حواستان باشد که این 12خطا را مرتکب نشوید! | شهرآرا


کتاب «باورهای خراب‌کار از ۱۰ ساله‌ها تا ۱۰۰ ساله‌ها‏‫» با نام فرعی «رهایی از اضطراب و دیگر هیجان‌های ناخوشایند با مدیریت خطاهای شناختی» با بهره گیری از ساختاری فوق العاده منظم و مرتب، مطالب خود را در سه بخش ارائه می‌کند که به ترتیب عبارت اند از «آشنایی با ۱۲باور خراب کار»، «۷تکنیک برای رهایی از آن ها»، «۱۶داستان برای تفهیم و تمرین بیشتر». درادامه، صرفا به مرورِ بخش اول کتاب می‌پردازم.

«باورهای خراب کار» نوشته پریسا گودرزی و محسن شعبانی

در بخش نخست کتاب، دوازده خطای شناختی یا ــ به بیان نویسندگان کتاب ــ دوازده باور خراب کار که بیش از سایر باور‌ها زمینه ساز ایجاد و بروز هیجانات منفی در ما انسان‌ها می‌شوند، به شکلی خلاصه و مفید معرفی می‌شوند. این دوازده باور به ترتیب عبارت اند از:

۱- ذهن خوانی(یا همان نیت خوانی، و باورمندبودن به این باور صددرصد نادرست که «من می‌دانم در ذهن دیگری چه می‌گذرد» یا اینکه «نیت طرف مقابل من چیست، هنگامی که فلان حرف را به من زد یا فلان کار را انجام داد»، و باورهایی از این دست)؛ ۲- پیش بینی منفی(که بیشتر ناظر و راجع به آینده است و ــ مثلا ــ باور به اینکه «می توان از آینده باخبر شد»، باوری که معمولا باعث ایجاد ترس و اضطراب می‌شود)؛

۳- فاجعه سازی(یا تبدیل یک اتفاق معمولی به یک فاجعه، و باور به اینکه درمیان انواع و اقسام علت‌های پس پشتِ یک پدیده، یگانه علتِ رخ دادن آن را همان «بدترین» علت بدانیم)؛ ۴- برچسب زدن(و باور به اینکه «آنچه یک بار روی داده، همیشه روی خواهد داد». برچسب زدن ممکن است به خودمان یا دیگری باشد؛ مثلا، پس از انجام دادن یک کار نابخردانه، به خودمان برچسب بزنیم که «من آدم نادانی هستم» یا، پس از یک بار جفادیدن از یک دوست، به او برچسب بزنیم که «فلانی آدم نابکاری است».)؛ ۵- نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت(درستش این است که هم زمان و توأمان به قوت‌ها و ضعف‌های خود و اطرافیانمان توجه کنیم و فقط خارها را نبینیم، بلکه از زیبایی گل نیز لذت ببریم.)؛

۶- فیلترگذاری منفی(و این باور غلط که «خوبی‌ها دربرابر بدی‌ها تقریبا هیچ اند» و دنیا را تیره و تاردیدن. نویسندگان محترم در صفحه۳۴، مثال جالبی برای تشریح این خطای شناختی زده اند که ذکر آن خالی از لطف نیست: فردی که فیلترگذاری منفی دارد، اگر در گردش خانوادگی همه چیز خوب پیش برود، ولی دربین روز ناگهان چند دقیقه باران تندی ببارد، می‌گوید کل گردش خراب شد.)؛

