کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشتهاند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم میشدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار میکردند
...
مهاجران افغانستانی در ایران نامگذاریهای متعددی میشوند و هر کدام از این نامها حامل باری از معنا و وضعیت حقوقی هستند... سیاست غیررسمی ایران در قبال اتباع افغانستانی بر مبنای نگه داشتن افراد در وضعیت تعلیق صورتبندی شده است؛ فضای خاکستری در میانهی پذیرش و طرد و قرار گرفتن در موقعیتی بیطبقه... دانشجویان افغانستانی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در ایران در چند سناریو میگنجند: اشتغال در ایران، بازگشت به افغانستان، مهاجرت دوباره به کشوری دیگر و تقویت عصبیتهای قومیتی ملیتی
...
حکایت زنی است که از زنانگی خود میگریزد... قبلا یک بار ازدواج کرده و جدا شده و تابهحال به خواستگاریهای پیدرپی ریچارد پاسخ منفی داده است... مادرش ریچارد را، آخرین مرد زندگی خود میداند... برهمزدن لایههای عشق، مشابه تغییرات درونی زمین است. هرچه احساسات، آتشینتر باشد، همچون لایههای مذاب، گرایش به حرکت بیشتر و سریعتری دارد... تضاد ناشی از غرور، خودبینی و واقعگرایی در درون دیان، باعث تقابل او با اطرافیان خود میشود... دیان با کنایه از او میپرسد که آیا او نیز چون الینا، عاشق ریچارد است؟
...
تراژدی روایت انسانهایی است که به خواستههایشان نرسیدهاند، اما داستان همهی آنهایی که به خواستههایشان نرسیدهاند، تراژیک به نظر نمیآید... امکان دست نیافتن به خواستههامان را همیشه چونان سایهای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا میدارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشتهایم بدانیم از تجربیات نداشتهی خود میدانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباهکنندهی رضایتمندی است
...
انقلابیگریای که بر من پدیدار شد، حاوی صورتهای متفاوتی از تجربه گسیختگی و گسست از وضعیت موجود بود. به تناسب طیفهای مختلف انقلابیون این گسیختگی و گسست، شدت و معانی متفاوتی پیدا میکرد... این طیف از انقلابیون دیروز بدل به ساماندهندگان و حامیان نظم مستقر میشوند... بخش زیادی از مردان بهویژه طیفهای چپ، جنس زنانهتری از انقلابیگری را در پیش گرفتند و برعکس... انقلابیگری بهواقع هیچ نخواستن است
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
بیفایده است!/ باد قرنهاست/ در کوچهها/ خیابانها/ میچرخد/ زوزه میکشد/ و رمههای شادی را میدرد./ میچرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشکهایم میشویم/ پاک نمیشود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف میشد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیدههای آن، ورای نظام موسیقایی، لازمههای شعری فاخرند
...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومیرفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبهرو میشد، روی زمین دراز میکشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود میسپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش میدهد... دو خواهر در دل سرزمینهای دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونتهای وحشتناک را تجربه میکنند
...
احمد کسروی بهعنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادیهای مذموم میپنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزشهای والای اخلاقی دفاع میکنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بودهاند
...
داستان در زاگرب آغاز میشود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایهدار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت میکند... دیگر مهمانان سکوت میکنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بیاخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» مینامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید میکند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود
...
معلمی بازنشسته که سالهایسال از مرگ همسرش جانکارلو میگذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی میگذراند... این روزگار خاکستری و ملالآور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته میشود، الماسی که آنسلما آن را در میان زبالهها پیدا میکند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود میگذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطرهاش نه محو میشود، نه با چیزی جایگزین...
...