از اسرار جهان تا اسرار مغز | اعتماد


اینشتین: «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است»
حوزه الهیات عصب‌شناسی از حوزه‌های جدید در الهیات است که در دو دهه اخیر اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است و هر روزه محققان جدیدی در سراسر دنیا به تحقیق و پژوهش در این حوزه می‌پردازند. از آنجا که این موضوع به حوزه علوم تجربی نزدیک بوده و از صرف مباحث نظری خارج شده است، محققان زیادی در دنیا با نگاه تجربی و آزمایشگاهی و خصوصا با بررسی تاثیرات مختلف مغز در ارتباط با مباحث الهیاتی و واکنش‌های متنوع سیستم اعصاب بر اثر درگیر شدن با این دست مباحث بدان پرداخته‌اند و پژوهش‌های ارزشمندی نیز در این خصوص دراختیار محققان قرار گرفته است.

«چرا به باورهایمان باور داریم» [Why we believe what we believe : uncovering our biological need for meaning, spirituality, and truth]

تلفیق دو رشته به نظر کاملا مجزا یعنی الهیات و عصب‌شناسی در تحقیقات و پژوهش‌های مرتبط با دین و معنویت در سطح جهان توانسته نتایج ارزشمندی را در اختیار الهیدانان و عصب‌شناسان قرار بدهد و زمینه کمک به فراهم شدن زندگی بهتر برای عموم مردم و شرایط سیاستگذاری مناسب‌تر برای متولیان امر و مدیران را نیز مهیا سازد. اگرچه در ایران از یک طرف تکنولوژی و امکانات موردنیاز و محققان توانمند برای پژوهش درباره واکنش‌ها و تغییرات مغز و سیستم اعصاب هنگام مواجهه با شرایط مختلف وجود دارد و از طرف دیگر الهیدانان بسیاری به حوزه جدید الهیات عصب‌‌شناسی علاقه نشان داده و در این موضوع قلم‌فرسایی کرده‌اند ولیکن متاسفانه نبود روحیه کار پژوهشی مشترک و بین‌رشته‌ای و برخی ملاحظات اجتماعی و فرهنگی، موجب شده است که تقریبا هیچ پژوهش موفق و اثرگذاری در این زمینه انجام نشود و موارد معدود پژوهش در این موضوع نیز به جهت عدم تداوم و پیوستگی، اثرگذاری خاصی نداشته باشد.

خوشبختانه در سطح جهانی این مطالعات بین‌رشته‌ای بسیار فراوان یافت شده و نمونه‌های بسیار خوبی برای استفاده محققان و اندیشه‌ورزان داخلی دراختیار قرار گرفته است. یکی از معروف‌ترین و پایه‌گذاران این حوزه در جهان، متخصص عصب‌شناسی، دکتر اندرو نیوبرگ [Andrew Newberg] است که به همراه چند محقق دیگر، پژوهش‌های بسیار متنوع و مستمری در این حوزه انجام داده و نتایج ارزشمند آن نیز به صورت کتاب و مقاله در اختیار دیگران قرار گرفته است.

در ایران نیز تاکنون چندین کتاب از نیوبرگ ترجمه شده که مورد استقبال مخاطبان نیز قرار گرفته است. کتاب «چرا به باورهایمان باور داریم» [Why we believe what we believe : uncovering our biological need for meaning, spirituality, and truth] نیز از جمله آثار مهم و اثرگذار نیوبرگ است که با ترجمه حسین وفاپور، حمید امیرچقماقی و حسین ثقفی هیر به همت انتشارات نگارستان اندیشه در اختیار محققان و عموم علاقه‌مندان قرار گرفته است. به نظر می‌رسد با توجه به اهمیت و جایگاه مهم مباحث دین و الهیات در ایران و اثرگذاری چند بعدی آن در زندگی امروزه ایرانیان، موضوع الهیات عصب‌شناسی نیز از جمله حوزه‌هایی است که توجه به آن بیش از پیش نمایان شده و لازم است به صورت ویژه بدان پرداخته شود. در این میان مطالعه یکی از شاخص‌ترین استادان این حوزه در جهان چه با نظراتش موافق باشیم و چه نباشیم، بر پژوهشگران و علامقه‌مندان این حوزه ضروری به نظر می‌رسد. در زیر به چند بعد مهم در مطالعات الهیات عصب‌شناختی پرداخته خواهد شد و نکاتی از این کتاب در ارتباط با این ابعاد که قابل توجه برای اندیشه‌ورزان خواهد بود را بیان خواهیم کرد.

