آمیزه آرامش و تعلیق در شکوه سخن | اعتماد


مسابقه شطرنج قرن تمام شد. صندلی بابی فیشر و غرور بوریس اسپاسکس تکه‌تکه شد و دوباره از نو ساخته شد، اما چه می‌شد اگر روزنامه تایمز از عشقِ ولادیمیر ناباکوف به شطرنج که زبانزد خاص و عام بود بهره می‌برد و سعی می‌کرد مشهورترین رمان‌نویس آمریکا را متقاعد کند تا برای پوشش‌دادن این مسابقات به ریکیاویک پایتخت ایسلند سفر کند؟ چه می شد اگر ناباکوف کتابی را به جهانیان عرضه می‌کرد که نه‌تنها به تجزیه و تحلیل استراتژهای بازی شطرنج می‌پرداخت، بلکه با استفاده از تمام مهارتش و با عشق و توجه تمام به کالبدشکافی دو حریف، خانواده‌هاشان، دوستانشان، مدریرانشان و حتی به صورت جزیی‌تر استادان و گزارشگران می‌پرداخت، درحالی‌که جهانیان این رویداد را به چشم مسابقه‌ای هنری و تاریخی نگاه می‌کردند.

در سال 1938 روزنامه توکیو نیچی نیچی شینبون از یاسوناری کاواباتا [Yasunari Kawabata]، رمان‌نویسی هوشمند، باذکاوت و ریزبینی خاص و از طرفداران و عاشقان بازی‌ «گو» (قدیمی‌ترین بازی تخته‌ای تاریخ بشری) دعوت به عمل آورد تا با عنوان خبرنگار روزنامه در مسابقه قرنِ «گو» حضور به‌هم رساند، مسابقه‌ای کلاسیک، رقابتی میان دو مرد، دو فرهنگ، میان ژاپن قدیم و ژاپن جدید، میان سنت محافظ‌کار و بلندپروازی و جاه‌طلبی پویا، میان استادی مودب و رنجور و حریفی جوان، وسواسی، ناآرام، غیرقابل پیش‌بینی.

یاسوناری کاواباتا بعد از این مسابقه کتابی را با عنوان «استاد» [The master of go یا Meijin] به رشته تحریر درآورد که برای اولین‌بار در سال 1951 به صورت سریالی و دنباله‌دار منتشر شد، معادل شرقیِ باورنکردنی از کتابی باورنکردنی، درباره تغییر چیزهایی که باید تغییر کنند، رمانی با جزییاتِ درخشانِ هم‌ آمیخته به تعلیق و هم آرام، مرثیه‌ای برای کل جامعه، تحریرشده با ایجازی شاعرانه و فراستی روانشناسانه که در سال 1968 جایزه نوبل ادبیات را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد. (این کتاب در سال جاری با ترجمه مانی پارسا از سوی نشر نو به فارسی منتشر شده است) کاواباتا خود آن را به‌عنوان بهترین اثرش می‌شناخت. البته ناگفته نماند که هنوز هم به‌عنوان شناخته‌شده‌ترین و موفق‌ترین اثر او که تا زمان مرگش به‌عنوان استاد ادبیات ژاپن شناخته می‌شد محسوب می‌شود.

«استاد»ِ کاواباتا به افزایش محبویت بازیِ «گو» در غرب کمک شایانی کرد؛ زیرا مسابقه را طوری شرح داده که نیاز نیست از پیش قوانین آن را بدانید. معمولا این کتاب به بازیکنان جوان و تازه‌کار پیشنهاد می‌شود و آنها برای شروع از این کتاب استفاده می‌کنند تا جایگاه آن را در جامعه ژاپن مورد بررسی قرار دهند.

