در همین کنگره بود که اتفاقی عجیب رخ داد. نیما زمانی که در وقت شعرخوانی خود پشت تریبون قرار گرفت و خوانش شعر «آی آدمها» را آغاز کرد، حضار در کمال تعجب دیدند که چراغهای سالن ناگهان خاموش شد. وقتی مسئولان برنامه در پی علت ماجرا رفتند تا آن را رفع و رجوع کنند، متوجه شدند دکتر حمیدی شیرازی برقهای سالن را قطع کرده است!... حمیدی شیرازی در کنار ملکالشعرای بهار نماینده دسته دوم از مخالفان نیما بود
...
نیما با یادداشتهای روزانهاش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است... خانلری بویژه پس از آنکه داخل در دم و دستگاه پهلوی شد، دشمنی با نیما را آغاز کرد... معلوم نیست چرا شفیعی کدکنی با این همه بدگویی و جفا در حق نیما، خانلری را «نیمای غزل» نامیده است؟
...
و عناصر و دیدگاههای مطرحشده را روشمند كرد، درست همانطوركه دكارت با «كوجیتو» مساله تشكیك را كه پیش از او محمد غزالی، آگوستین و دیگران بر آن اندیشه گماشته بودند، روشمند كرد... این شاعران خودخوانده برای بیاهمیت نشان دادن ایرادات و سستی سرودههایشان «پیرمرد» را سپر بلا كردهاند و نام لغزشهای خود را زیر پوشش اصطلاحاتی مانند «گسترش دستور زبان»، «آشناییزدایی»، «حسآمیزی» و امثال اینها پنهان میسازند.
...
این زن این همه در خانهی شما زحمتِ بی اجر میکشد. اجرش را با یک کلامِ شاعرانه بدهید، شما که خوب بلدید... نیما میرود و سه کیلو پیاز میخرد و آنها را برای عالیه خانم میآورد و به او میگوید: بیا عالیه. عالیه خانم می پرسد: این چی هست؟ نیما میگوید: پیازِ سفیدِ مازندرانی، خانمِ آلِ احمد گفته... نیما به موسی صدر حسودیاش شد. موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. من در رو باز کردم. گفتم تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
در خانوادهای اصالتاً رشتی، تجارتپیشه و مشروطهخواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول میشود و بهطور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظامهای موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چونوچرای فردیت است و همه را یکرنگ و همشکل میخواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی میکند... نقد خود
...
تغییر آیین داده و احساس میکند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده است. با افراد دیگری که تغییر مذهب دادهاند ملاقات میکند و متوجه میشود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه مادی دارد نفرتانگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او میشناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا میکنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتابها چه میکنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده میکنیم
...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفشهای جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیشبینی سقوط بازار، بیدرنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستانسرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بیروحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستانسرایی موفق «میلیونها غریبه را قادر میکند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستانهای علمی-تخیلی بخوانند
...
خاطرات بردهای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنهآمیز که به زخم چرکین اسطورههای آمریکایی انگشت میگذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان میشود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابانهای تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا میکند که دانش و تجارت بشر را متحول میکند، از روشهای پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روشهای اعجابآور ثبت تصاویر
...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا میکند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان که میگویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟
...