فرد اعلا | الف
سورن آبیه کییرکگور (1813-1855) وصیت کرده بود که بر سنگ گورش این جمله را بنگارند: «آن که اینجا خفته یک فرد است.» اگر بپذیریم که چنین سنگنوشتهای برای چنان شخصیتهایی به معنای شیره و فشردهی زندگیشان است، پس مفهوم «فرد» را میتوان چکیده و خلاصهی دیدگاه کییرکگور در باب زندگی اصیل انسانی به شمار آورد. نتیجه اینکه درک و فهم مفهوم «فرد» شاهکلید فلسفهی کییرکگور است؛ شاهکلیدی که در کتاب کوتاه و پیچیدهی «ترس و لرز» نهاده شده است.
هیوبرت دریفوس[Hubert L. Dreyfus] (1929-2017)، فیلسوف آمریکایی، در کتاب «اندرونی علیا» میخواهد با ایضاح آن کتاب کوچک این شاهکلید را به دست خواننده بدهد؛ چراکه فهمش دشوار است. بهعلاوه، «فرد» جنبهی عملی و سلوکی هم دارد. یک انسان از ابتدا فرد نیست، بلکه نهایتاً میتواند یک فرد بشود. این شدن آسان نیست. مراحل و قواعدی دارد که باید آنها را شناخت و درست اجرا کرد. اینها نیز در این اثر مورد توجهاند.
هر دو جنبهی نظری و عملی دقایق و ظرایفی دارند که نادیده گرفتن هر کدام منجر به بدفهمی نظری یا تباهی عملی میشود؛ معضلی که استادان فلسفه و حتی متخصصان کییرکگور هم از آن در امان نماندهاند. از جمله ظرایف دقیق، تفاوت مهم و حساسِ میان «جزئی» و «فرد» است. جزئی آن است که ذیل کلی جای دارد و تابع آن است. در مقابل، فرد بر فراز کلی قرار میگیرد و از آن تبعیت نمیکند. در نتیجه، آن که میخواهد فرد شود، باید از جزئیت درگذرد و امر کلی را پشت سر بگذارد و بر فراز آن بایستد حتی اگر آن امر کلی اخلاق باشد. به عبارت دیگر، کلی با عقل گره میخورد. لذا کنار گذاشتن کلیت به معنای کنار گذاشتن عقلانیت است (از جمله عقلانیت اخلاقی). بر این اساس، فرد قلمرو عقل را پشت سر میگذارد و اینجاست که مسائل و معضلات پیچیدهای پیش میآید. چراکه وقتی در قلمرو عقل نباشیم، پای قواعد کلی راهنمای نظر و عمل هم قطع میشود و فرد بدون نسخه و دستورالعمل میماند. چه باید کرد؟ اصلاً چه میتوان کرد؟
نکتهی سرنوشتساز این است که فرد غیراخلاقی نیست، یعنی مادون اخلاق نیست، بلکه فرااخلاقی است، یعنی بالاتر از آن است. کسی که بخواهد به آن جایگاه والا دست یابد، باید در اندرونی علیای خویش ساکن شود و نه در اندرونی سفلا. به عبارت دیگر، نوع خوب، مثبت، سازنده و رشددهندهی غیرعقلانی (و نه ضدعقلانی) در انسان چیست؟ اندرونی علیا. اندرونی علیا چیست؟ کییرکگور در توضیحش مینویسد:
«خانهای را تصور کنید شامل زیرزمین، طبقهی همکف و طبقهی بالا. این خانه بهنحوی طراحی شده است که بین ساکنانش تمایز اجتماعی بر اساس طبقات آن وجود دارد یا قرار است وجود داشته باشد. حال اگر معنای انسان بودن را با این خانه مقایسه کنیم، با کمال تأسف حقیقت اندوهبار و مضحک دربارهی اکثر آدمها این است که آنان ترجیح میدهند در زیرزمین خانهی خودشان زندگی کنند. هر انسانی همنهادی نفسانی-جسمانی است که قرار است روح باشد؛ این همان عمارت است، اما ترجیح میدهد در زیرزمین به سر برد، یعنی در مقولات حسی. وانگهی نهتنها ترجیح میدهد در زیرزمین زندگی کند، بلکه بهقدری آنجا را دوست دارد که برآشفته میشود اگر کسی به او پیشنهاد دهد به طبقهی عالیِ بالا برود که خالی است و در دسترس اوست، زیرا هر چه باشد، در خانهی خودش زندگی میکند.»
