دایی جلال در پاریس | شهرآرا


رمان «ثریا در اغما» ۳۲ فصل دارد که فصل اول آن در ترمینال غرب تهران، فصل دومش در جاده تهران تا مرز بازرگان، فصل سوم آن در مرز بازرگان، فصل چهارمش در استانبول، و ۲۸ فصل دیگرش در پاریس می‌گذرد. راوی اول شخص رمان مردی چهل وچندساله است به نام «جلال آریان» که در پاییز ۱۳۵۹ از تهران تا استانبول را به صورت زمینی، و از آنجا تا پاریس را با پرواز می‌پیماید، تا بر بالین خواهرزاده بیست و سه ساله اش، «ثریا»، حاضر شود. ثریا در پاریس از روی دوچرخه به زمین افتاده، ضربه مغزی شده و به کما رفته است.

خلاصه رمان ثریا در اغما اسماعیل فصیح

درخلال داستان، متوجه می‌شویم که همسر جوان ثریا درجریان تظاهرات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ شهید شده است. پس از این ماجرای دردناک، ثریا به اصرار مادرش، «فرنگیس» (خواهر جلال آریان)، عازم پایتخت فرانسه می‌شود تا در دانشگاه تحصیل کند. او، که درسش را به پایان می‌رساند و قصد بازگشت به وطن می‌کند، ناگهان دچار حادثه شده، در بیمارستانی خصوصی بستری می‌شود، بیمارستانی که هزینه‌هایش سر به فلک می‌زند، و یکی از دغدغه‌های راوی داستان (دایی ثریا) جورکردن و پرداخت همین هزینه‌هاست.

دایی ثریا پس از ورود به پاریس مستقیما به بیمارستان رفته، جویای حال او می‌شود. پس از آن، در هتلی نسبتا ارزان قیمت اقامت می‌گزیند و هرروز به ثریا سر می‌زند. البته، درکنار این وظیفه روزانه، جلال آریان چند مشغولیت دائمی دیگر نیز دارد: دنبال کردن اخبار جنگ که دو سه ماهی از آغاز آن می‌گذرد، پیگیری هزینه‌های درمان ثریا از طریق بیمه، تلاش برای انتقال پول از ایران به فرانسه، برقراری تماس با خواهرش، فرنگیس، و او را از آخرین وضعیت ثریا باخبرکردن، ارتباط برقرارکردن با شماری از ایرانیان مقیم فرانسه و شرکت در محافل آن‌ها که بیشترشان نویسندگان و هنرمندان مهاجرند، و ــ شاید از همه مهم ترــ یادآوری (و بهتر است بگویم) هجوم خاطرات تلخ حمله دشمن به آبادان که محل زندگی جلال پیش از سفر به پاریس بوده است، در خواب و بیداری.

همه این‌ها، درکنار شمار فراوانی رویداد ریزودرشت دیگر که صحنه گردان آن‌ها طیف وسیع و رنگارنگی از شخصیت‌های متنوع و باورپذیر است، یکی از خوش‌خوان‌ترین و پرمخاطب‌ترین رمان‌های معاصر فارسی را ساخته اند، رمانی که البته زبان ساده، صمیمی، روان، و ــ درعین حال ــ کنایه آمیز راوی باهوش آن (و، به طریق اولی، نویسنده اش) نقش پررنگی در غنا و ماندگاری آن داشته است. درادامه، ضمن دعوت از علاقه مندان رمان فارسی به خواندن این اثر درخشان، به چند نکته درباره آن می‌پردازم.

جلال آریان، راوی اول شخص رمان ــ که در رمان دیگر نویسنده، یعنی «زمستان ۶۲»، نیز نقش روایت داستان را برعهده داردــ شباهت‌های فراوانی با اسماعیل فصیح دارد. به عنوان نمونه، هردو زاده محله درخونگاه تهران و کارمند شرکت نفت اند، هردو مدتی پیش از آغاز جنگ تحمیلی در آبادان زیسته و در دانشکده نفت زبان انگلیسی تدریس کرده اند، و منزل مسکونی شان در همان هفته‌های نخست حمله دشمن بعثی، در پاییز ۵۹، تخریب شده است. همچنین، عشق نویسنده و راوی‌اش به ادبیات و کتاب خوانی جنبه مشترک دیگری است که درادامه بیشتر بدان خواهم پرداخت.

