علیه زمین‌تخت‌گرایان | ایبنا


کتاب «چگونه با منکران علم صحبت کنیم» [How to talk to a science denier : conversations with flat Earthers, climate deniers, and others who defy reason] نوشته لی مک‌اینتایر [Lee McIntyre]، فیلسوف علم و پژوهشگر دانشگاه بوستون، که توسط یاسمین مشرف ترجمه و از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار نشر ایران شده است حاصل یک کنکاش جسورانه و میدانی برای فهم ریشه‌های پدیده شگفت‌انگیز «انکار علم» و یافتن راهکارهایی عملی برای رویارویی با آن است. این یادداشت، با نگاهی به درون‌مایه کتاب، رویکرد منحصربه‌فرد نویسنده، تشخیص او از علل انکار علم و راهبردهای پیشنهادی‌اش این مسیر را می‌کاود و نشان می‌دهد چرا این اثر، برای هر آن‌کس که دغدغه شکاف روزافزون میان یافته‌های علمی و باورهای عمومی را دارد، خواندنی و ضروری است.

«چگونه با منکران علم صحبت کنیم» [How to talk to a science denier : conversations with flat Earthers, climate deniers, and others who defy reason] نوشته لی مک‌اینتایر [Lee McIntyre]

از تئوری تا میدان عمل
آنچه کتاب مک‌اینتایر را از بسیاری آثار مشابه متمایز می‌کند، نقطه عزیمت آن است. نویسنده صرفاً به تحلیل نظری پدیده انکار علم بسنده نمی‌کند، بلکه با اقدامی متهورانه، خود را در کانون یکی از عجیب‌ترین گردهمایی‌های منکران علم قرار می‌دهد. همانطور که در مقدمه کتاب شرح داده می‌شود، مک‌اینتایر پس از آنکه بارها به مخاطبان خود توصیه کرده بود که با منکران حقیقت وارد گفت‌وگو شوند و اجازه ندهند باورهای نادرست علمی بدون چالش باقی بمانند، تصمیم می‌گیرد خود این توصیه را عملی کند. او در نوامبر ۲۰۱۸ در کنفرانس بین‌المللی زمین‌ِ تخت شرکت می‌کند، جایی که خود را در محاصره افرادی می‌یابد که عمیقاً به تختی زمین باور دارند.

انتخاب زمین‌تخت‌گرایان به عنوان نقطه شروع، تصادفی نیست. مک‌اینتایر توضیح می‌دهد که هدفش انتخاب «بدترینِ بدترین‌ها» بوده است؛ گروهی که حتی سایر منکران علم نیز اغلب آن‌ها را به سخره می‌گیرند. ایشان معتقدند که زمین به شکل قرصی گرد و صاف است و با کروی بودن زمین مخالف‌اند. این تجربه دست اول و مواجهه مستقیم با استدلال‌ها (یا فقدان آن‌ها)، مکانیسم‌های دفاعی روانی و هویت گروهیِ منکران علم، شالوده اصلی کتاب را تشکیل می‌دهد. این اقدام صرفاً یک ماجراجویی فکری نیست، بلکه یک تحقیق میدانی است که به نویسنده امکان می‌دهد تا فراتر از تحلیل‌های انتزاعی، پویایی‌های واقعی انکار علم را لمس کند. این بخش از کتاب نه تنها خواننده را با شدت و عمق این پدیده آشنا می‌کند، بلکه ضرورت یافتن راه‌های ارتباطی مؤثر را برجسته می‌سازد و زمینه را برای ورود به بحث‌های پیچیده‌تر مانند انکار تغییرات اقلیمی فراهم می‌کند.

ریشه‌های انکار
مک‌اینتایر در جای‌جای کتاب استدلال می‌کند که انکار علم، به‌ویژه در موضوعات داغی مانند تغییرات اقلیمی، مشکل صرفِ کمبود اطلاعات یا کج‌فهمی نیست. او با نگاهی به وضعیت آمریکا و دیگر نقاط جهان، نشان می‌دهد که چگونه حقایق علمی به‌راحتی زیر پای احساسات، ایدئولوژی‌های سیاسی و منافع اقتصادی له می‌شوند. آن‌طور که نویسنده توضیح می‌دهد، باورهای ریشه‌دار افراد، هویت گروهی‌شان و سوگیری‌های شناختی، اغلب نقشی بسیار پررنگ‌تر از شواهد علمی در شکل‌دادن به دیدگاه‌هایشان بازی می‌کنند.