اما یک مسئلهی مهم: در روزگاری که جوامع سکولارند و مردمان دینگریز و حتی دینستیز، کییرکگور چه حرف مفیدی برای گفتن دارد یا اصلاً چه جذابتی دارد، همو که در نهایت اندرونی علیای غیرعقلانی و جهش ایمانی را مطرح میکند؟
دریفوس پاسخ جالب و حتی عجیبی دارد. او میگوید فلسفهی وجودی با سنت مسیحیت گره خورده است و اگر کسی با این سنت ربطی نداشته باشد، نمیتواند یک اگزیستانسیالیست باشد. مشخصهی اگزیستانسیالیسم عواطف وجودی عمیق، اضطرابآور و هراسانگیز است و این نوع عواطف فقط در ارتباط با امر مطلق رخ میدهند که در غرب، سنت مسیحی بستر آن است. لذا غربیان این نوع عواطف دلهرهآور را وامدار مسیحیتاند، حتی اگر دینی نباشند.
اصل این کتاب درسگفتاری است که دریفوس در چند جلسه برای دانشجویان ایراد کرد تا «ترس و لرز» را برای آنها توضیح دهد، تفسیر کند و به دیگر مسائل مرتبط سازد. برای این منظور، با توجه به محدودیت زمانی، دریفوس چند نقطهی اصلی و چند گرهگاه مهم و پیچیده را برگزیده و با وصل و ربط آنها به یکدیگر چهارچوبی کلی فراهم کرده تا «ترس و لرز» را در محدودهی آن قرار دهد و محتوایش را روشن کند. اینها عبارتند از رابطه و تعارض میان عقل و امر فراعقلی، تعهد تعینبخش، شهسوار ترک یا تسلیمورضا، شهسوار ایمان.
یکی از کارهای خوبی که دریفوس برای شرح «ترس و لرز» انجام میدهد این است که برای ایضاح برخی از مطالب پیچیدهی آن مثال میزند. مثالهای او جالباند و عمدتاً برگرفته از رمانهای کلاسیک و فیلمهای مشهور هستند. خواننده درمییابد که دریفوس اولاً بهطرزی عجیب بر آثار ادبی و سینمایی مسلط است (چیزی که در میان فیلسوفان دانشگاهی عمدتاً یافت مینشود) و ثانیاً، فهمی عمیق و شگفتانگیز از آنها دارد. نوع نگاه و نحوهی فهم او از فیلمها و رمانها جالب و، در عین حال، آموزنده است.
خوانندگان این مجموعهکتابها میدانند که دریفوس در شرح آثار ادبی بزرگ غرب آنها را از منظر فلسفهی هایدگر تفسیر میکرد. در اینجا اینطور نیست. بهنوعی برعکس است. این کییرکگور است که نیای فلسفهی وجودی هایدگر تعریف میشود. هایدگر پتانسیل اگزیستانسیالیستی فلسفهی کییرکگور را بالفعل میکند. البته روح خوانش دریفوس از کییرکگور وجودی یا اگزیستانیالیستی است، اما نه طبق یک اگزیستانسیالیسم خاص و از پیش مفروض؛ بلکه اگزیستانسیالیسمی که از دل خود «ترس و لرز» برمیآید. به عبارت دیگر، طبق منطق درونی اثر، پیامدهای فلسفی آن را آشکار میسازد.
اما اساساً اهمیت همهی این مباحث در چیست؟ در اهمیت حیاتی امر نامعقول یا فراعقلانی. اگر بپذیریم که کُمیت عقلانیت در جاهایی میلنگد (برای نمونه در عشق یا ایمان)، برای حرکت در آن مسیر چه باید کرد؟ اینطور نیست که در این قلمرو جنون و آشفتگی حاکم باشد و هیچ تمایزی بین کارها و انتخابها نباشد. نادیده گرفتن این مطلب مهم نتایج بد و حتی وخیمی دارد که گاهی جبرانناپذیر است. پس باید آن حیطه را خوب شناخت و درست فهمید. از این جهت، کییرکگور آموزنده است.
دیگر اینکه از نظر فیلسوفانی، همچون دریفوس، که هم به سرشت فلسفه میاندیشند و هم به سرنوشت انسان و وضعیت جامعه، پیچیدگی فلسفهورزی معاصر بیانگر پیچیدگی انسان جامعهی معاصر است. جامعهای که بسیار بر علیه فرد عمل میکند و او را وامیدارد علیه جامعهاش مسلح شود. در این جامعه، همهچیز بر محور شیءانگاری و مصرفگرایی است که ناانسانی کردن آدمی را هدف گرفتهاند. جامعه به صورتهای پیچیده میخواهد اصالت فرد را از بین ببرد. از اینرو، کسی که بخواهد مقاومت کند و اصالت خود را حفظ کند، ناچار است زرادخانهای مجهز و پیچیده از مفاهیم و تئوریها و تکنیکها داشته باشد. این کتاب چنین پشتوانهای است.