از هوش هیجانی تا هشیاری هیجانی | الف


روش‌های تربیتی ما همواره عقلانی و منطقی بوده‌اند نه احساسی. احساسات، بخشی از طبیعت انسانی ما هستند و صرف‌نظر از اینکه تا چه حد آن‌ها را پس می‌زنیم، وجود دارند و ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. یافته‌های روانشناسان مکاتب مختلف نشان می‌دهد که به میزانی که سرکوب هیجانات در ما بیشتر باشد، مشکلات جسمانی و روانی بیشتر می‌شود. به قول آنتونیو داماسیو، متخصص برجسته و پیشرو علوم اعصاب، توانایی ما برای متوقف کردن هیجانات، به اندازه توانایی ما در متوقف کردن عطسه است.

هوش هیجانی» [200 ways to raise a boy’s emotional intelligence] ویل گلنون [Will Glennon]

زمانی كه ما از روش‌های مقابله‌ای ناسالم خود در مقابل احساسات آگاه نشده‌ایم، به تكرار همان رفتارها و به‌تبع آن، همان نتایجی می‌پردازیم كه در كودكی تجربه کرده‌ایم. از همان كودكی روش‌هایی برای خفه كردن و سركوب احساساتِ «ممنوع» به كار گرفته می‌شوند و با تکرار تا زمان بزرگ‌سالی، سرنوشت ما را در دست خود می‌گیرند و قدرتمندانه به كار خود ادامه می‌دهند.

کتاب «هوش هیجانی» [200 ways to raise a boy’s emotional intelligence] با هدف آگاهی‌بخشی هیجانی و احساسی توسط خانواده، «۲۰۰ راه» برای افزایش هوش هیجانی پسران پیشنهاد می‌کند. امتیاز هوش هیجانی (emotional intelligence) که با شاخص EQ بیان می‌شود، نسبت به هوش کلاسیک (intelligence) که با شاخص IQ نشان داده می‌شود، این است که بیشتر قابلیت تغییر و آموزش دارد و نیز پیش‌بینی‌کننده بهتری برای سلامت جسمی و روانی است. افراد، اگر در کودکی آموزش ببینند که با آگاهی نسبت به احساسات و هیجانات خود عمل کنند، در بزرگ‌سالی سلامت جسمانی و روانی بیشتری خواهند داشت. برای مثال، هیجان «شادی» گاهی در خانواده‌های ایرانی سرکوب و ممنوع تلقی می‌شود و افراد هر چه هم که برخوردار از هوش کلاسیک بالا باشند، زمانی که از این هیجان و تبعات آن آگاه نباشند، «حالشان» بهبود نمی‌یابد.

کودکی که آگاهی هیجانی پایینی دارد، در برابر هیجان شادی خود، می‌تواند با این طرز فکر ناهشیار روبرو باشد که: اگر من شاد باشم خودمجازاتگری را رها ساخته‌ام و حتماً با احساسات بد زیربنایی آن مواجه می‌شوم. پس برای اینکه احساس گناه زیر شادی، خشنودی و موفقیت را متوقف کنم، خود را هرلحظه که شاد شوم مجازات می‌کنم و اشتباه جدیدی می‌کنم تا آرزویم را مبنی بر موفقیت، شادی و زندگی رضایت‌بخش پنهان سازم. چنین فرایند پاتولوژیکی، معمولاً تا بزرگ‌سالی ادامه می‌یابد و یکی از زمینه‌های شخصیتی مساعد برای اختلالات هیجانی (اضطراب و افسردگی) است. درواقع، «شخصیت» از نظرگاه روانپویشی چیزی نیست جز همین سبک‌های اختصاصی هر فرد در نحوه برخورد با هیجانات.

افزون بر اهمیت این مسئله، آنچه متخصص فرزندپروری و سخنران مشهور در سطح ملی، ویل گلنون [Will Glennon] را به نوشتن این کتاب سوق داده، کلیشه‌های فرهنگی جامعه آمریکا در تربیت دختران و پسران است؛ کلیشه‌هایی که ما مخاطبان ایرانی انتظار نداریم تا این اندازه شبیه جامعه ما باشد: مرد که گریه نمی‌کنه! مرد از هیچی نمی‌ترسه! مگه دختری این‌جوری خودتو لوس می‌کنی، خجالت بکش! این کلیشه‌ها گلنون را که قطعاً مهم‌ترین عشق زندگی‌اش «پدر بودن» است، به نوشتن دو کتاب واداشته: ۲۰۰ راه برای افزایش عزت‌نفس دختران و ۲۰۰ راه برای افزایش هوش هیجانی پسران (کتاب حاضر). در کتاب اول، گلنون می‌خواهد راه‌هایی عملی برای غلبه بر کلیشه «جنس ضعیف اما زیبا و لبالب از احساسات بلورین» ارائه دهد تا دختران ما آن‌قدر قوی و مستقل بار بیایند که بفهمند کیستند و راه خود را در زندگی بیابند. در کتاب دوم، گلنون می‌خواهد بگوید که تصورات قالبی درباره پسران منجر به بیگانگی آنان با زندگی هیجانی و دنیای احساساتشان می‌شود. نباید تأکیدی که بر «قدرت» پسران می‌شود آن‌قدر باشد که ارتباط آن‌ها با احساسات و عواطفشان کمرنگ شود. باید پسرانمان بیاموزند که چگونه هیجانات خود را تجربه، درک، و به نحوی سازنده و نه مخرب، ابراز کنند.

