در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد


محبوبه عظیم زاده | شهرآرا


زهرا شاهی، نویسنده و مدرس داستان نویسی برای نوجوانان، جهانی داستانی ساخته که آمیزه‌ای است از تخیل، طنز و نگاهی ژرف به زندگی. او در کنار رمان‌هایی چون «پیچ» و «درازکش در ساعت خواب» که برای مخاطب بزرگ سال نوشته است، آثار متعددی هم برای کودکان و نوجوانان دارد. «نفری یک قاچ کیک تولد»، «کارآگاه بازی‌های یک سوسک کم حافظه» و مجموعه چندجلدی «عملیات ایگوانا» از این جمله هستند.

شاخنامه: قصه آن‌هایی که در شاهنامه شاخ شدند در گفت‌وگو با زهرا شاهی

یکی از تازه ترین تجربه‌ها ی او مجموعه «شاخنامه: قصه آن‌هایی که در شاهنامه شاخ شدند» است که درواقع بازآفرینی طنزآمیزی از «شاهنامه» فردوسی است، روایتی نو که در آن پهلوانان و دیوان، در چهره‌هایی تازه و در جهانی امروزی، دوباره زاده می‌شوند. تاکنون، جلد نخست این مجموعه با عنوان «آخرین مأموریت ابلیس» و جلد دوم آن با نام «سرگذشت یک شبح سرگردان» در نشر «هوپا» منتشر شده است؛ جلد سوم این مجموعه نیز در راه است. در گفت‌وگویی که با این نویسنده داشتیم، او از دغدغه اش برای زنده کردن روایت‌های کهن در قالبی تازه سخن گفت و از تلاشی که در آن اسطوره با نگاهی شوخ طبعانه و صمیمی به جهان امروز نزدیک می‌شود. او باور دارد طنز زبانی برای گفت وگو با نسل نوجوان است، زبانی که می‌تواند میراث کهن را به تجربه‌ای زنده و لمس شدنی بدل کند.

لطفا، درباره شکل گیری مجموعه «شاخنامه» توضیح بدهید، اینکه ایده اولیه چطور شکل گرفت و چه شد که تصمیم گرفتید ماجراهای «شاهنامه» را با زبان طنز بیان کنید و به مخاطب کودک ارائه کنید.
اساسا بازنویسی و بازآفرینی متون کهن یک سنت ادبی رایج است که در همه جای دنیا، ازجمله در ایران، اتفاق می‌افتد و می‌توان گفت پلی است بین گذشته و حال. اینکه من به سراغ بازآفرینی قصه‌های «شاهنامه» رفتم، بخشی به کودکی خودم برمی گردد: من در کودکی با داستان‌های «شاهنامه» زیاد ارتباط برقرار نمی‌کردم و این موضوع همیشه ناراحتم می‌کرد. بعدها که بزرگ شدم و به «شاهنامه» علاقه مند، فکر کردم شاید اگر این داستان‌ها در قالب دیگری به من ارائه می‌شد، از همان کودکی جذبش می‌شدم؛ این شد که تصمیم به نوشتن این مجموعه گرفتم و زبان طنز را انتخاب کردم، به امید اینکه شوق بیشتری ایجاد بشود برای خواندن این داستان‌ها و مسیری بشود برای علاقه مندی به متن اصلی «شاهنامه». جلد سوم این مجموعه هم در مرحله صفحه آرایی است و به زودی چاپ خواهد شد.

می توانید بگویید جلد سوم به کدام شخصیت یا موضوع در «شاهنامه» می‌پردازد؟
راوی جلد سومْ برادر خیالی کولاد غندی است که به اکوان دیو نامه می‌نویسد و در آن هشدار می‌دهد که با رستم درنیفتد و به همین بهانه داستان دیو سپید و شاه مازندران را برایش تعریف می‌کند.

نوشتن برای کودکان حساسیت‌های خاص خود را دارد، طنزنویسی هم همین طور. تلفیق این دو با هم، یعنی نوشتن برای کودکان با زبان طنز، چه مهارت‌هایی را می‌طلبد، یا این طور بپرسم که چه ویژگی‌ها و سختی‌هایی دارد؟
رفتن سراغ ادبیات کودک و نوجوان به بینش روان شناختی و حتی نوعی انسان شناسی فرهنگی نیاز دارد. این مسئله می‌تواند کار را دشوار کند و نوشتن برای کودک و نوجوان به یک امر پژوهشی تبدیل شود. ازطرف دیگر، عنصر طنز می‌تواند از این سختی بکاهد و امر نوشتن در این فضا را شیرین کند. درواقع، من برای بخش اول کار زحمت زیادی کشیدم، اما برای بخش دوم، یعنی اضافه کردن طنز، تنها کافی بود که خودم باشم و این بخش لذت بخش ماجرا بود.

