ساختار روایی سینمای مدرن | اعتماد
 

کتاب‌های فیلمنامه‌نویسی همواره بیشترین آمار کتب سینمایی را به خود اختصاص می‌دهند. از سویی کتاب‌های فیلمنامه‌نویسی نخستین درگاه برای ورود علاقه‌مندان به جهان سینما هستند. با اینکه کتاب‌های این حوزه بسیار متعدد هستند اما همواره چند کتاب مرجع مانند کتاب «چگونه فیلمنامه‌ بنویسیم؟» نوشته سید فیلد و «داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه‌نویسی» اثر رابرت مک‌کی که در بین اهالی سینما به انجیل فیلمنامه‌نویسان معروف است در صدر بهترین کتاب‌های فیلمنامه‌نویسی قرار دارند. اما نکته مهم در این دو کتاب مرجع و اکثر کتب فیلمنامه‌نویسی تعلیم و نحوه چگونگی نگارش در ساختار کلاسیک و سه پرده‌ای است. همچنین نمونه مثال‌هایی که در این کتب یافت می‌شود اغلب آثار شاهکار سینما کلاسیک را دربر می‌گیرد. این امر باعث می‌شود، علاقه‌مندان سینما همواره این گلایه را داشته باشند که نمی‌توانند بر اساس ساختارهای مدرن و آنچه سینمای امروز جهان است، فیلمنامه‌ای بنویسند.

کتاب «فیلمنامه‌نویسی در قرن 21» [The 21st century screenplay] با زیر عنوان «راهنمای جامع فیلمنامه‌نویسی برای فیلم‌های فردا»[a comprehensive guide to writing tomorrow's films] نوشته لیندا آرنسون[Linda Aronson] نویسنده استرالیایی دقیقا کتابی برای نگارش فیلمنامه برای ساختارهای مدرن و به نوعی قرن بیست‌ویکمی است. البته پیش‌تر کتاب «فیلمنامه‌نویسی متفاوت، گذر موفق از قواعد» نوشته کن دنسیگر توسط نشر هرمس منتشر شد که به گذر از ساختارهای سه پرده‌ای می‌پرداخت اما کتاب «فیلمنامه‌نویسی در قرن 21» نخست با بررسی اجمالی ساختار سه پرده‌ای به بحث درباره ساختارهای روایت موازی و پازلی می‌پردازد که در قرن 21 با اقبال بسیاری مواجه شد. همچنین نمونه مثال‌هایی نظیر فیلم‌های «بابل»، «21 گرم» و «سه خاکسپاری برای ملکیادس استرادا» این امکان را برای خواننده فراهم می‌آورد که به چگونگی شکل دادن ساختار چنین روایت‌هایی تسلط پیدا کند. هدف اصلی این کتاب، دسته‌بندی و طبقه‌بندی ساختارهایی است که در کتاب‌های مرجع دیگر پیدا نمی‌شوند و اکنون در سینمای امروز جهان طرفداران بسیاری دارد. کلیت این کتاب درباره ساختارهای بدیع و روایت‌های مدرن سینمایی است.

ساختار روایی مدرن در سینما خود به دو صورت شبکه‌ای و پازلی است، ساختار شبکه‌ای ساختار خطی است که شامل روند کانونی‌شدگی می‌شود. در این روند یک فرد که قهرمان است در روایت کانونی ‌می‌شود یا در داستان‌های خوش ساخت که چندین قهرمان وجود دارد یک موضوع ملتهب به جای یک قهرمان کانونی‌ می‌شود. نمونه این نوع ساختار «آگوست در اوسیج کانتی» است. اما در ساختار پازلی روایت معکوس یا چنگالی است. روایت در ساختار پازلی پیچیده و مبهم است، روایتگر در این نوع روایت، بازی را با مخاطب شروع می‌کند که در انتها اثر مضمون مدنظر خود را به مخاطب منتقل می‌کند. هر چند که شاید انتهای داستان همان ابتدا بیان شود اما مضمون در انتهای اثر مشخص می‌شود. در چنین ساختاری همواره با تمهید متاخر روبه‌رو هستیم یعنی داستان مانند فنری فشرده است که در انتها ناگهان رها می‌شود و مخاطب را متوجه مضمون می‌کند. در برابر چنین تمهیدی، تمهید متمرکز وجود دارد که تعلیق در داستان ایجاد می‌کند.

همچنین ساختار داستان‌گویی پازلی معکوس را می‌توان دشوارترین نوع داستان‌گویی معرفی کرد، ساختاری که مخاطب عامه به ‌شدت با آن ناسازگار است. در ساختار پازلی شاید مخاطب درگیر و مرعوب نوع داستان‌گویی شاخه‌ای فیلم «تلقین» اثر کریستوفر نولان، حلزونی فیلم «بیناستاره‌ای» اثر کریستوفر نولان، چنگالی فیلم «بابل» اثر آلخاندرو ایناریتو و انفجاری فیلم «داستان عامه‌پسند» اثر کوئنتین تارانتینو شود. زیرا اگر از روایت غافل هم شود، اتفاق‌ها تکرار می‌شوند اما در پیرنگ معکوس اتفاقی تکرار نمی‌شود و مخاطب دایما باید اطلاعات پیشین را با اطلاعات لحظه‌ای قیاس و منطبق کند و این موضوع مخاطب عامه را به‌ شدت آزار می‌دهد. مخاطب حرفه‌ای نیز گاهی در دام روایت گرفتار و دچار تشکیک
می‌شود که جایی را از دست داده یا خیر. با تمام نقدهایی که به این نوع داستان‌گویی وارد است اما جذابیتی که داستان مخاطب را به چالش فرا می‌خواند خود امتیازی بزرگ برای آن محسوب می‌شود. درخشان‌ترین نمونه این نوع روایت فیلم «یادآوری» اثر کریستوفر نولان است.

چنین ساختارهایی که در سینمای امروز جهان به‌ شدت طرفدار پیدا کرده‌اند، نیازمند یک یکپارچه‌سازی یا نظریه‌پردازی هستند که بتوان بر اساس آن چنین ساختارهایی را تحلیل و آثار جدیدی خلق کرد که لیندا جانسون، نخستین گام را در این راستا در کتاب «فیلمنامه‌نویسی در قرن 21» برداشته است. چاپ دوم کتاب «فیلمنامه‌نویسی در قرن 21» با زیر عنوان «راهنمای جامع فیلمنامه‌نویسی برای فیلم‌های فردا» توسط انتشارات فارابی این هفته منتشر شد. همچنین ترجمه این کتاب توسط شاپور عظیمی، منتقد و مترجم حوزه سینما و ادبیات انجام گرفته است. شاپور عظیمی پیش‌تر بسیاری از آثار مهم سینمایی و ادبی از قبیل «روان‌شناسی و زیبایی‌‌شناسی سینما» را ترجمه کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...