داستان دوم: اریش ماریا رمارک | آرمان امروز


ده سال پس از پایان جنگِ بزرگ، رمانِ ضدجنگِ ««در جبهه غرب خبری نیست» منتشر شد. نویسنده آن جوان سی‌ساله‌ای بود که در جنگ اول به‌عنوان سرباز حضور داشت. اریش پاول رمارک (1970-1898) نام این جوان بود که به‌دلیل علاقه خاص به مادرش، نام خود را به اریش ماریا رمارک تغییر داد. اریشِ هجده‌ساله، چهار سال سرباز ارتش امپراتوری آلمان بود و در آنجا از ناحیه پای راست و دست چپ و گردن زخمی شد. با پایان جنگ که سربازها بیکار می‌شوند و بسیاری از آنها رو به افسردگی و الکل و مواد می‌آورند، او پس از تجربه معلمی، ویراستاری، کتابداری و روزنامه‌نگاری، نخستین کتابش را در 1920 منتشر کرد؛ اما با نوشتن چهارمین رمانش «در جبهه غرب خبری نیست» (1928) بود که مسیری تازه در ادبیاتِ ضدجنگ باز کرد.

در جبهه غرب خبری نیست

کتاب در هجده ماهِ نخستِ انتشار، دو‌ونیم میلیون نسخه فروخت و به بیست‌دو زبان ترجمه شد. دو سال بعد فیلم موفقی از روی آن ساخته شد و شهرت کتاب و نویسنده‌اش را دوچندان کرد. رمارک در اوج موفقیت و شهرت بود که نازی‌ها قدرت را در 1933 به دست گرفتند. رمانِ ضدجنگِ او، که با رمان بعدی‌اش «راه بازگشت» (1931) که ادامه‌ای بر رمان قبلی بود، در آلمان نازی ممنوع و در کتاب‌سوزی بزرگ نازی‌ها در 1933 سوزانده شد. در همان سال، یوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی، او را نویسنده‌ای «غیرمیهنی» نامید و همین موجب تبعید ناخواسته‌اش به سوییس شد. پس از لغوِ تابعیت آلمانی رمارک در 1938، به آمریکا مهاجرت کرد. در آنجا رمان‌های موفق دیگری از جمله «فروغ زندگی»، «زمانی برای عشق، زمانی برای مُردن» و «شب در لیسبون» را نوشت، هرچند هیچ‌کدام به موفقیت «در جبهه غرب خبری نیست» نرسید.

همین یک رمان هم برای جاودانگی او کافی بود؛ رمانی‌که نزدیک به یک‌قرن پس از انتشارش، هنوز جزو مهم‌ترین آثار ادبی جهان است و در بیش‌تر فهرست‌های صد رمان برتر جهان حضور دارد. تازه‌ترین اقتباس موفق از این رمان، فیلم ادوارد برگر، فیلمساز آلمانی‌اتریشی است که عنوان بهترین فیلم بفتا و اسکار 2022 را از آن خود کرد. موفقیت این فیلم، بارِ دیگر به ما نشان داد که چرا این رمان و پیامِ آن که از نامِ کتاب می‌آید، پس از یک قرن در گوشه‌وکنار جهان و به زبان‌های مختلف، شنیده می‌شود: «در جبهه غرب خبری نیست!» به‌ویژه در این روزها که دو جنگ روسیه و اسراییل در دو جهبه‌ غرب و شرق، همچنان یکی از ما را می‌کُشد.

رمان داستانِ هفت سرباز آلمانی در جنگ اول جهانی است. سربازهایی که با شادمانی به جنگ می‌روند تا برای امپراتوری آلمان، خود و خانواده‌شان، افتخار کسب کنند، اما چیزی که در جنگ می‌ببیند، ورای مدال‌های افتخار و شجاعت و لیاقت است: «اینجا جهنم است، نه راهی به بهشت.» جنگ به هیچ کدام فرصت بازگشت به خانه نداد. رمارک، این بازگشت را با رمانِ «راه بازگشت» مهیا می‌کند تا تصویری تراژیک از روزهای پس از جنگ بدهد. حالا سربازهایی که زنده مانده‌اند از مرگِ بیهوده هفت سربازِ «در جهبه غرب خبری نیست» می‌گویند.

اهمیتِ «در جبهه غرب خبری نیست» علاوه بر پیامِ ضدجنگِ آن، ملیتِ نویسنده آن است؛ رمارک اهل کشوری است که به‌عنوان یکی از آغازکننده‌های جنگ، زمینه کشته‌شدن 97 میلیون انسان در جنگ اول و سپس جنگ دوم را فراهم کرد. پس از تشکیل جامعه ملل و هزینه‌های زیاد بر آلمان، راهی باز شد برای روی کارآمدن نازی‌ها در 1933 و سپس آغاز جنگ دوم جهانی در 1939 و فاجعه هولوکاست. در رمانِ رمارک، زندگی هفت سرباز آلمانی را دنبال می‌کنیم، با آنها می‌خندیم، عشق‌ورزی می‌کنیم، اندوهگین می‌شویم، گریه می‌کنیم و سرانجام با آنها می‌میریم. این رمان به ما می‌گوید که در جنگ «همه ما» قربانی هستیم؛ بنابراین، آغازِ جنگ، یعنی ورود به جهنمی که پایان ندارد؛ آن‌گونه که التون جان خواننده شهیر بریتانیایی در 1982، در آهنگی که از رمانِ رمارک وام گرفته شده، می‌خواند:

در جهبه غرب خبری نیست؛ هیچ‌کس نمی‌بیند
جوانی در خاکِ بیگانه خُفته؛ خاکی که جنگ در آن کِشت شده
نبضِ خونِ آدمی را که بیرونی می‌ریزد، حس ‌کنید!
ساقه‌های نازکِ اروپا را که زیرِ فشارِ جنگ خم شده، ببینید!
همه خاموش؛ همه ساکت
همه‌چیز در جهبه‌ غرب آرام است...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...