ادبیات و گونه‌های مختلف آن، مانند شعر و داستان کوتاه و رمان، یکی از موضوعات پررنگ و تکرارشونده در رمان «ثریا در اغما»ست. به عنوان نمونه، راوی داستان، از همان روز ورود به پاریس تا مدت حدودا سه ماهه‌ای که در این شهر و در هتل «پالما» اقامت دارد، دارد رمانی خارجی می‌خواند که گهگاه به بخش‌هایی از داستان آن اشاره می‌کند. همچنین، روزی که برای تمدید گذرنامه خواهرزاده‌اش به کنسولگری ایران در پاریس مراجعه می‌کند، مجله‌ای فارسی زبان و ارسال شده از تهران را برمی‌دارد و اتفاقا داستان کوتاه چاپ شده در آن را می‌خواند. جالب است که او شعرهای «لیلا آزاده» (یک دوست قدیمی که در زمان روایت داستان ساکن پاریس است) را می‌خواند و، درمقام راوی داستان، برای ما خوانندگان رمان نیز نقل می‌کند. درکنار این‌ها، جلال آریان شنونده چند اثر داستانی کوتاه و بلند دیگر نیز هست که خالقان آن‌ها همان نویسندگان جلای وطن کرده ای هستند که حین هم نشینی با راوی در کافه‌های پاریس یا منازل شخصی شان آثار خود را برای او می‌خوانند. بنابراین، از این جنبه می‌توان رمان «ثریا در اغما» را کلکسیونی دانست از آثار ادبی گوناگون با سبک‌های متنوع و متکثر.

همان طورکه پیش ازاین عرض کردم، شمار زیادی از شخصیت‌های رمان هنرمندان و عمدتا نویسندگان ایرانیِ مهاجری هستند که یا ساکن پاریس اند و یا در زمان روایت داستان (ماه‌های آذر و دی ۱۳۶۰ یا دسامبر ۱۹۸۰ و ژانویه ۱۹۸۱، که اتفاقا ازنظر سیاسی ماه‌های پرماجرا و ملتهبی هستند) در پاریس حضور دارند؛ مثلا، یکی از آن‌ها مقیم لندن است و برای ایراد سخنرانی در دانشگاه سوربن به پاریس آمده، یا دیگری در اشتوتگارت آلمان زندگی می‌کند و کریسمس را در پاریس می‌گذراند. جالب است که، هرچند درخلال گفت‌وگوهای صورت گرفته بین شخصیت‌های عمدتا ادبیِ رمان نام اصلی بعضی هنرمندان (مانند فروغ فرخزاد) به میان می‌آید، هیچ یک از شخصیت‌های رمان واقعی نیستند، و، همان طورکه نویسنده در آغاز کتاب نوشته است: «کلیه شخصیت‌ها و رویدادها و صحنه‌های این رمان، من جمله شخصیت راوی، 'خیالی' است و هرگونه شباهت احتمالی بین آن‌ها با آدم‌ها و رویدادهای واقعی به کلی تصادفی است.»

می‌دانیم که هر نویسنده ای معمولا شخصیت‌های داستان هایش را با ترکیب ویژگی‌های خَلقی و خُلقی آدم‌هایی که در طول زندگی‌اش دیده یا درباره آن‌ها خوانده یا شنیده، البته با افزودن چاشنی تخیل، می‌آفریند. در حالت کلی، کشف مواد خامی که نویسنده یا فیلم ساز برای خلق شخصیت هایش به کار بسته است می‌تواند موضوع جالبی برای پژوهشگران ادبی باشد. (یاد «یک بوس کوچولو»ی بهمن فرمان آرا و شخصیت نویسنده در آن افتادم که جمشید مشایخی نقشش را بازی می‌کرد.)

اجازه دهید به عنوان حسن ختام این نوشتار را با نقل لطیفه ای از صفحه ۲۰۹ کتاب به پایان برسانم. در اواخر رمان، راوی داستانْ فیلم اقتباس شده از رمانی را که درحال خواندن آن است در سینما می‌بیند. او پس از دیدن فیلم در سینما و مقایسه آن با رمان هم‌نام فیلم یاد لطیفه‌ای قدیمی و انگلیسی می‌افتد که ذکر آن خالی از لطف نیست: ظاهرا، بزغاله‌ای هالیوودی «در آشغالدونی پشت یک استودیو یک حلقه فیلم دورانداخته شده را می‌خورد و زیر لب به خودش می‌گوید: 'کتابش بهتر بود!'»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...