هوش هیجانی مرکب از چهار دسته از توانایی‌هاست: قابلیت ادراک و ابراز احساسات، قابلیت استفاده از هیجانات، قابلیت فهم هیجانات و نام‌گذاری آن‌ها، و قابلیت مدیریت هیجان‌ها در خود و دیگران. همه این توانایی‌ها به فرد این امکان را می‌دهند که خود را در موقعیت‌های اجتماعی مختلف بفهمد و با مهار خود با موقعیت پیش رو سازش یابد. تمام این توانایی‌ها در کتاب گلنون پوشش داده ‌شده‌اند. راه‌هایی که او پیشنهاد می‌کند با زبانی ساده و سلیس بیان می‌شوند، و درعین‌حال همگی از روش‌های آزموده شده علمی برگرفته‌ شده‌اند. جامعه هدف این کتاب، والدین و معلمان هستند و در همه بخش‌ها از تجربیات شخصی نویسنده و موقعیت‌های واقعی بهره گرفته شده است. جهت‌گیری گلنون، به آینده پسران نیز معطوف است، پسرانی که باید روزی «پدر» شوند و خود پسرانشان را با هیجاناتشان دمساز و همساز کنند.

گلنون به معنای واقعی وقف تجربه پدری کردن بوده است و وقتی از فرزندپروری سخن می‌گوید، درواقع برای مخاطبان لحظه‌لحظه زندگی‌اش را روایت می‌کند. این ویژگی باعث می‌شود که کتاب، فراتر از یک دستورنامه، کاملاً واقعی و «جاندار» احساس شود. گلنون یک فعال اجتماعی جدی هم هست و مؤسسه Random Acts of Kindness را برای گسترش «مهربانی» با کارهای کوچک تأسیس کرده است (خوب است به سایت این مؤسسه سری بزنید. دیوارهای مهربانی در ایران در صفحه اول آن بازتاب داده شده است: www.randomactsofkindness.org)

اما نکته‌ای هست که در برخورد با سازه هوش هیجانی، که اکنون دیگر فراتر از یک مفهوم بازاری، یک سازه خوش‌ساخت علمی و تجربی است، باید مدنظر قرار گیرد، وگرنه، شاید تمام فنون و گام‌هایی که برای ارتقای آن اجرا می‌شود، از حیث روان‌شناختی، «هزینه‌هایی» به بارآورد که بر «فایده‌های» آن بچربد و آن نکته این است که کاربرد واژه «هوش» را برای ظرفیت تجربه هیجانات، باید یک کاربرد استعاری (metaphorical) تلقی کرد.

وقتی از هوش هیجانی صحبت می‌شود، میزان آگاهی از هیجانات و احساسات و ظرفیت تحمل آن‌ها مطرح است. در یک آزمون هوش، نحوه پاسخ دادن به سؤالاتی که پاسخ صحیح و غلط دارند، نمره‌گذاری می‌شود (performance) درحالی‌که آگاهی به هیجانات، طیفی است که ترجیح فرد را نشان می‌دهد (preference) و اگرچه می‌توان بعضی از پاسخ‌ها را «سازش یافته تر» از پاسخ‌های دیگر تلقی کرد، در آن پاسخ صحیح یا غلطی وجود ندارد. همچنین، مفهوم هوش در تداول عرفی آن، حداقل به نحو ناهشیار، تداعی‌گر «رقابت و برتری‌جویی» و «ثابت بودن نمره» است. رقابت و برتری‌جویی با «سرزنش و تنبیه» در صورت عدم موفقیت همراه است. هنگامی‌که فرد با این باور زندگی کند که «انتقاد کردن از خود و سرزنش نقص‌ها، شکست‌ها و اشتباهات، منجر به تلاش برای بهتر و بهتر شدن می‌شود»، ظرفیت روانی زیادی را صرف پنهان کردن نواقص و شکست‌هایش می‌کند و برای اینکه مورد قضاوت و حمله قرار نگیرد، از پذیرش واقعیت و موجودیت خویش فرار می‌کند تا از ارزش خود و عزت‌نفسش (self-esteem) محافظت نماید. نتیجه این فرایند چیزی نیست جز مسدود شدن مسیر مواجهه با هیجانات، شناخت کمتر آن‌ها و در یک کلام «هوش هیجانی» پایین‌تر!

پس حواسمان باشد که استعمال واژه هوش در ترکیب «هوش هیجانی» یک کاربرد استعاری برای بیان ظرفیت آگاهی هیجانی افراد است و درواقع، به کمال هشیاری داشتن نسبت به هیجانات یا «هشیاری هیجانی» دلالت دارد و نباید با هوش کلاسیک و هوش‌بهر (IQ) که تلویحات رقابت، خودبرتربینی یا خود فروتربینی را در دل خود دارد، اشتباه گرفته شود.(۱) امید است خوانندگان با مطالعه این اثر ارزشمند که توسط دو تن از استادان مطرح روانشناسی ایران ترجمه شده، بتوانند برای «خود» و پسرانشان خودآگاهی بالاتر، روابط غنی‌تر، و خودمختاری حقیقی را رقم زنند که:
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی(۲)

پی‌نوشت:
۱- پس این هوش، آن هوش نیست که این هوش است که:
محرم این هوش، جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست (مولوی)
۲- از دیوان شمس مولوی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...