کتاب به‌طور مشخص به بحران تغییرات اقلیمی به عنوان یک نمونه برجسته می‌پردازد. با وجود اتفاق نظر قاطع دانشمندان و هشدارهای پیاپی نهادهای جهانی مانند سازمان ملل درباره پیامدهای ویرانگر گرمایش زمین – از نابودی احتمالی زیست‌بوم‌های حیاتی مثل صخره‌های مرجانی تا سال ۲۰۴۰، بالا آمدن بیش از یک متری سطح آب دریاها در شهرهای ساحلی تا پایان قرن، و رسیدن به نقطه بی‌بازگشت تا سال ۲۰۳۰ اگر اقدامی جدی صورت نگیرد – انکار این واقعیت هولناک همچنان رایج است. مک‌اینتایر این وضعیت را بیش از آنکه حاصل ضعف در انتقال اطلاعات بداند، نتیجه ناتوانی در ایجاد ارتباطی همدلانه و معنادار میان جامعه علمی و مردم عادی می‌بیند. او تأکید دارد که صرفاً ارائه آمار و ارقام خشک، برای تغییر باورهایی که در هویت و جهان‌بینی افراد ریشه دوانده‌اند، کارساز نیست و باید ریشه‌های این مقاومت در برابر علم را عمیق‌تر جستجو کرد.

کلیدهای گفت‌وگو
قلب کتاب مک‌اینتایر، ارائه راهکارهایی عملی برای باز کردن سر صحبت با منکران علم است. او پس از تشریح دلایل شکست روش‌های سنتی (مانند ارائه حجم عظیمی از اطلاعات یا تمسخر و تحقیر)، مجموعه‌ای از فنون گفت‌وگو را پیشنهاد می‌دهد که بر پایه احترام دوجانبه، گوش دادن فعال و ارائه هوشمندانه و هدفمند شواهد بنا شده‌اند. نویسنده در بخش‌هایی که به شیوه‌های تعامل می‌پردازد، تأکید می‌کند که گام نخست، تلاش برای فهم دیدگاه طرف مقابل و چرایی باورهای اوست، حتی اگر آن باورها صددرصد غیرعلمی به نظر برسند. گوش سپردن به دغدغه‌ها و پرسش‌های افراد، بدون پیش‌داوری، فضایی از اعتماد می‌سازد که لازمه هر گفت‌وگوی ثمربخشی است.

مک‌اینتایر پیشنهاد می‌کند به‌جای بمباران مخاطب با داده‌های پیچیده، بر چند حقیقت کلیدی و مثال‌های ملموس و قابل‌فهم تمرکز کنیم. مثلاً در بحث تغییر اقلیم، به‌جای صحبت کلی درباره افزایش میانگین دمای جهانی، می‌توان از تأثیرات دیدنی و حس‌کردنی آن گفت: طوفان‌های شدیدتر، خشکسالی‌های طولانی‌تر، یا حتی ضربه‌های اقتصادی مستقیم به زندگی مردم مثلاً در کشاورزی یا هزینه‌های بیمه. هدف، ساختن تصویری روشن و مرتبط با زندگی روزمره مخاطب است تا پیامدهای بحران، از حالت عددهای انتزاعی خارج شوند. همچنین، نویسنده بر اهمیت توضیح ساده سازوکارهای علمی تأکید دارد تا مخاطب بتواند منطق پشت یافته‌های علمی را دریابد. این رویکرد، به‌جای دیوار کشیدن، به‌دنبال پل زدن میان دنیای علم و تجربه زیسته افراد است.

