• 04 فروردین 1385

    ولادیمیر-ناباکوف

    در سن پطرزبورگ روسیه و درخانواده ای ثرتمند، متولد شد... اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت... خانواده اش پس از وقوع انقلاب 1917 روسیه، به انگلستان مهاجرت کردند... در دانشگاه کمبریج درس خواند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت. ...

Loading
مهاجر و استاد زبان روسی در یکی از دانشگاه‌های امریکاست... به ناشی‌گری‌های متوالی و فزاینده‌ی او می‌خندد: قطارهایی که عوضی سوار می‌شود، متون سخنرانی‌هایی که یکی را به جای دیگری می‌خواند، کفش‌هایی که در ماشین رختشویی می‌اندازد... همه‌ی وجودش مملو از حسرت گذشته‌ها و خاطره‌ها و رؤیاهاست... زن از او طلاق می‌گیرد و به همسری همان روان‌پزشک درمی‌آید... مانند وصله‌ی ناجوری در جامعه‌ی امریکاست ...
در آن زمان جوانی بیست ساله بود عاشق ادبیات، شطرنج و پروانه ها که هر سه را از پدر به ارث برده بود... به روایت وقایعی پرداخته که از اوت 1903 تا ماه مه سال 1940 (زمان مهاجرتش به آمریكا) پشت سر گذاشته... در فصلی با عنوان تامارا به شرح نخستین تجربه عاشقانه خود با دختری در همسایگی شان با نام تامارا می‌پردازد و در این روایت نشانه هایی از نخستین تجربه های جنسی و یا شور و احساس شاعرانه‌اش بازتاب یافته اند ...
این جرمی ا‌ست که مجرمان باید به‌خاطرش فلک شوند، مثل سارقان آثار ادبی در عصر باستان... مترجم فکر کرده ممکن است «من باردارم» یک‌سری آدم حساس را شوکه کند... غیر از فریب‌کاران مطلق، ابله‌های ‌کم‌خطر و شاعران ناتوان، به‌طور کلی سه نوع مترجم وجود دارد... مترجم باید به‌اندازه نویسنده‌ای که برمی‌گزیند استعداد داشته باشد... باید دو کشور و دو زبان مورد نظر را تمام‌و‌کمال بشناسد و کاملا با تمام جزئیات سبک مرتبط به نویسنده‌اش آشنا باشد ...
به او تجاوز می‌شود، زبانش بریده می‌شود و دستانش هم قطع می‌شوند تا نتواند به متجاوز اشاره کند... قوم و خویش اشرافی هلن به دنبال انتقام هستند... درون آب‌بندی می‌افتد و می‌میرد و هیچکس نمی‌داند او به عمد این کار را کرده یا نه!... با بریدن رگ دست‌هایش اقدام به خودکشی می‌کند، اما موفق نیست... هر چهار خواهرش پس از او خودکشی می‌کنند ...
هامبرت تا پایان عمر داغ عشق کودکانه‌ای در سینه دارد و آن عشق به آنابل است: دختر کوچکی که در ساحل جنوبی فرانسه در آب‌های مدیترانه آب‌تنی می‌کرد و در چهارده‌سالگی به بیماری تیفوس در گذشت و باعث شد که همبرت نتواند به والچکا، زن اولش،‌ دل ببندد. دوری از وطن و افزایش سن و اهریمن درون، همه دست به دست هم می‌دهند تا نگذارند که او در راه راست بماند. همین‌جاست که لولیتا وارد زندگی‌اش می‌شود. ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...