۷- عمومیت دادنِ بیش از حد(که یک گذر روان شناختی معروف است و معادل این باور خراب کار که «ویژگی و خاصیتی را که بعضی اعضای یک گروه دارند، همه اعضای آن گروه دارند». این باور نادرست شاید بیشترین فراوانی را در گفت وگوهای روزمره مان داشته باشد، هنگامی که ــ مثلا ــ پس از یک بار دیدن یا شنیدن یک کار نابجا از یک عضو صنفِ ــ مثلا ــ رانندگان یا فروشندگان یا استادان، فغان برمی آوریم که «امان از رانندگان یا مغازه داران یا معلمان! همه شان فلان اند!» حیفم می‌آید به این نکته اشاره نکنم که این گذر روان شناختی ــ چه بخواهیم و چه نخواهیم ــ رواج چشمگیری دارد که البته باید برای غلبه بر آن بکوشیم. اما ازآنجاکه کم یا زیاد آن یک واقعیت جامعه شناختی است، متفکران حوزه اخلاق اجتماعی معتقدند که یکی از بهترین دلایل برای اخلاقی زیستن، وجود همین گذر روان شناختی است، بدین صورت که، اگر منِ راننده یا فروشنده یا معلم، هنگام مرتکب شدن یک عمل غیراخلاقی، به این موضوع توجه کنم که عمل نادرستم «به پای تمامی هم صنفانم نوشته خواهد شد» و با این کار غلط آبروی صنف را خواهم برد، عقل حکم می‌کند که از انجام آن کار نادرست بپرهیزم.)؛

۸- تفکر سیاه و سفید(و این باور اشتباه که «هرچیزی یا صددرصد خوب است یا صددرصد بد، و حد وسطی وجود ندارد». یکی از مصادیق شایع این باور خراب کار به نوع نگاه ما به سایر انسان‌ها مربوط می‌شود، آن گاه که می‌گوییم «درون آدم‌ها یا سفید سفید است یا سیاه سیاه»، با اینکه همه می‌دانیم درون اغلب انسان‌ها خاکستری است و، به قول شاعر معاصر، حسین منزوی، «نه فرشته ام، نه شیطان!» اینجا نیز حیفم می‌آید این تداعی ذهنی خویش را با شما درمیان نگذارم که یکی از کارکردهای مهم رمان، به نمایش گذاشتن انواع و اقسام آدم‌های خاکستری است؛ آدم‌هایی چون دن کیشوت، تا م جونز، جین ایر، مادام بوواری، دکتر ژیواگو، و زوربای یونانی)؛

۹- شخصی سازی(و باور به اینکه «رویدادهای بدی که در محیط زندگی من پیش می‌آیند، بر اثر خطاهای خودم پیش آمده اند» و ــ به عبارت دیگر ــ علت العلل تمام ناکامی‌ها را خود و شخصیت خود دانستن)؛ ۱٠- استدلال هیجانی(که به قول نویسندگان کتاب، بیشترْ انسان‌هایی مرتکب آن می‌شوند که احساسات و هیجاناتشان قوی تر و قلدرتر از عقلشان است؛ کسانی که مهار احساس را به دست عقل نداده اند و، حتی حین استدلال ورزی که قاعدتا باید عرصه یکه تازی عقل باشد، به احساس و هیجان میدان می‌دهند)؛ ۱۱- مقایسه غیرمنصفانه(یا ــ به قول معروف تر ــ دارای استاندارد دوگانه بودن، و باور به اینکه «ملاک سنجش من با دیگران فرق دارد»؛ بلایی که، اگر دیگران سرمان بیاورند، فوق العاده خشمگین می‌شویم، اما حیف که گاهی خودمان، هنگام ارزیابی دیگران، از double standard استفاده می‌کنیم)؛

و بالاخره ۱۲- حق به جانب بودن(و عقیده داشتن به این باور ناصحیح که «من همواره برحقم و مخالفان من بر باطل اند». به نظر نویسندگان محترم، اگر کسی روحیه حق به جانب بودن داشته باشد، انعطاف پذیر نیست، ذهنش گشودگی کمی دارد، خلاقیتش اندک است، از حقیقت طلبی دور می‌شود و دائم یک دغدغه دارد: اثبات خودش، که همه این‌ها مقدمه بروز هیجانات منفی است.)

«باورهای خراب کار» نوشته پریسا گودرزی و محسن شعبانی توسط نشر نیک مان و در  ۱۳۲صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...