این «بینش روان شناختی و انسان شناسی فرهنگی» که می‌گویید کار را دشوار می‌کند یعنی چه؟ اصلا مقصود از این دشواری چیست؟
روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد و ... قاعدتا یکی از کارهای نویسنده کودک و نوجوان این است که فرم روایت و فرم استدلال روایی را متناسب با سن کودک انتخاب کند. نکته بعدی توجه به این موضوع است که انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد و اگر به ظرافت این تفاوت‌ها نگاه نکنیم، ممکن است به غلط ویژگی‌هایی را به تاریخ نسبت بدهیم. انسان شناسی فرهنگی کارش همین است که به ما کمک کند از دل فرهنگ امروز و آنچه انسان امروزی را به گذشته وصل می‌کند مفاهیم را استخراج کند. دقت و توجه به همه این نکات نوشتن را برای کودک و نوجوان دشوار می‌کند و بدون امر پژوهش در عمل ناممکن است.

زبان شما در «شاخنامه» با حساسیت و ظرافت زیادی امروزی پسند است و البته صراحت‌هایی هم دارد که شاید در دیگرآثار طنز کودک کم رنگ تر باشد. ابلیس با بچه‌ها صحبت می‌کند و آن‌ها را «نکبت‌های شیطان صفت دوست داشتنی» و «شیطانک‌های لجن» و «موجودات کپک و کثیف» خطاب می‌کند یا به آن‌ها می‌گوید: «تا جایی که می‌دانم، کور نیستید». چطور در بازآفرینی داستان‌های مجموعه‌ای چون «شاهنامه» به این زبان رسیدید؟ آیا این یک ریسک است یا خاصیت طنز؟
می توانم بگویم انتخاب راوی داستان‌ها از بین شخصیت‌های منفی «شاهنامه» -مثل ابلیس- دست من را برای رسیدن به زبان طنز باز کرد. ابلیس، ازآنجایی که منحصر به «شاهنامه» نیست و شخصیتی همیشه منفور است، می‌توانست بار طنز داستان را به خوبی به دوش بکشد. در جلد دوم و سوم هم یک خطاکار و یک دیوْ راوی داستان هستند. درواقع، من با فاصله گرفتن از شخصیت‌های محبوب و نزدیک شدن به شخصیت‌های منفور «شاهنامه» امکان طنزپردازی را برای خودم فراهم کردم.

شاخنامه: قصه آن‌هایی که در شاهنامه شاخ شدند

یک نکته عیان دیگر در کتاب ْ همراهی و هم پوشانی متن و تصویر است، تصوراتی با جزئیات فراوان، سیاه وسفید و به شدت در خدمت متن و تکمیل کننده آن. برخی از دوستانی که با آن‌ها پیش از این گفت وگو کرده ام معتقدند ارتباط بین نویسنده و تصویرگر در حین پیشبرد کتاب از واجبات است و بسیاری دیگر بر این باورند که این ارتباط تنگاتنگ و هم زمان لزومی ندارد. شما چطور فکر می‌کنید؟ این ارتباط دقیق بین متن و تصویر در «شاخنامه» چگونه اتفاق افتاد؟

قطعا، همسویی نویسنده و تصویرگر در نتیجه کار نقش بسیار بزرگی دارد. یکی از خوش شانسی‌های من، به عنوان نویسنده این مجموعه، کار با آقای محسن دَمَندان بود، از این جهت که فضای ذهنی مشترکی داشتیم. در طول تصویرسازی این مجموعه با هم هم فکری کردیم، ابهامات را رفع کردیم، و حاصل این تعاملْ هم راستاییِ متن و تصویر بود و از نظر من، تصاویر باعث ارتقای متن شده اند.