مسابقه ماه‌ها طول می‌کشد و کاواباتا با فراهم‌آوردن نمودارهایی کامل از تخته بازی و یادداشت‌هایی قابل فهم در انتهای کتاب و تجزیه و تحلیل‌های بسیار عالی و مکرر از جریان مسابقه به خواننده کمک می‌کند تا داستان را دنبال کند. مطمئن باشید با وجود عدم مهارت، به این بازی علاقه‌مند خواهید شد: این کتاب گزارشی از یک رقابت است: «87 سیاه از فضایی روی ردیف Sجابه‌جا شد.» بنابراین شکی نیست که با مطالعه اطلاعاتی از این دست که به وفور در کتاب ارائه شده، اطلاعات سطحی از این بازی به‌دست خواهید آورد. برخی منتقدان «استاد» را یک رمان/وقایع‌نامه می‌نامند، اما به نظر بیشتر وقایع‌نامه است تا رمان. اگر با تصور خواندن یک رمان این کتاب را باز می‌کنید حتما شگفت‌زده خواهید شد. کاواباتا با کتابش چشم‌های شما را بر تخته بازی میخکوب می‌کند و اگر هم انتظار یک وقایع‌نامه را دارید بی‌شک حیرت‌زده‌تان خواهد کرد.

از آن‌جایی‌که کاواباتا عاشقِ بازیِ «گو» بود و اطلاعاتی که درمورد این بازی داشت بیشتر از یک فرد معمولی بود و با دقت و توجه بیشتری آن را دنبال می‌کرد، قدرتِ دید و بصیرتی که نسبت به تخته بازی داشت باعث می‌شد چیزهای بیشتری از یک فرد معمولی ببیند. پیشروی به‌سوی مرگ، توافق دو حریف، پرده‌های غرور و سایه‌های روشنفکری که هرگز از پس‌زمینه رقابت خارج نشدند: «رقابتی کاملا غیرمنتظره بود، انگار ناگهان چهره اهریمنی استاد آشکار شد. احساس کردم عضلاتم کاملا منقبض شده‌اند، تکان‌هایی را که شانه‌هایش از سر می‌گذراند، منظم بودند. به‌نظرم تجمعِ خشم یا نمایشِ مرموزانه قدرتی می‌آمدند که استاد را تسخیر کرده بودند و از خودم می‌پرسیدم آیا من کاملا ناخودآگاه شاهد عملکرد روح استاد هستم؟ وقتی او الهام می‌گیرد و میزبان وحی الهی هست یا شاید هم تماشاگر گذر به روشنفکری، زمانی که روح تمام حس هویت را بیرون می‌اندازد و آتش مبارزه خاموش می‌شود؟» خواندن تکه‌هایی مانند این شاید برای برخی یادآور استادان دیگری چون هرمان هسه، توماس مان، میخاییل بولگاکوف و حتی هنری جیمز و جدال روح‌های دیگر و تفاوت‌هایی که روشنگری می‌کنند، باشد.

کاواباتا در سخنرانی دریافت جایزه نوبل با تمام حرارت و احساسات از روحِ نهفته ذن در شعر ژاپنی دادِ سخن راند؛ روحی که _ پوچی که آگاهی می‌بخشد- در اینجا در مسابقه «گو» نمایان می‌شود. «حالا نه‌تنها به مسابقه علاقه‌مند شده‌ام، بلکه حسی را که بازیِ گو به‌وجود می‌آورد، به‌عنوان یک هنر می‌بینم؛ زیرا در این مسابقه وقتی به استاد خیره می‌شدم خودم را هیچ تصور می‌کردم.» هنوز هم یکی از قابل تمجیدترین ویژگی‌های آثار کاواباتا، نبوغ او در کنار هم قراردادن کلمات و ساختن جملاتی باشکوه است.

صداقتِ کم‌رنگِ رمان «هزار درنا» در «استاد» جای خود را به صراحتی بی‌پرده می‌دهد؛ به‌نظر می‌آید که کاواباتا به همان شیوه که به مراسم چای در «هزار درنا» پرداخته، تشریفات آیینِ گو و مرگِ استاد را در کتاب «استاد» تجزیه‌تحلیل می‌کند تا مفهوم یگانگیِ بشر را نشان دهد؛ از این‌رو در عمیق‌ترین لایه‌های «استاد» تاریخِ مصرفِ کلِ یک فرهنگ منقضی می‌شود، پایان یک نسل و پلی به نسلی جدید. «استاد» مسابقه قرنِ «گو» را به یک اثر هنری تبدیل کرده است؛ هرچند هنوز جایی میان گزارش و داستان گیر کرده است، شاید هم یک رمان نباشد، اما گزارشی خبری از تجدیدِ خاطره‌ای است که با طمانینه و در آرامش و سکوت به رشته تحریر درآمده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...