در غرب خبری نیست [Im Westen nichts Neues یا All Quiet on the Western Front]. رمانی از اریش ماریا رمارک1 (1898-1970)، نویسنده‌ی آلمانی که در 1929 انتشار یافت.

در غرب خبری نیست [Im Westen nichts Neues یا All Quiet on the Western Front] اریش ماریا رمارک

این نخستین موفقیت جهانی نویسنده، گواهی یک سرباز ساده‌ی آلمانی درباره‌ی جنگ جهانی اول است: گزارشی است که با عریانی رقت‌انگیزی، بدون پیرایه‌های سخنوری یا تفکرات فلسفی و ظاهراً تهی از روح انتقادی بیان می‌شود. ولی در واقع دغدغه‌ی مخالفت با نظامی‌گری بر این گزارش محترمانه‌ی سرشار از حساسیت و بسیار گویا حاکم است: جنگ از هرگونه خمیرمایه‌ی عظمت و نجابت عاری است. جنگ اندوه‌زا، ملال‌آور، زاده‌ی زبونی و دهشت است و چیزی جز قتل‌عام نیست. در بعضی از جزئیات می‌توان رمارک را، به سبب آنکه خود را به دست رمانتیسم بیمارگونه‌ای می‌سپارد تا از آن سمبولیسمی مبهم حاصل کند، مورد انتقاد قرار داد، مثل صحنه‌ی بمباران قبرستان. از لحاظ ادبی بهترین قسمت‌ها صفحات مربوط به: افزایش‌یافتن ناگهانی حساسیت حواس جنگجو زیر بمباران، غریزه‌ی صیانت نفس، تماس تنگاتنگ انسان با زمین، توسل غریزی انسان به حیله و زرنگی به محض به‌خطرافتادن زندگی اوست. این صفحات اصیل‌ترین بخش و واقعی‌ترین مساهمت در کوشش جمعی بین‌المللی برای مشخص‌ساختن سیمای انسان در جنگ است.

مرتضی کلانتریان. فرهنگ آثار. سروش

1. Erich Maria Remarque

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...