تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند


وقتی نویسنده گریست | ایران


لئو تالستوی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸–۲۰ نوامبر ۱۹۱۰) سال ۱۸۸۹ رمان «سونات کرویتسر» را منتشر کرد و در آن از ضرورت امساک از رابطه جنسی سخن گفت. او که پدر ۱۳ فرزند از همسرش و دست‌کم ۲ فرزند دیگر بود، در ۶۰ سالگی آنقدر جسور بود که این‌گونه بخش مهمی از وجود خود و به طور کلی بشر را انکار کرد. تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع، موضوع کتاب «تالستوی روی کاناپه/ Tolstoy on the couch» نوشته دانیل رانکو لافریر [Daniel Rancour-Laferriere] است که بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را با عنوان «روانکاوی تالستوی» و با ترجمه بهروز حاجی محمدی منتشر کرده است.

تالستوی روی کاناپه/ Tolstoy on the couch دانیل رانکو لافریر [Daniel Rancour-Laferriere] خلاصه روانکاوی تالستوی

تاباندن نور بر تاریک‌خانه تالستوی
دانیل رانکو لافریر در «روانکاوی تالستوی» با تمرکز بر رمان «سونات کرویتسر» و نیز با ارجاع به دیگر آثار داستانی و نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه و خاطرات تالستوی و اطلاعات زندگی‌نامه‌ای مربوط به او و استناد به دیدگاه‌های روانکاوانی چون زیگموند فروید، ملانی کلاین، دونالد وودز وینی‌کات، هاینز کوهات، مارگارت ماهلر و جان بالبی، و نظرات منتقدان ادبی، به ریشه‌یابی این موضع‌گیری افراطی تالستوی می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد مردی که با قلمش جهان را تغییر داد و آثاری چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را به یادگار گذاشت، خود درگیر چه بحران‌های درونی‌ای بوده است.

لافریر، تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند. او این کار را به ظرافت یک زرگر و توان تحسین‌برانگیز یک پژوهشگر انجام می‌دهد. در این کتاب با چهره‌ای سادومازوخیستی و پرتناقض از لئو تالستوی مواجهیم. نویسنده بر تاریک‌جاهای ذهن تالستوی نور می‌تاباند تا وجوهی پنهان از شخصیت او را از تاریکی بیرون آورد. رانکو لافریر در پاسخ به اعتراض احتمالی افرادی که ممکن است بگویند تالستوی در دسترس نیست تا بتوان او را روی کاناپه قرار داد و به روش مستقیم بالینی از روش تداعی آزاد استفاده کرد، می‌نویسد:

«پیداست که هیچ متخصص بالینی تاکنون بیماری نداشته است که درباره آن اطلاعات دقیق و جزئی را داشته باشد که ما از لئو تالستوی داریم. صرفاً خود تالستوی درون‌گرا در نگارش یادداشت‌هایش نهایت صراحت را به کار نمی‌برد، او همسر، فرزندان، خویشاوندان دیگر و دوستان و هم‌قطاران بسیاری داشت که از روابط‌شان با او خاطرات مفصل به جا گذاشته‌اند.» با این حال، لافریر کتابش را کتابی کاملاً بالینی نمی‌داند و می‌نویسد: «این کتاب حاوی هیچ توصیه درمانی نیست. حتی اگر تالستوی هنوز هم زنده بود، من به درمان او علاقه‌ای نداشتم، زیرا بیماری‌های ذهنی او برای هنر ارجمندش ضرورت داشت (هر چند این بیماری‌ها در اواخر عمر، مزاحم هنرش بود). علاوه بر این بسیاری از امور مربوط به تالستوی عادی و بهنجار بود، اما آنها را می‌توان روانکاوانه بررسی کرد، چون مفاهیم روانکاوانه صرفاً در اختلالات ذهنی کاربرد ندارد و روانکاوی بالینی تنها نوع روانکاوی نیست.»

به ‌اعتقاد دانیل رانکو لافریر، ریشه موضع‌گیری منفی تالستوی درباره تنانگی به مرگ زودهنگام مادرش در دو سالگی او بازمی‌گردد که فصل سوم کتابش را به آن اختصاص داده و در بخشی از آن می‌نویسد: «کل ابهام ذهنی تالستوی در مورد اینکه آیا مادرش او را دوست داشت یا نه، از یک واقعیت سرچشمه می‌گیرد: مادرش از دست او رفت. اگر او تالستوی را به‌قدر کافی دوست داشت آیا اینقدر زود می‌مرد و از زندگی تالستوی خارج می‌شد؟ آیا امکان داشت مرگی را که تالستوی نوپا تجربه‌اش کرده بود به چیز دیگری تعبیر کرد جز رهاسازی کودک، و اثبات این نکته که او بی‌ارزش و دوست‌نداشتنی است؟ اشک ناشی از یادآوری خاطرات مادر برای مردی هشتاد ساله غیرعادی است. او هنوز تالستوی را با آنچه انجام داد، رنج می‌دهد. آسیب نارسیستی هنوز در وجود او به طرزی شفانایافته وجود دارد. تعجبی ندارد که تالستوی در واکنش به این رنج هنوز از مادرش خشمگین یا متنفر است.» و چند صفحه بعد نتیجه می‌گیرد: «تالستوی نوپا در مورد این شخص [مادر]، عواطف عمیقی داشت، مثل عشق و نفرت. یقیناً این احساسات دوگانه، بر اندیشه‌های متعاقب تالستوی در مورد مادرش و به‌طور کلی چهره‌های مادرانه مؤثر بوده است.»