بازیگران پشت پرده
مک‌اینتایر در واکاوی موانع پذیرش علم، مسئولیت را تنها متوجه منکران نمی‌داند، بلکه نگاهی تیزبینانه و انتقادی به نقش دیگر بازیگران این صحنه دارد. او در بخشی از کتاب، به نقش رسانه‌ها در ساده‌سازی بیش از حد یا ارائه ناقص اطلاعات علمی اشاره می‌کند. تبدیل یافته‌های پیچیده به خبرهای کوتاه و جذاب، اغلب به قیمت حذف جزئیات ضروری و ایجاد کژفهمی تمام می‌شود. از سوی دیگر، تلاش برای ایجاد یک توازن ظاهری و مصنوعی، با وزن دادن یکسان به دیدگاه‌های علمی معتبر و نظرات حاشیه‌ای یا شبه‌علمی، به سردرگمی مخاطب دامن می‌زند.

علاوه بر رسانه‌ها، نویسنده انتقادات تندی را نثار شرکت‌ها و گروه‌های ذی‌نفعی می‌کند که با انتشار هدفمند اطلاعات نادرست و کاشتن بذر شک و تردید سازمان‌یافته، آتش انکار علم، به‌ویژه در حوزه تغییرات اقلیمی را شعله‌ورتر کرده‌اند. این تلاش‌ها که اغلب ریشه در منافع اقتصادی یا سیاسی دارند، روند پژوهش و پذیرش عمومی یافته‌های علمی را به‌شدت مختل کرده‌اند. مک‌اینتایر حتی جامعه علمی را نیز از نقد بی‌نصیب نمی‌گذارد و بر لزوم شفافیت بیشتر دانشمندان در ارائه یافته‌ها و کوشش فعالانه‌تر آن‌ها برای گفت‌وگو با مردم کوچه و بازار تأکید می‌کند. او معتقد است بسیاری از متخصصان، رغبت یا مهارت کافی برای توضیح ساده کار خود به زبان غیرتخصصی را ندارند و همین، به شکاف میان علم و جامعه عمق بخشیده است. نمونه‌هایی چون مقاومت‌های سیاسی در برابر اقدام جدی برای مقابله با تغییرات اقلیمی (حتی پس از هشدارهای صریح چهره‌هایی مانند جان کری در سال ۲۰۱۳) نشان می‌دهد که چگونه این موانع در هم تنیده، سد راه اقدام مؤثر می‌شوند.

شفافیت و گفت‌وگوی بی‌وقفه
در نهایت، پیام کلیدی کتاب «چگونه با منکران علم صحبت کنیم» دعوتی است به تعامل فعال، صادقانه و بی‌وقفه. مک‌اینتایر استدلال می‌کند که مبارزه با انکار علم و سیل اطلاعات جعلی، تنها از مسیر ارائه شفاف داده‌های معتبر و ترویج تفکر نقادانه می‌گذرد. او بر اهمیت حیاتیِ ساختن فضایی از اعتماد میان دانشمندان و جامعه تأکید می‌کند؛ فضایی که در آن پرسش‌ها و نگرانی‌های مردم جدی گرفته شده و پاسخ‌هایی روشن و مستدل دریافت کنند.

نویسنده، انتشار حقیقت را یک وظیفه اخلاقی می‌شمارد، اما یادآوری می‌کند که صرف انتشار کافی نیست. به دست آوردن اعتماد و تغییر نگرش‌ها، نیازمند صبر، همدلی و به‌کارگیری روش‌های ارتباطی کارآمدی است که در کتاب به تفصیل آمده‌اند. مک‌اینتایر هشدار می‌دهد که شکست در برقراری این ارتباط، به‌ویژه در رویارویی با بحران‌های خطیری چون تغییرات اقلیمی، می‌تواند به بهای بسیار گزافی تمام شود.

این کتاب، تنها یک راهنمای گفت‌وگو نیست، بلکه بیانیه‌ای است در دفاع از حقیقت علمی و ضرورت ترمیم شکاف خطرناکی که میان یافته‌های دانشمندان و فهم عمومی دهان باز کرده است. خواندن این اثر با آمیختن تجربه شخصی، تحلیل روان‌شناختی و اجتماعی، و ارائه راهکارهای عملی؛ برای دانشمندان، روزنامه‌نگاران، سیاست‌گذاران و هر شهروند دغدغه‌مندی که می‌خواهد در برابر موج انکار علم بایستد و برای آینده‌ای روشن‌تر و مبتنی بر واقعیت تلاش کند، ضروری است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...