عصب‌شناسی و شکل‌گیری باور دینی و معونیت
هدف اصلی از کتاب «چرا به باورهایمان باور دارم» نشان دادن فرآیند شکل‌گیری باور در انسان و به دنبال آن نتایج عملی مثبت و منفی حاصل از هر باور است. توجه به مولفه‌های درونی و بیرونی انسان در شکل‌گیری هر نوع باوری، به ویژه باورهای دینی که مقصود اصلی نویسنده است، به مشخص شدن بیشتر چگونگی شکل‌گیری باور در انسان و به تبع آن اصلاح باورها، جلوگیری از شکل‌گیری باورهای افراطی و تقویت باورهای موثر برای کمک به زندگی بهتر و شایسته‌تر در انسان کمک خواهد کرد. «باور با اولین سرنخ‌های اطلاعاتی که از طریق حواس ما وارد می‌شود، شروع می‌شود و در قلمرویی مبهم به نام آگاهی به اوج خود می‌رسد.» مهم‌ترین و پایه‌ای‌ترین باور دینی، اصل وجود خداست که نقش محوری در تمام باورهای انسان دین‌مدار دارد. تقریبا تمام باورها و تجربیات دینی حول محور این باور اساسی شکل گرفته و با تجربیات معنوی تقویت می‌شود. شکل‌گیری این باور اساسی نیز به مولفه‌های مهمی ازجمله ساختار بیولوژیک مغز، تربیت دوران کودکی، محیط پیرامونی و توجه به وفاق اجتماعی، بستگی دارد. به همین جهت نیوبرگ با بررسی این زمینه‌ها و فرآیند شکل‌گیری باور در انسان در این کتاب و دیگر آثار خود، به محققان الهیات و عصب‌شناسی کمک می‌کند تا بتوانند به ابعاد مختلف عصب‌شناختی باور بیش از پیش توجه داشته باشند.

اصلاح و تکمیل باور دینی
باور دینی طی دوران حیات آدمی نیازمند تکمیل و اصلاح است. اینکه تصور کنیم بدون اصلاح و بازیابی باورهای دینی خود می‌توان تا آخر عمر با همان باورهای ابتدایی خود شادمانه و با آرامش زندگی کرد، تصور دقیقی نیست. چراکه در عین اینکه تقویت و استمرار بر باورهای قبلی لازمه سلامت معنوی انسان است، اصلاح باورها و در مواردی جایگزینی باوری جدید به جای باور قبلی نیز می‌تواند به بحران‌های شناختی و معنوی انسان کمک کند، اگرچه تغییر باور همانند جایگزینی پارادایم در ساحت علم به سختی اتفاق می‌افتد و تبعات آن برای یک باورمند بسیار زیاد است، ولی این فرآیند نیز از الزامات زندگی بشر و مسیر طبیعی انسان خصوصا انسان مدرن است.

«ما می‏خوانیم و بررسی می‌کنیم و به مراسم مذهبی می‏رویم، به دنبال پاسخ سوالات خود و جست‌وجوی حقیقت هستیم. اگر مغایرت‏هایی پیدا کنیم، ممکن است باورهایمان را تغییر دهیم، اما مهم نیست که چگونه باور خود را اصلاح کنیم، برخی اطلاعات جدید قطعا ما را متزلزل خواهد ساخت.» و در این مسیر مهم است که بیاموزیم چگونه با تضاد در باورهای خود کنار بیاییم و بتوانیم با اصلاح و تکمیل باورهای خود از ایجاد بحران و بی‌معنایی در زندگی خود جلوگیری کنیم؛ «وقتی با باوری مواجه می‌شویم که در تضاد با باور خودمان است، تلاش و زمان بیشتری لازم است تا این سوگیری‌های شناختی مبتنی بر بیولوژی را نادیده بگیریم، اما با انجام این کار، می‌توانیم ذهن گشوده‌تری داشته باشیم. حتی می‌توانیم به جایی برسیم که متوجه شویم بسیاری از مفاهیم مانند خیر و شر، دلبخواه و نسبی بوده و تا حد زیادی بستگی به شرایط و موقعیت دارد.» اگرچه ممکن است اصلاح یا تکمیل باور انسانی در سنین بالاتر سخت‌تر و حتی در مواردی غیرممکن است:

«اما هنگامی که مغز ما نظام اخلاقی خود را بنیان نهاد، با افزایش سن، تغییر آن نظام دشوارتر خواهد شد، زیرا در دوران بزرگسالی مغز مقدار زیادی از ظرفیت خود را برای ایجاد ارتباطات عصبی جدید از دست می‌دهد. با درنظر گرفتن این امر می‌توان توضیح داد که چرا ساختار اخلاقی جوامع به‌کندی تغییر می‌کند و چرا اغلب دهه‌ها طول می‌کشد تا یک جامعه آرمان‌های مختلف را بپذیرد.»

نیوبرگ اعتقاد دارد با بالا رفتن سن، تغییر و اصلاح باورهای انسان بسیار سخت خواهد شد اگرچه غیرممکن نخواهد بود: «در 18 سالگی اعتقادات ما تپه‌هایی‌اند که از فراز آنها به پایین نگاه می‌کنیم و در 45 سالگی غارهایی هستند که در آنها پنهان می‌شویم.»

ولیکن ما کماکان برای تداوم حیات به باورهای خود نیاز داریم پس چه بهتر که تلاش کنیم باورهای سازنده‌تری داشته باشیم: «ما ممکن است برخی از باورهای خود را در طول زندگی اصلاح کنیم؛ اما هر چه سن ما بالاتر می‌رود، تا حدودی به دلیل معماری مغز پیر ما، تغییرات کمتری اتفاق خواهد افتاد. با این حال، مهم نیست که چند سال داریم، ما برای گذران عمر، به باورهایمان نیاز داریم.»

الهیات عصب‌شناسی، مدارای دینی
یکی از نتایج مهم پژوهش‌های حوزه علوم‌شناختی دین، تاثیر مهمی است که می‌تواند در موضوع دین داشته باشد. تدقیق در مباحث عصب‌شناسی و توسعه پژوهش‌های تجربی در آن، مؤیدی بسیار قوی و اساسی در موضع دینی است. اینکه چگونه یک فهم دینی و جهان‌بینی دینی در شخص مومن شکل می‌گیرد و زمینه‌های اثرگذار در شکل‌گیری باور از‌‌جمله ساختار مغزی و عصبی انسان و خود فرد، تربیت دوران کودکی، محیط پیرامونی و اجتماعی و مواجه فرد با ناملایمات یا خوشی‌ها همه و همه از عواملی است که منجر به شکل‌گیری باوری خاص در فرد می‌شود و توجه به این عوامل کمک می‌کند تا درک کنیم اینکه چقدر این فهم متکثر و متعدد است و هیچ‌گاه به اطلاق نخواهد رسید؛ لذا برای آرامش خود هم که شده باید بدانیم به سهم خود برداشتی از این حقیقت لایزال خواهیم داشت و هر کس نیز فهم خود را از این حقیقت دارد و شاید هرگز به فهم واقعی و کامل از حقیقت نائل نشویم. این امر ممکن است آدمی را نگران و مضطرب سازد ولی: «شما می‌توانید آن را طبیعت یا سرنوشت انسانی بنامید، اما چگونه در چنین وضعیت عدم اطمینان دائمی، ما خوشبختی و آرامش را پیدا می‌کنیم؟ اولین قدم این است که یاد بگیریم برای زنده ماندن نیازی به درک حقیقت مطلق نداریم. ما می‌توانیم اسرار جهان و اسرار مغز را درک کنیم و ما می‌توانیم یاد بگیریم که به شهود خود اعتماد کنیم، به انگیزه‌های زیستی و حتی معنوی خود ایمان داشته باشیم. وقتی این کار را انجام بدهیم، متوجه می‏شویم که خوابیدن در شب راحت‏تر است.»

