فاطیما احمدی | آرمان ملی
یک قرن از انقلاب شعری نیما یوشیج در شعر فارسی میگذرد، اما نیما تنها به شعر فارسی ختم نمیشود؛ شعرهای تبری او (دیوان روجا) یکی از دیگر وجوه برجسته کارنامه شعری نیما است. کتاب «۵۰۰ روز با نیما» حاصل پژوهش عادل جهانآرای نویسنده و روزنامهنگار مازندرانی است. این کتاب در اصل مجموعه نوشتههای این روزنامهنگار است که از سال ۹۳ تا ۹۵ ذیل ستونی به نام «نیمای گپ» در همشهری مازندران دوبیتیهای مازندرانی نیما یوشیج را خواند و درباره آنها نوشت. حاصل کار اخیرا به صورت کتاب «۵۰۰ روز با نیما» (نقدوبررسی اشعار تبری نیما یوشیج) از سوی نشر «آرون» منتشر شده. آنچه میخوانید گفتوگو با این نویسنده و پژوهشگر درباره این کتاب است.
چرا «500 روز با نیما»؟ خواننده در وهله اول گمان میکند شما 500 روز با نیما نشست و برخاست داشتید، ولی وقتی کتاب را تورق میکند، با چیز دیگری روبهرو میشود.
از اینکه نام کتاب بتواند این احساس را القا کند که نویسنده «500 روز با نیما» زندگی کرده، فکر کنم به بخشی از خواسته خود رسیدم. واقعیت این است که این نام بعد از آنکه کتاب تدوین شد، به ذهنم رسید. تعداد ستونی که در روزنامه همشهری مازندران به نام «نیمای گپ» بود، به 504 شماره رسید. از مرداد 93 شروع شد و تا آخر مهر 95 دفترش بسته شد.
یعنی در این مدت هر روز اشعار تبری نیما را منتشر میکردید و درباره آن مینوشتید؟
بله. اگرچه از نظر روزشمار این مدت نزدیک به 800 روز میشود، ولی از آنجایی که به صورت مسلسل بیش از 500 روز این پاورقی ادامه داشت، بهتر دیدم اسم کتاب را «500 روز با نیما» بگذارم، چون در این 500 روز یا بهتر بگویم دو سالونیم، هرروز با ذهن و زبان و شعر نیما سروکار داشتم. یعنی هیچوقت این همه تنگاتنگ نیما را نخوانده بودم. شب و روز مشغول کاوش درباره کارها و خصوصا اشعار تبری او بودم، به همین دلیل میتوانم ادعا کنم که در این مدت واقعا با نیما زندگی کردهام. البته این همزیستی با نیما از چهار دهه گذشته با نیما شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
چه شد که به اشعار تبری نیما علاقهمند شدید؟
هرکس که مازندرانی باشد و سر سوزن ذوقی نیز، حتما و حتما باید اشعار نیما و خصوصا «دیوان روجا»ی او را که به زبان مادریاش سروده شده، بخواند. من بهعنوان یک مازندرانی با عشق و علاقه به نیما، سالها پیشتر کارهای نیما را میخواندم و درباره اشعار تبری او تحقیق و پژوهش میکردم. پیش از این کارها، چندین مقاله و یادداشت درباره اشعار نیما و شخصیت او نوشتم که اگر آن کارها را هم جمعآوری کنم، خودش کتاب جداگانهای خواهد شد. آنچه که بیشتر مرا به سمت شعرهای تبری نیما کشاند زبان و دنیایی بود که شاعر آن را به تصویر میکشید. وقتی برای اولینبار شعرهای تبری نیما را بیش از دو دهه قبل خواندم؛ حس کردم این شعرها با اشعار دیگر شاعران تبریسرا تفاوت ماهوی دارد. گرچه زبان همان زبان بود، اما تصاویر، حرفها و دنیای شاعر چیز دیگری بود. درواقع ما در شعر تبری نیما فقط با کسی که خواسته باشد به زبان مادریاش شعر بگوید روبهرو نیستیم، بلکه کسی جلوی ما قرار دارد که بسیاری از حرفهای نگفتهاش را آورده و در زبان مادریاش نجوا کرده. کسی که مفاهیم شعرش فقط بومی و محلی نیست، بلکه او در این فضا مولفههای دیگری چون عشق، زندگی، اخلاق، دوستی و صداقت را هم مدنظر دارد. در شعرهای تبری نیما، شما با فلسفه تازهای از نیما به نام «انسان خوب» روبهرو هستید. نیما انسان خوب را شاید در شعرهای فارسیاش هم تصویر کرده باشد، اما در شعر تبریاش انسان خوب عیانتر و مشخصتر تصویر میشود، به همان نسبت «انسان بد» نیز دیده میشود. در شعر تبریاش آدمهای فرصتطلب یا کسانی که آشکارا به حقوق دیگران تعدی میکنند مورد مذمت قرار میگیرند، اما آدمهایی که اندیشههای عمیق و والایی دارند، از نگاه او در زمره انسانهای خوبند.
اینکه میگویید نیما انسان خوب یا بد را تصویر میکند، آیا این آدمها وجوه زمینی دارند یا آسمانی؟
اساسا نیما هرچه را که میبیند در زمین هست. انسان خوب و بد او در همین زمین دیده میشوند و حیات دارند. او همانگونه که در شعر فارسیاش سعی کرد هیچ قهرمانی را از آسمان بهسوی زمین نیاورد یا هیچ انسانی را از زمین به آسمان نبرد، بلکه اگر میخواست کسی را قهرمان ببیند- که اغلب نمیدید- آن قهرمانهای او تاروپودی زمینی داشتند.
