شماره صد و سی‌ و هشتم مجله «نگاه نو» ویژه احمدرضا احمدی منتشر شد.

شماره صد و سی‌ و هشتم مجله «نگاه نو»

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در این شماره و بخش هفتادمین سال کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مقالاتی از محمدعلی موحد و فخرالدین عظیمی با عنوان‌های «شاه و خارخارِ مشروعیت» و «ایران در راهیابی سیاسی: گذشته و گزینش‌های ما» منتشر شده و بخش «برنامه هفتم توسعه اقتصادی، اجتماعی ایران (۱۴۰۲-۱۴۰۶)» با این مطالب همراه است: «برنامه هفتم توسعه: مجموعه ناسازگار» نوشته علی‌نقی مشایخی، «شکاف پرمخاطره» نوشته حجت میرزائی و آزاده عابدین و «واقعیت‌های نوپدید جهانی و ملی و الزامات برنامه هفتم توسعه ایران» نوشته محمد قاسمی.

«احمدرضا احمدی جاودانه شد» نوشته علی میرزائی، «سیگارهای روشن ناتمام در جاسیگاری‌های بی‌صاحب» نوشته ع. پاشایی، «خداحافظ پرنده معصوم!» از محمد شمس لنگرودی، «از سوررئالیسم به رمانتیسیسم» نوشته کامیار عابدی و «یک‌عمر عشق و ایثار برای موسیقی» نوشته میرعلیرضا میرعلی‌نقی در بخش به «یاد احمدرضا احمدی» این شماره منتشر شده است.

در بخش مقاله‌های این شماره از «نگاه نو» هم این مطالب را می‌خوانیم: «جان دیویی و طرح اصلاح نظام آموزشی ترکیه» نوشته نادر انتخابی، «ایدئولوژی نهضت مشروطه: دیالکتیک توسعه‌نیافتگی» از کرامت‌الله راسخ، «شما را به مراسم اعدامم دعوت می‌کنم!» نوشته فرانسِس استُونر ساندرز ترجمه بهرام فرهنگ، «سوسیالیست سرگردان» نوشته آرمان نهچیری، «اتحاد شوروی، حزب توده ایران، حزب توده کمونیست عراق و جنگ ایران و عراق» بهمن زبردست، «کوندرا بار هستی را زمین گذاشت» نوشته ریچارد لی و شان کین با ترجمه ماهرخ همتی، «عشق تمنای انسان است برای یافتن نیمه گمشده خویش» نوشته ادگار لارنس داکتروف با ترجمه نرگس انتخابی و «عشق در تفلیس، مرگ در تهران» نوشته جان لیمبرت با ترجمه مسیح نوروزی.

«شرح شعر «امیدِ پلیدِ» نیما یوشیج» نوشته امید طبیب‌زاده و «من می‌میرم، ولی دانایی را نمی‌شود کشت!» نوشته خسرو باقری در بخش نقد و نظر و «شش شعر از شارل بودلر» با ترجمه رضا رضایی در بخش شعر منتشر شده است.

در بخش یاد رفتگان از ابراهیم گلستان، کورش صفوی و ر. اعتمادی، یاد شده است؛ در این بخش این مطالب را می‌خوانیم: «به قلم و دوربین اعتبار تازه بخشید» به یاد ابراهیم گلستان نوشته محمدرضا رهبریان، «غروب پس از پنجاه سال سکوت» به یاد پروین نوری‌وند نوشته میرعلیرضا میرعلی‌نقی، «عاشق معلمی بیزار از پیچیده‌گویی» به یاد کورش صفوی نوشته الوند بهاری، «هفتاد و دو سال ریتم» به یاد محمداسماعیلی متین نوشته میرعلیرضا میرعلی‌نقی و «نخبگان و عوام: ادای دین به ر. اعتمادی» نوشته سایه اقتصادی‌نیا.

تازه‌های کتاب، کاریکاتور و انتقاد کتاب از دیگر بخش‌های این شماره است.

شماره تازه «نگاه نو» با صاحب‌امتیازی و مدیرمسئولی علی میرزائی در ۲۶۰ صفحه و با قیمت ۱۲۵ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...