در این درک خود از جهان و نیل به باور خود، هرقدر به باور دیگران نیز توجه داشته باشیم و ذهن خود را برای شنیدن باورهای دیگر گشوده نگه داریم، زندگی آسوده‌تری برای خود و دیگران خواهیم ساخت و جهان امن‌تری برای تداوم حیات بشر، سامان خواهد یافت: «باورهای متفاوت می‌توانند ذهن را به روی احتمالاتی بگشایند که قبلا هرگز تصورشان نکرده بودیم و این گشودگی ذهن را می‌توان با حفظ احترام و رأفت در گفت‌وگوی دلسوزانه بین همه طرف‌های بحث معنوی، به ‌ویژه میان دیدگاه‌های علمی و دینی، به بهترین وجه به دست آورد. به عقیده من اینشتین وقتی گفت: «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است» دقیقا منظورش چنین چیزی بود. همه ما می‌توانیم از زیبایی و اسرار جهان شگفت‌زده شویم، خواه طریق تلسکوپ نظاره‌گر شویم، خواه در جان و ضمیر خود تأمل کنیم. در طبیعت مغز ما جست‌وجوی عمیق‌ترین حقیقت‌ها نهفته است و هر چند ممکن است هرگز حقیقت را به ‌طور کامل درک نکنیم، این حق ما و میراث زیستی ماست که تلاش کنیم.» این درک جهان با تفاوت نگرش‌ها و از منظرهای مختلف به همه ما کمک خواهد کرد تا جهان بهتری بسازیم: «اگر همه ما وقت بگذاریم تا جهان را از منظر مردم بیشتری درک کنیم، جهان امن‌تر می‌شود. باورمندی بهتر شدن مستلزم آن است که به‌ طور موقت درونی‌ترین باورهای خود را معلق کنید. این امر جسارت می‌خواهد.» «وقتی از دالایی لاما پرسیده شد که اگر مطالعات علمی اعتقاداتش را باطل کند، چه می‌کند، او لبخندی کنایه‌آمیز زد و گفت: «به سادگی باورهایم را تغییر می‌دهم!» او توضیح داد که بودا تاکید کرده که روشی که ما واقعیت را درک می‌کنیم تفسیری است و هیچ حقیقت قطعی واحدی وجود ندارد. در فکر بودم که آیا چنین تفاوت‌هایی در باورها بر فرآیندهای عصب‌شناختی در طول عمل دعا تاثیر می‌گذارد. به زودی متوجه شدم که پاسخ یک «نه» مشروط بود.» مطالعات عصب‌شناسی با نشان دادن ابعاد مختلفت شکل‌گیری باور و نشان دادن تقارن بیش از پیش این باورها، می‌تواند تعارضات و نزاع‌های میان ادیان و مذاهب و برتری طلبی یکی بر دیگری را کمتر کند.

توجه به محدودیت‌های ذهن انسان در درک واقعیت
پژوهش‌های عصب‌شناسی و خصوصا مباحث مربوط به آن در حوزه الهیات به خوبی نشان می‌دهد که به چه میزان درک و شناخت ما از واقعیت محدود به محیط زندگی و آموزش‌ها و تلقینات دوران کودکی و محدودیت‌های عصبی و بیولوژیکی ما است و چرا خارج از این مولفه‌ها توان فکر کردن نداریم مانند همان مقولاتی که کانت در حس و عقل بیان داشته بود که فکر ما را به خود محدود ساخته است. از دیگر سو این امر نشان می‌دهد، تغییر هر کدام از این مولفه‌ها چقدر می‌تواند در تغییر نگرش الهیاتی و نظام باور انسان تاثیر داشته باشد: «پژوهشی که انجام دادم به ‌شدت از این ایده حمایت می‌کند که ادراک ما در چارچوب مغز انسان محبوس است و باتوجه به تحقیقات بعدی که در کتاب حاضر ارائه کرده‌ام، به نظر می‌رسد که ادراکات ما بیشتر توسط باورهایی که آگاهانه درباره جهان می‌سازیم محدود شده است.» این جزو جوهره ذات انسانی است که تا پایان عمر خود به دنبال حقیقت باشد، حتی اگر در دستیابی آن ناموفق و گاه به بیراهه برود: «اگرچه ممکن است هرگز حقیقت را به‌ طور کامل درک نکنیم، این حق ما و میراث بیولوژیکی ماست که [برای نیل به آن] تلاش کنیم.»