شما در کتاب «500 روز با نیما»، میخواستید چه چیزی را بگویید که دیگران درباره نیما نگفته بودند؟
ابتدا اینکه تاکنون کسی به این شکل درباره «دیوان روجا»ی نیما کار نکرده. مجموعه حاضر اولین اثری است درباره شعرهای تبری نیما که به این صورت منتشر شده. البته برخی از دوستان و ادبای مازندرانی به صورت موردی و جسته و گریخته به خوانش و گاه تفسیر شعرهای تبری نیما پرداختهاند که در حد چند مقاله بیشتر نبود. ضمن آنکه وقتی «نیمای گپ» سالهای 93 تا 95 منتشر میشد، برخی از دوستان برای آنکه از قافله عقب نمانند، آمدند از شعرهای تبری نیما نوشتند و مثلا کتابی هم ساختند. بههرحال، من در وهله اول خواستم که خوانندگان مازندرانی با یکی از مفاخر سرزمین خود آشنا شوند و گمان نکنند نیمای آنها فقط به زبان فارسی شعر میگفت. میخواستم بگویم که نیما به همان جدیتی که به زبان فارسی شعر میگفت، به صورت جدیتر، زبان مادریاش را از شعرهای خود بینصیب نگذاشته است. میخواستم در این کتاب شعرهای تبری او را بخوانم تا هم دنیای اندیشگی نیما را بازتعریف یا بهتر بگویم بازشناسی کنم، درضمن یافتههای تازهای از ذهن و زبان نیما را با علاقهمندان او در میان بگذارم. نیما در شعر تبریاش، مهمترین حرفهایش را میزند، دوستیها و دلتنگیهایش را آنجا بازگو میکند. میخواستم بگویم نیما هر دوبیتیای را که میسراید؛ همه آنها حاصل فرایندی است که روی هر واژه یا هر موضوعی که سرود، فکر کرده و نوشته، نه آنکه فقط برای دل خودش چیزی سروده باشد.
نیما در یکی از این دوبیتیها میگوید: «شاعِرِمُ تاتی مِ زبونُ» (شاعر هستم و تاتی زبانِ من است)، «الماسمُ کِه کِر دِلِهْ نهونُ» (مانند الماسی هستم که در میان کوه نهان است) این شعر یکی از همان موضوعهایی است که معتقدم نیما در شعرهای فارسیاش چنین عریان از خودش سخن نمیگوید. او آنقدر به خودش و کارش ایمان دارد که میگوید من مانند الماس در میان کوه پنهان هستم. مثل حافظ که میگفت «کس چو حافظ نکشید از رخ اندیشه نقاب»، نیما هم شک ندارد که نام و طرزش ماندگار خواهد شد. یا وقتی میگوید من مانند رودخانه هرازم که از هر جای این رودخانه میتوانی آب برداری، نمیخواهد زیادهگویی یا خودستایی کند، بلکه میخواهد حقیقتی را بدون پردهپوشی پیش چشم خواننده بگشاید. ضمن آنکه در همان بیت فوق تأکید میکند زبانش تاتی است. حالا گرچه فارسی را دوست میداشت و راه تازهای را گشود و بهقول خودش میخواست آب در خوابگه مورچگان بیاندازد، اما به زبان مادریاش عشق میورزید و این عشق در رگ و پی همه ابیات تبری او دیده میشود. درعینحال، میخواستم تأکید کنم نیما وجوه ناشناختهای دارد که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، به این معنا که نیما را برای آنکه به صورت کامل بشناسیم، لازم است که از دریچه زبان مادریاش دنیای او را تماشا کنیم.
با این اوصاف شما خواستید روجای نیما را به مازندرانیها یا تبریزبانها بشناسانید؟ یا آنگونه که در مقدمه نوشتید به علاقهمندان و نیماپژوهان؟
به هردو. خصوصا آنهایی که درباره نیما تحقیق میکنند و کارهای فارسی او را با نگاههای مختلف بازکاوی میکنند، ضرورت دارد که اشعار تبری نیما را با برگردان فارسی آن بخوانند تا متوجه دیدگاههای نیما در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بشوند. البته مازندرانیها میتوانند از «روجا» که بهنوعی پشتوانه زبان تبری محسوب میشود، بیشتر از دیگران بهره ببرند.
با وجود گذشت شش دهه از درگذشت نیما و مطالب فراوانی که درباره نیما نوشته شده، فکر میکنید، نیما هنوز آنگونه که باید برای نسل امروز شناختهشده نیست؟
راستش نیما در زمان حیاتش، برای همنسلانش ناشناخته بود و چه بسا بسیاری سعی میکردند مانع کارهایش شوند. از مقاومتهایی که در برابر آثار او میشد، تا سنگاندازیهایی که صورت میگرفت، بااینحال نیما راه خود را میرفت. او معتقد بود که ارزش کار مرا آیندگان درک خواهند کرد. گمان میکنم آنچه که حق نیما بود، نسبت به او ادا نشد. حتی در استانی که او با تمام وجودش به آیین و آداب و فرهنگ و زبان او علاقهمند بود و همه تاروپود وجودش را در خدمت مازندران میخواست، حداقل در این چهار دهه، کم مورد توجه بود. کاری که نیما کرد، نهفقط شعر نوین ایران را دچار تحول کرد، بلکه در تمام عرصههای هنر موجد تحول و دگرگونی شد. بااینحال نیما متعلق به یک فرهنگ و یک زبان نیست، نیما به تاریخ ادب و فرهنگ ایران زمین تعلق دارد، به همین دلیل باید او را بهتر و بیشتر بشناسیم.