شوخی با متن کهن و بزرگی چون «شاهنامه» فردوسی اتفاقی بود که در ماه گذشته جنجال‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی ایجاد کرد. به نظر شما، در مواجهه طنز با چنین آثار سترگی، چه نکته یا نکاتی را باید رعایت کرد تا طنز ما به هزل تبدیل نشود و همچنین جایگاه آثار بزرگان را زیر سؤال نبرد. در ادامه بگویید آیا شما در نگارش کارتان با قسمتی از «شاهنامه» روبه رو شدید که بخواهید با آن شوخی کنید، اما به خاطر احترام به آن این کار را نکنید.
من با شوخی با آثار بزرگان چندان موافق نیستم. تفاوت است بین شوخی با یک اثر و بازآفرینی آن به زبان طنز. در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی. برای همین، طنزنویسی، از نظر من، جدای از شوخی با یک اثر است و اگر درست اتفاق بیفتد، می‌تواند بیشترْ گرامی داشت آن اثر باشد، ضمن اینکه زمانی که نویسنده، خودش، به دیده احترام به اثر نگاه می‌کند و احساس تعلق می‌کند، خودبه خود، سراغ آن اثر رفتن همراه با احترام خواهد بود.
و بله، در طول نوشتن این سه جلد، موارد زیادی بود که حس کردم با زبان طنز نمی‌شود به سراغشان رفت و کنار گذاشتمشان. همچنین بعد از بازنویسی نهایی داستان‌ها و تحویلشان به ناشر، دوباره دچار این وسواس شدم که نکند جایی در طنز زیاده روی کرده باشم و از مرز گذشته باشم؛ برای همین، از ناشر خواستم که اجازه بدهد یک بار دیگر متن را قبل از چاپ ویرایش کنم که البته یک بار تبدیل به چندین بار ویرایش شد، اما ناشر، چون خودش هم به حساسیت ماجرا واقف بود، نهایت صبوری و همراهی را به خرج داد و من همین جا از تمام عوامل نشر «هوپا» تشکر می‌کنم.

درمجموع فکر می‌کنید بازنویسی‌ها و بازآفرینی‌هایی که از متون کهن مثل «شاهنامه» و دیگر آثار کلاسیک صورت می‌گیرد چگونه اند؟ آیا نویسندگان ما در این حوزه خوب عمل کرده اند؟ ما متون و کتاب‌های خوبی برای کودکان و نوجوانان داریم، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی؟ اقتباس‌ها در حیطه طنز چطور است؟
فکر می‌کنم در این سال‌ها بازآفرینی‌های زیادی از متون کهن و -بیشتر از همه- «شاهنامه» صورت گرفته است و البته با کیفیت‌های مختلف: بازآفرینی‌های بسیار قوی و بسیار ضعیف. بیشتر این بازآفرینی ها، به لحاظ لحن و زبان، حال و هوای متن اصلی را دارند و شاید به خاطر حساسیت‌های موجودْ نویسنده‌ها کمتر سراغ زبان طنز رفته اند. ازجمله بازآفرینی‌های موفق این سال‌ها که خیلی با استقبال بچه‌ها روبه رو شده، «قصه‌های شاهنامه » آتوسا صالحی است.

به نظر شما، چرا آشنا کردن نسل جدید با «شاهنامه» اهمیت دارد؟ «شاهنامه» چه ارزش‌هایی را می‌تواند به آن‌ها معرفی کند و آموزش دهد که در متون کهن دیگر یافت نمی‌شود؟
مسئله تنها آشنا کردن نسل جدید با این متونِ مهم نیست؛ ما حامل ارزش ها، سنت‌ها و فرهنگ خودمان هستیم و تنها با فهم این سنت‌ها و ارزش‌ها و فرهنگمان است که می‌توانیم از خودمان به عنوان هویتی مستقل نام ببریم. درواقع، مسئله بیشتر حفظ هویت و امکان شکوفایی آن است، چه در نسل قدیم و چه در نسل جدید. این سنت‌ها و ارزش ها، برای ما، مثل آب برای ماهی است: ما در آن‌ها زندگی می‌کنیم، نفس می‌کشیم و برای همین، شاید چندان بهشان آگاهی نداشته باشیم. اما، با مرور «شاهنامه» این ارزش‌ها بهتر دیده می‌شوند؛ به عنوان مثال، در «شاهنامه» ما با مفهوم شجاعتِ روبه روشدن با زندگی، رنج ها، سختی‌ها و حتی گاه شجاعتِ روبه روشدن با دردی که از پیش بینیِ آینده به سراغمان می‌آید روبه رو می‌شویم. پس این آگاهی در ما شکل می‌گیرد که یکی از ارزش‌های یک ایرانی چنین خصوصیتی است و این شجاعت می‌تواند به معنی داشتن ظرفیت روانی بالا باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...