عصب‌شناسی و احترام به مقدسات
از آنجا که الهیات عصب‌شناختی نشان می‌دهد که باور جزو جدایی‌ناپذیر موجود انسانی است، به همین جهت اهمیت عدم توهین به باورهای دیگران صدچندان می‌شود. باورها برمبنای ساختاری عصبی، تربیت و جامعه شکل می‌گیرد و توهین به هر باوری موجب تخریب تمام این ابعاد در فرد می‌شود و در مواردی عملا موجب طردشدگی و تقویب نگاه افراطی در فرد را فراهم ساخت. مواجهه یا نقد باورهای هر شخص، گروه یا ملت حتی اگر به‌زعم ما کاملا غلط باشد، باید مواجهه‌ای انسانی و از سر شفقت و با بررسی و توجه زمینه‌های شکل‌گیری آن باشد و بدون رعایت این نگاه نمی‌توان انتظار اصلاح یا بهبود آن را داشت و چه بسا خود زمینه افراط در آن باور و نفرت و خشونت را فراهم‌ سازیم.

«با بدن و مغز در حالت هوشیاری و خشم دایمی، برای تروریست‌های شرطی‌ شده‌ای که بدن و مغزی گوش ‌به ‌زنگ دارند و غضبی دائمی درون‌شان موج می‌زند، کشیدن ماشه یا منفجر کردن بمب را آسان و حتی مطلوب است؛ به‌ویژه خواهند دانست.»

عصب‌شناسی و زندگی روزمره
همان‌گونه که در مباحث کتاب خواهیم دید، مباحث مرتبط با الهیات در شکل‌گیری و تقویت زندگی بهتر به بشر کمک شایانی خواهد کرد. همچنین پژوهش‌ها در این حوزه نشان داده است که بخش معنوی مغز جزو جدایی ناپذیر تأملات شناختی و در نتیجه عملی انسان است و انسان همواره بدان نیازمند است و با حذف آن آدمی جای آن را با خرافات و باورهای بی‌پایه پر خواهد کرد. همچنین مطالعات و تحقیقات فراوان تجربی در حوزه عصب‌شناسی نشان می‌دهد فعالیت ذهنی بشر در معنویت و مباحث مرتبط با آن نقش حیاتی در متعادل شدن حیات روزمره بشر دارد. بنابراین نگاهی متعادل و به دور از افراط و تفریط به این مباحث می‌تواند در ساخت زندگی‌ای معقول و مناسب به جوامع بشری کمک شایانی بنماید. «این یافته‌ها نشان می‌دهد که اگر می‌خواهید احساس خوشبختی خود را حفظ کنید، باید با تقویت مستمر احساسات و باورهای مثبت روی آن کار کنید و این یکی از فوایدی است که در مناسک دینی ارائه می‌شود.» نیوبرگ در کتاب خود راه‌هایی که به سادگی از یک مومن یک بنیادگرا ساخته می‌شود را توضیح می‌دهد و نشان می‌دهد اثر تخریبی نگاه‌های بنیادگرایانه بر ساز و کار عصبی انسان تا چه حد فراوان است.

«اگر به خدای مهربان و دوست داشتنی باور دارید، تمرکز بر این باور باید حالتی خوشایند و آرام را ایجاد کند. با این حال، اگر تصویر شما از خدا رعب‌انگیز و انتقام‌جو است، تعمق در این باور واکنش عصبی فیزیولوژیکی اضطراب و ترس را برمی‌انگیزد.» موضوع دین و سلامت نیز از موضوعات بسیار موردتوجه دوران ما قرار گرفته است خصوصا با تسری ابعاد سلامت به سلامت معنوی، پژوهش در الهیات عصب‌شناسی می‌تواند مسیرهای جدیدی در این زمینه برای پژوهشگران بگشاید، گرچه ممکن است این پژوهش‌ها در مواردی به نتایج متناقصی هم برسد:

«یک نظام باور، به خودی خود، نمی‌تواند پیش‌بینی کند که شخص سعادتمند یا سالم خواهد بود یا خیر. سعادتمندی از عوامل متعددی ناشی می‌شود که شامل زندگی اجتماعی و خانوادگی، سلامت جسمی و عاطفی، رضایت از حرفه، انگیزه فکری و حتی فعالیت‌های مشاغل انسان‌نوع‌دوستانه را شامل می‌شود. »

