پردازد و با پیرنگی چخوفی، که به رمزگرایی عرفانی اشراقی تمسک می‌جوید و سرگذشت دو داستان‌نویس را بازمی‌گوید، که به تلویح و به تصریح دو روی یک سکه‌اند و یک جان و بدنی مضاعف روایت دو مرحله از سیروسلوکی ادبی‌ست در نسبتی معنوی که با بالزاک برقرار می‌کنند و از او درمی‌گذرند که باید خواند و دید.

نویسنده با اندیشیدن به داستان و زبان و آن‌چه می‌نویسد توانسته‌ است روایتی مکرر را بیگانه کند و به آن تازگی ببخشد؛ اندیشیدنی که در نوشتار ضرورتش حس می‌شود در گشودن چشم‌اندازی روشنگر که توامان آن است».

هنرآنلاین

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...