سنگ‌ها به پرواز درمی‌آیند | شرق


به‌دنبال سقوط حکومت طالبان و برچیدن بساط زن‌کشی و زن‌آزاری در سال‌های اخیر در کشور همسایه افغانستان، بخش نواندیش و تحول‌خواه جامعه‌ی افغانستان و در رأس آن جنبش زنان تحصیل‌کرده و روشنفکر افغان از نو جان تازه‌ای گرفت و با آرمان‌های ترقی‌خواهانه‌ی پس از استقلال این کشور در سال 1919 میلادی و در زمان پادشاه امان‌الله خان پیوند خورد.
انتشار نشریات متعدد زنان، مدارس و مکاتب مخصوص دختران، کانال‌های تلویزیونی و تدوین قانون اساسی جدید، قانون کار و قید دستمزد برابر با مردان در آن و نیز وجود 240 قاضی زن و درحال‌حاضر معاون دادستان کل و یک دادستان زن در رأس ایالت ناآرام نیمروز و درمجموع نزدیک سی درصد کارمند زن در وزارتخانه‌های مختلف افغانستان بخشی از این تغییر کمی و آرمانی جنبش زنان در کشور می‌باشد که نشانه‌های انکارناپذیر تغییر و تحول جامعه‌ی شهری و رشد جنبش مدنی افغانستان بوده و بیشتر از هر چیز در تقابل با بخش روستایی و سنتی آن قرار گرفته است، به‌طوری‌که نه‌تنها موجب خشم کین‌توزانه و انتقام‌جویی آشکار از زنان افغان شده است، بلکه از راه نفوذ در دستگاه‌های اجرایی و امنیتی به صورت پنهان، زنان را اولین هدف اعمال قدرت و ترس و وحشت و ترور دولتی قرار داده است. ماجرای قتل فرخنده، دختر نوجوان افغان و صدها مورد تجاوز فردی و گروهی به زنان و سنگسار یا آویزکردن آن‌ها با طناب، از جمله‌ی موارد قابل ذکر در سال‌های اخیر است که در نقاط دور و نزدیک افغانستان به‌کرات اتفاق افتاده و هیچگاه پاسخ درخور قضایی نیافته است.

در جستجوی فرخنده علیرضا مجابی

دادگاه نمایشی متهمان به قتل فرخنده در سال 2016 و حضور فرماندهان پلیس کابل در دادگاه که علیرغم مسئولیت قانونی در حفظ جان شهروندان و از جمله فرخنده، در سکوت مطلق به‌سر بردند و همچنین تحرکات و اظهارات زن‌ستیزانه‌ی چند مقام بلندپایه‌ی حکومت فعلی در حین قتل فرخنده شاهد این مدعاست و نشان می‌دهد که بخش بزرگی از جامعه‌ی افغان با هر وسیله‌ی ممکن و از جمله دادن نسبت ارتداد به فرخنده به جرم ساختگی سوزاندن قرآن، در محو حضور زنان کنشکر و خواستار تحول افغان بسیار فعال بوده و از هیچ کوششی دریغ نورزیده است.

رمان «در جستجوی فرخنده» در پاسخ به چنین جستجویی سخت و شجاعانه و نشان‌دادن انواع و اقسام نابرابری و قتل و تجاوز به زنان، در هنگامه‌ی پیمودن این مسیر دشوار توسط کاراکترهای زن داستان شکل گرفته است، تا برزخ و دوزخ کابوس‌های بی‌شمار و رویاهای ازدست‌رفته‌ی آنان را در تصویر و کلام بنشاند و به اندازه‌ی قطره‌ای در اقیانوس، شرح رنج‌ها و مصایب ناگوار این گروه از زنان باشد که به قیمت ازدست‌دادن جان شیرین خود در جدال با جهل و خرافات و ستم و نابرابری اجتماعی، کماکان به جستجوی انواع و اقسام روش‌های تازه و مبتکرانه‌ی خود ادامه بدهند، حتی اگر بدست‌آوردن این تساوی، به تساوی در مرگ برابر و ازدست‌دادن تمام امتیازات فردی و اجتماعی آنان باشد.

