اخلاق‌گرای بی‌پروا | آرمان ملی


آرتور شوپنهاور فیلسوفی است که شالوده تفکر خود را بر پایه اخلاق استوار کرده، و پیش از آنکه به اصول و مبانی دشوار هستی توجه نشان دهد، به خود انسان و واقعیت‌های پیرامونش نظر دارد؛ از این رو شوپنهاور فیلسوفی منحصربه‌فرد و یگانه است که رو به جهان عینی دارد. «ترس‌ها و مزخرفات ذهنی» [Religion: A Dialogue, and Other Essays یا The horrors and absurdities of religion] از آثار برجسته شوپنهاور است که در زمره صد کتاب در حوزه «ایده‌های بزرگ» منتشر شده. کتاب مشتمل بر پنج فصل است که عبارتند از: یک گفت‌وگو، اخلاقیات، روانشناسی، دین و موضوعات مختلف.

ترس‌ها و مزخرفات ذهنی» [Religion: A Dialogue, and Other Essays یا The horrors and absurdities of religion]  شوپنهاور

در فصل نخست، که گفت‌وگوی دموفلس و فیلالتس است، بر بنیان دفاع از حقیقت و عدالت است و بر آن است که برای رهانیدن انسان از آشفتگی‌ها و حیرت به فلاسفه و بنیانگذاران دینی نیاز است و در این بین صرفا بنیانگذاران دینی‌اند که شمار بسیاری را به‌سوی رهایی رهنمون می‌سازند. درواقع شوپنهاور در این گفت‌وگو بر آن است که به دفاع از دین و چگونگی تفهیم آن به عوام‌الناس تاکید ورزد و معتقد است به همین دلیل پیوسته با تمثیل و اسطوره در پی فهم حقیقت به مردم است.

اخلاقیات مساله دیگری است که شوپنهاور به آن می‌پردازد و به مقایسه فضایل در مکاتب و ادیان مختلف از جمله بودایی، چینی، و مسیحیت اشاره می‌کند و بر آن است که برخی از این دست موضوعات، ریشه در گناه ذاتی دارند، بدین معنا که حتی بهترین و شاخص‌ترین انسان‌ها نیز از شرارت و نقصان بی‌بهره نیست و درون او پر است از تناقض فاحش. انسان در اعماق وجود خویش حیوانی وحشی و ترسناک است و هنگامی که نقاب از چهره‌اش کنار زده می‌شود، با آشکارگی سرشت حقیقی او انگشت به دهان می‌مانیم.

شوپنهاور در فصل دیگر به موضوع روانشناسی نظر می‌افکند و بر آن است که شالوده درونی هر موجود زنده‌ای «اراده معطوف به حیات» است، بنا بر این میل، انسان‌ها پیوسته در شرایط یکسان، رفتارهای مشابه از خودشان بروز می دهند. از این رو مقولاتی نظیر جدایی، امید، هویت فردی، رنج، بی‌عدالتی، نفرت، تحقیر، سعادت و دیگر مقوله‌هایی را مطرح می‌سازد و آنها را وجوه اشتراک میان تمامی انسان‌ها و حیوانات قلمداد می‌کند و معتقد است آنچه موجبات برتری انسان بر انسان دیگر است، همانا «معرفت» است. پس هرآنچه اصالت دارد از ذات انسان سرچشمه می‌گیرد. پس او بنا به میل درونی و ذاتی خود و تعالیمی که در دوران کودکی می‌بیند، به بروز توانایی‌ها و تمنات خود می‌پردازد. پس آنانی که به فعالیتهای درونی توجه بیشتری از خود نشان می‌دهند در برابر آن عده‌ای که به فعالیت‌های فیزیکی تمایل نشان می‌دهند، از ملال کمتری برخوردارند.

در فصل چهارم، مخاطب با مساله دین مواجه می‌شود؛ در این بخش شوپنهاور میان ایمان و دانش تفاوت قائل می‌شود و معتقد است ماهیت ایمان آموختن چیزی است که نیازی به شناخت ندارد، حال آنکه موضوع فلسفه همانا دانش است. درنتیجه او ایمان و علم را دو مقوله کاملا متفاوت از یکدیگر می‌داند. شوپنهاور در بررسی مسیحیت، در وهله نخست آن را جایگزین شیوه‌های یونانی و رومی و صدالبته جایگزین یهودیت می‌داند که به اخلاقیات هیچ توجهی نمی‌داشت؛ و این مسیحیت بود که با انگشت‌نهادن بر مقولاتی نظیر نوع‌دوستی، صلح، مهرورزیدن به دشمن، تسلیم و انکار نفس برتری خود را اثبات نموده است. او در نقطه‌های دیگر به یگانگی اشاره می‌کند و مساله تک‌خدایی را در مقابل چندخدایی به تصویر می‌کشد و آن را نشانگر حلول تمام نیروهای طبیعت در یک چیز می‌داند و بر فلسفه خوش‌بینی و بدبینی در ادیان یهودی، مسیحی، برهمنی، بودایی و هندو می‌پردازد و در پایان خردگرایان معاصر را به نقد می‌کشاند که اخلاقیات اصلاح‌شده و خوش‌بینی را حذف و مسیحیت را به یهودیت کسل‌کننده بازگردانده‌اند.

در فصل آخر، که تحت عنوان «موضوعات مختلف» آورده شده، عمدتا دیدگاه‌های انتقادی شوپنهاور است به پیرامونش. از نقد اصولی به همه‌خدایی تا نظام خدایان در فرهنگ یونانی، از پیوندهای اسطوره‌ای و عناطر طبیعی و پیوستگی آنها به انسان. تا آنجا که فلسفه خود را بر پایه اصول ریاضت استوار می‌داند. علی‌القاعده، شوپنهاور فلسفه خود را بر بنیان اتحاد، پیوستگی و بنیان اصول اخلاقی بنا می‌نهد و برخلاف اکثر فلاسفه، به امر واقع و جهان واقعی توجه نشان می‌دهد و البته به آگاهی‌رسانی فلسفه برای عموم و خردگرایی و قابل فهم‌کردن جهان و درک هستی.

«ترس‌ها و مزخرفات ذهنی»، کتابی است که در پی نشان‌دادن هراس‌هایی است که مذاهب در گذر زمان بر انسان تحمیل کرده و شوپنهاور بر آن است تضادی که در ذهن انسان پدید می‌آورد، درحقیقت نوعی سرپوش‌نهادن بر درونیات واقعی انسان است.

[این کتاب پیش از این با عنوان «در باب دین» و با ترجمه مرضیه خسروی منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...