این کتاب همچنین به بررسی تضادهای درونی تالستوی، مانند کشمکش میان معنویت و امیال جسمانی می‌پردازد. رانکور لافریر با دقت و ظرافت، آثار تالستوی را از منظر روان‌شناختی تحلیل می‌کند و نشان می‌دهد این نویسنده بزرگ، ناخودآگاه، درگیری‌های درونی خود را در شخصیت‌ها و داستان‌هایش منعکس کرده است.

این کتاب با تکیه بر خاطرات، نامه‌ها و آثار ادبی تالستوی، خوانشی روان‌شناختی از رمان‌های برجسته‌ای مانند «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا»، «شیاطین»، «اعترافات» و دیگر داستان‌های این غول ادبیات روسی ارائه می‌دهد. لافریر به بررسی نبرد مادام‌العمر تالستوی با میل و انکار، ترس از مرگ، و تغییر نگرش او نسبت به مذهب، تمایلات جنسی و قدرت می‌پردازد. با استفاده از نظریه روان‌کاوی، نویسنده الگوهای سرکوب، خودتنبیهی و اضطراب وجودی را که بر زندگی و نوشته‌های تالستوی سایه افکنده بود، آشکار می‌کند و می‌نویسد:

«ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... از آنجا که احساس گناه تالستوی در بزرگسالی، احساسی غیرعادی است، یعنی حتی از احساس گناه مزمن و متعارف روس‌ها هم فراتر است، علتش را باید در هستی‌شناسی منحصربه‌فرد خود تالستوی جست‌وجو کرد.» در کانون این تحلیل، خودکاوی شدید تالستوی و مبارزه مداوم او با احساس گناه قرار دارد؛ چه در روابط شخصی، چه در نگاهش به هنر، و چه در بیداری معنوی متأخرش. این کتاب ازدواج پر فراز و نشیب تالستوی، دیدگاه‌های متناقض او درباره زنان، و رد نهایی شهرت ادبی به نفع فلسفه‌ای زاهدانه و رادیکال را بررسی می‌کند و می‌نویسد: «شواهد مازوخیسم همه‌جانبه تالستوی در ۱۸۸۹ فراوان است و به عنوان مثال، او در ۱۷ ژوئیه می‌گوید: «تحمل سختی‌ها، تحقیرها و دشمنی‌ها برای حیات معنوی انسان، یک شرط لازم است.» تالستوی مکرراً به خودش یادآوری می‌کند که رنج، از هر نوعش ضروری است» و در ادامه مثال‌هایی می‌آورد از اینکه تالستوی در شواهدی خاص و عینی به استقبال رنج می‌رود؛ مشکلات زندگی با همسری را که از نظر اخلاقی با او ضدیت دارد، همچون صلیبی لازم و سودمند می‌داند.

«تالستوی روی کاناپه/ Tolstoy on the couch

روباه خارپشت‌نما

یکی از مضامین اصلی «روانکاوی تالستوی» تنش میان غریزه و اخلاق است. رانکور لافریر استدلال می‌کند که آشفتگی روانی تالستوی عمدتاً از نبرد میان زیاده‌خواهی نفسانی و انضباط سخت‌گیرانه اخلاقی ناشی می‌شود. به همین ترتیب، نوشته‌های او را می‌توان راهی برای پردازش و آشتی دادن این تضادهای درونی دانست. ترس از مرگ نیز از دیگر موضوعات کلیدی این کتاب است. این ترس، که تالستوی را در تمام زندگی‌اش تحت‌تأثیر قرار داده بود، در آثاری مانند «مرگ ایوان ایلیچ» به روشنی بازتاب یافته است. تالستوی در «اعترافات» می‌گوید برای پرهیز از خودکشی بدون تفنگ به شکار می‌رفت. به اعتقاد گئورگی پلخانوف «تالستوی از طریق ایمان خود را از مرگ و نابودی نجات داد.»