شاعری که فقط به‌خاطر ادامه‌ی سرودن شعر به دست همسرش که از قضا یک استاد دانشگاه است به قتل می‌رسد، گوینده‌ی زن تلویزیونی که به‌خاطر پوشش متفاوت خود در یک شبکه‌ی تلویزیونی مورد تعرض و مرگ واقع می‌شود، دختری که در کوشش برای انتخاب همسر دلخواه خود با طلسم و تعویظ دعانویسان فریبکار درمی‌افتد، خبرنگاری که به‌خاطر جلوگیری از مزاحمت و تعرض جنسی در خیابان‌های کابل لباس بدن‌نمای آهنی می‌پوشد و محله‌ی حلبی‌سازان کابل را به چالش می‌کشد و... زنان مهاجری که علیرغم هجرت جغرافیایی هنوز اسیر رخدادهای نابهنگام تاریخی جامعه‌ی خود هستند، همگی در رمان به عروسان بی‌دامادی تشبیه شده‌اند که خواستار یافتن شرایط انسانی و مساوی با مردان رویاهایشان هستند و برای ساختن و پرداختن چنین مردانی راهی به‌جز برهم‌زدن افکار و عادت‌های ناپسند آن‌ها ندارند، حتی اگر سر از گورستان آبشار دربیاورند و جامه‌ی عروسیشان به رخت خالی و کهنه‌ی عزا مبدل شود.رمان با رویکرد زبانی و تکنیکی ویژه‌ی داستان‌نویسی مدرن جهان ادبیات و استفاده از تصاویر سینمایی محض در خدمت این اندیشه است که دمکراسی و حقوق متعالی و یکسان قبل از هر چیز به مردمانی خواستار اندیشه‌ی دمکراسی نیازمند است و برای گذار سهمگین از چالش‌های پیش‌روی خود راهی به‌جز رودرروشدن و شکستن اقتدار تاریخ مصرف گذشته‌ی پاره‌‌ای از نگهبانان سنت‌های غلط جامعه ندارد. فصل شورش زنان در کابل که به اتفاق تاریخی زیربار تابوت‌رفتن زنان برای اولین‌‌بار در مراسم خاکسپاری فرخنده می‌پردازد، فصل تعویظ دکانی برای شوهریابی، که ثمره‌ی ایستادگی فرخنده در مقابل جهل و خرافه است.

فصل فرخنده در تبعید که نه گفتن به تصاحب فریبکارانه یک زن در مقابل پاداش مالی و پول است، فصل «ژاندارک در کابل» که آسیب‌شناسی تاریخی یك مسئله و نسبت ناروای آن به زنان در گذشته و حال است و دیگر فصول کتاب و از جمله فصل «سنگ‌ها به پرواز درمی‌آیند»، هرکدام شرح جداگانه‌ی بخشی از جدال بزرگتر سنت و مدرنیته است که در راس آن فرخنده و دشمنان فرخنده قرار دارند و هرکدام به شیوه‌ی خود سعی در عبور از حریف و دشمن قدرتمند خود دارند.

* رمان «در جستجوی فرخنده» پیش‌درآمدی داستانی درباره‌ سوزاندن فرخنده، دختر جوان افغان است که به‌خاطر در افتادن با خرافات و زدودن آثار اجتماعی و فرهنگی آن در زندگی روزمره‌ زنان شهری افغان، متهم شد و در مدتی کوتاه، بدون تامل و محاکمه‌ای در کابل جلوی چشم مردم و دوربین‌های موبایلشان به آتش کشیده شد. علیرضا مجابی در رمان خود روایتی از این واقعه تاریخی كه در نزدیكی ما، در همین خاورمیانه اتفاق افتاده، به‌دست داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...