اهمیت اجتماع و وفاق اجتماعی در شکل‌گیری باور
یکی از عناصر شکل‌گیری هر باوری، توافق اجتماعی و همدلی میان هموندان و همراهان است. به ندرت اتفاق می‌افتد که شخصی بدون همراهی یا در تقابل با جامعه پیرامونی خود به باوری متمایل یا در آن راسخ و محکم شود، بنابراین وفاق اجتماعی در نزج و استمرار یک باور اهمیت کلیدی دارد و اصلاح و پیرایش هر باوری نیز نیازمند همراهی لااقل بخش اجتماع همدل خواهد بود؛ «توانایی همدلی با دیگران برای ایجاد باورهای اخلاقی ضروری است، زیرا اگر احساس دیگران را درک نکنیم، توانایی کمتری برای پاسخ مهربانانه خواهیم داشت.» جامعه عنصری است که می‌تواند به حفظ، تقویت و باورهای معنوی و اخلاقی ما کمک شایانی کند. «خوشبختانه اکثریت قریب به اتفاق مردم از باورها و رفتارهای اخلاقی صیانت می‌کنند و بنابراین تمدن ما تداوم می‌یابد. باتوجه به چالش‌هایی که با آن مواجهیم، انسان‌ها درجه فوق‌العاده‌ای از اخلاق و مدارا نسبت به دیگران از خود نشان می‌دهند. فقط اقلیتی ناچیز حقوق بشر را ظالمانه نقض می‌کنند. باورهای اخلاقی ما ممکن است در موقعیت‌های عاطفی دچار لغزش شوند. اما این لغزش موقتی است، زیرا بیشتر ما از اشتباهات خود درس می‌گیریم. ما کشمکش‌های درونی‌مان را با دوستان خود در میان می‌گذاریم و تا جایی ‌که می‌توانیم به سخنان دشمنان خود گوش می‌دهیم و در این فرآیند، ناخودآگاه یکدیگر را به سوی جامعه‌پذیری و آرامش بیشتر هدایت می‌کنیم.»

اسرارآمیز بودن امر دینی و الوهی
مطالعه در الهیات عصب‌شناسی گرچه از یک طرف موجب پرده‌برداری از چگونگی و مراحل ایجاد باور در انسان می‌شود ولیکن از طرف دیگر اسرارآمیز بودن ابعاد مختلف باور و دینداری در انسان را نیز می‌نمایاند. این امر همانند ابعاد اسرآمیز و ناشناخته علوم در جهان است که هرچه دانشمندان پیش‌تر می‌روند بر اسرارآمیز بودن ابعادی از آن بیشتر واقف خواهند شد.

دین و معنویت نیز همانند علم، اسراری دارد که آدمی را در سیر هر چه بیشتر در آن ترغیب می‌کند و این اسرار دست ‌نایافتنی و سهل و ممتنع است که آدمی را همواره به خود مشغول ساخته است. «ما ممکن است سعی کنیم خلأها را با باورهای پیچیده پر کنیم، اما ابهامات و عدم‌قطعیت‌ها کماکان باقی می‌مانند و این همان چیزی است که ما را به جست‌وجوی عمیق‌تر بیولوژی خود برای کسب معرفت، معنا و حقیقت جذب می‌کند. ما به هر سو می‌رویم، زیرا هر جا که رازی وجود دارد، مغز ما به کاوش بیشتر می‌پردازد.»

تصور پیشین که ما بتوانیم با یک نظریه یا با نگاه به یک بعد هستی، از تمام اسرار آن پرده ‌برداریم و به عینیت کامل برسیم تصور دقیقی نیست و هر چه در این مباحث بیشر تلاش شود هنوز نیز ابعاد رازآلودی از هستی باقی خواهند ماند، البته در این پژوهش‌ها امکان تلفیق بسیاری از نگرش‌ها وجود دارد: «دنیای عصب‌شناسی معاصر، لاک و برکلی را با هم ادغام می‌کند؛ با این استدلال که دو واقعیت به‌ طور همزمان وجود دارند؛ یکی دنیای عینی که در آن زندگی می‌کنیم و دیگری دنیای ذهنی ساخته شده توسط مغز. اینکه واقعیت‏های ذهنی و عینی در مغز ما چگونه و کجا با هم تلاقی می‌کنند، به عنوان یک راز باقی مانده است.»

امیدواریم انتشار ترجمه این کتاب بتواند افق‌های جدیدی برای پژوهش در این حوزه روی پژوهشگران و علاقه‌مندان بگشاید و افق‌هایی در جست‌وجوی بیولوژیکی ما برای معنا، معنویت و حقیقت فراروی ما قرار بدهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...
صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...