کتاب «روانکاوی تالستوی» به رابطه پیچیده تالستوی با زنان پرداخته و نشان می‌دهد چگونه قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند. رانکور لافریر تحولات اواخر عمر تالستوی را نیز از منظر روان‌کاوانه تحلیل می‌کند؛ دورانی که او اعتقادات پیشین خود را کنار گذاشت و سبک زندگی زاهدانه‌ای را در پیش گرفت. نویسنده این پرسش را مطرح می‌کند که آیا این تغییر، بیداری معنوی حقیقی بود یا صرفاً امتداد مبارزات روانی همیشگی او. دانیل رانک لافریر برای ملموس کردن پیچیدگی شخصیتی تالستوی به نقل گفته‌ای از آیزایا برلین، فیلسوف سیاسی قرن بیستم درباره او اشاره می‌کند. برلین «تالستوی را روباه زرنگی می‌داند که خود و دیگران را متقاعد کرده که قدرت دیدش مثل یک خارپشت محدود و کند است.» روباه چیزهای زیادی می‌داند، اما خارپشت یک چیز بزرگ می‌داند». برلین از این استعاره برای تقسیم نویسندگان و متفکران به دو دسته استفاده می‌کند: خارپشت‌ها جهان را از دریچه یک ایده‌ تعریف‌کننده می‌نگرند، و روباه‌ها از تجربیات بسیار متنوع‌تری بهره می‌برند و جهان را نمی‌توان در یک ایده واحد برایشان خلاصه کرد. برلین این دوگانگی را برای تحلیل نظریه‌ تاریخ ارائه‌شده توسط لئو تالستوی در رمان «جنگ و صلح» به کار می‌گیرد. به عقیده‌ او، در حالی که استعدادهای تالستوی استعدادهای یک روباه هستند، باورهای او بیشتر با باورهای خارپشت هماهنگ‌اند. برلین استدلال می‌کند که این تضاد بین توانایی‌های هنری گسترده‌ تالستوی و اعتقادات فلسفی او باعث درد شدید نویسنده در پایان زندگی‌اش شد.

«روانکاوی تالستوی» پرتره‌ای روان‌شناختی از لئو تالستوی ارائه می‌دهد که نگرشی تازه و خاص به ذهن این غول ادبی است. تحلیل دانیل رانکور لافریر درک ما را از درگیری‌های شخصی تالستوی و تأثیر آنها بر آثارش عمیق‌تر می‌کند و این کتاب را به منبعی ارزشمند برای علاقه‌مندان به نقد ادبی، روانکاوی و روان‌شناسی نویسندگان بزرگ تبدیل می‌سازد. اثری که هم تأمل‌برانگیز است و هم دقیقاً تحقیق شده، خوانندگان را دعوت می‌کند تا تالستوی را نه‌تنها به‌عنوان یک رمان‌نویس، بلکه به‌عنوان انسانی درگیر با تضادها و شیاطین درونی‌اش ببینند. «روانکاوی تالستوی» از ۷ بخش تشکیل شده است. بخش اول کتاب شامل مقدمه است و بخش‌های بعدی عبارتند از: «دلهره آرزاماس: نمونه‌ای از آسیب‌شناسی روانی تالستوی»، «تالستوی و مادرش»، «موضع تالستوی در ریاضت جنسی»، «پرهیز دستور کار مخفی»، «خود پیچیده تالستوی» و «رابطه با سونیا: یک یادداشت فمینیستی.»

بهروز حاجی محمدی روانکاوی تالستوی

کتاب «روانکاوی تالستوی» در زمان انتشارش مورد توجه منتقدان قرار گرفت و به دلیل رویکرد نوآورانه‌اش در تحلیل روان‌شناختی آثار تالستوی، نقدهای مثبتی دریافت کرد. برخی منتقدان این کتاب را اثری جسورانه و بدیع دانستند، در حالی که برخی دیگر معتقد بودند تحلیل‌های روان‌شناختی رانکور لافریر گاهی بیش از حد شخصی و ذهنی هستند. این کتاب به زبان‌های مختلفی ترجمه شده و در محافل آکادمیک، بویژه در رشته‌های ادبیات و روان‌شناسی، مورد استفاده قرار گرفته است.

دانیل رانکور لافریر/ Daniel Rancour-Laferriere (متولد ۱۹۴۳)، استاد بازنشسته ادبیات اسلاو در دانشگاه کالیفرنیا ـ دیویس، است. او متخصص در تحلیل روان‌شناختی آثار ادبی است و پژوهش‌هایش عمدتاً متمرکز بر مطالعات روانکاوانه نویسندگان روس نظیر تالستوی، پوشکین، لرمانتوف، گوگول، پاسترناک و سولژنیتسین است. لافریر علاوه بر این حوزه، در کتاب‌ها، مقالات و سخنرانی‌های خود به مباحثی چون نشانه‌شناسی منسک، آیین‌ها و نهادهای مسیحیت و نشانه‌شناسی ساختاری در متون ادبی پرداخته است. از دیگر آثار لافریر می‌توان به کتاب «خودتحلیلی در مطالعات ادبی» اشاره کرد. او در آثارش از نظریه‌های روانکاوی فروید و دیگر روان‌شناسان برجسته استفاده می‌کند و به دلیل تحلیل‌های عمیق و بین‌رشته‌ای‌اش شناخته می‌شود. رانکور لافریر جوایز متعددی در زمینه نقد ادبی دریافت کرده و آثارش به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...