مثلث شوم | الف
نامش در ایران با معروف ترین و بهترین رمانش برای اولین بار شنیده شد، اما این از بخت یاریاش نبود! بدشانسی ناباکوف بود که رمان مهمش «لولیتا» در زمانی که کمتر کسی او را در ایران میشناخت توسط مترجمی به فارسی برگردانده شد که خود را مجاز میشمرد که ترجمهای آزاد و دلخواه از آثار گوناگون ارائه کند و هر جا که خواست به ذوق خود چیزی کم کند و یا چیزی بیفزاید.(1)
این سبک اگرچه در ترجمه آثار تاریخی توسط ذبیح الله منصوری جذاب و پر مخاطب شده بود اما در مورد رمانی که نویسنده روی جزئیات زبان و ساختارش به شکلی حساب شده تمرکز و کار کرده بود، حاصلی جز نابود ساختن ارزشهای ادبی آن نمیتوانست داشته باشد. منصوری به خاطر ترجمه این رمان به سبک و سیاق خود بسیار مورد انتقاد واقع شد و بعدها پذیرفت که اساس چنین کاری اشتباه بوده! به این ترتیب ترجمه لولیتا در ایران نتوانست به معرفی درست این نویسنده نامدار منجر شود و این مهم ماند برای زمانی دیگر و انتشار آثاری دیگر از ناباکوف که او را خیلی زود به نویسندهای محبوب و معروف در میان ایرانیان بدل ساخت.
«شاه، بی بی، سرباز» [King, queen, knave] اثر ولادیمیر ناباکوف که به تازگی با ترجمه رضا رضایی و به همت نشر ثالث به فارسی منتشر شده است، شاید جزو معروف ترین آثار کارنامه این نویسنده نباشد، اما با توجه به پارهای خصوصیات درون متنی و برون متنی اش، یکی از ویژه ترین آثار این نویسنده بزرگ محسوب میشود و از این منظر اثری درخور نقد و بررسی ست.
این رمان از جمله آثار دوره جوانی ناباکوف است، دورهای که اگرچه از روسیه مهاجرت کرده و در اروپا زندگی میکرد، اما هنوز خود را نویسندهای روس میدانست و به روسی هم مینوشت؛ روزگاری که ناباکوف هنوز به بازگشت به روسیه میاندیشید و باور نداشت، این مهاجرت ناخواسته که به دلیل انقلاب اکتبر رخ داده بود، آنقدر طولانی باشد که او مجبور شود کشوری دیگر و زبانی دیگر را برای ادامه حیات ادبی برگزیند. به هر روی «شاه، بی بی، سرباز»برای نخستین بار به زبان روسی در سال 1928 منتشر شد. زمانی که ناباکوف هنوز به سی سالگی نرسیده بود و بعد از ماشنکا دومین رمان روسی خود را در خارج از کشور منتشر میساخت. البته بیشتر از خود رمان ترجمه آن به زبان آلمانی برای ناباکوف در آمد مالی و شهرتی اندک به همراه داشت.
قریب به چهل سال بعد هنگامی که دیمیتری ناباکوف پسر او شروع به ترجمه این رمان به انگلیسی کرد و ناباکوف هم کار نظارت بر ترجمه را برعهده گرفت. گذر چهار دهه تغییرات زیادی در نوع نگاه ناباکوف و احاطهاش بر داستان نویسی گذاشته بود. چنانکه تصمیم گرفت اصلاحاتی در رمان به وجود بیاورد، اصلاحاتی که به تدریج قوت بیشتری گرفت و به بازنویسی و تغییرات بنیادین در بخشهایی از رمان انجامید.
ناباکوف از این اثر به عنوان یکی از سرزنده ترین و چموش ترین رمانهای خود یاد کرده که تبعید و غم و غربت تاثیری بر آن نگذاشته بود. ناباکوف هدف خود را از بازبینی این اثر و ایجاد تغییرات در آن بزک کردن کالبدی مرده نمیدانست بلکه معتقد بود کوشیده رمانی را که به زعم او همچنان زنده بوده و نفس میکشید، از ظرفیتهای بالقوهای که داشت (اما به دلیل ذوق زدگی و کم و تجربگیاش در جوانی به فعلیت نرسیده بود)، برخوردار سازد. به این ترتیب نسخه ترجمه و بازنویسی شده اثر حاضر که در سال 1968 منتشر شد، تفاوتهای محسوسی با نسخه روسی سال 1928 پیدا کرد.
البته ادعای ناباکوف در این زمینه بیشتر برای کمرنگ کردن تاثیر این تغییرات در کیفیت هنری این رمان بود، چنانکه برخی منتقدان بر این باورند که ناباکوف با اشرافی که بر قوت و ضعفهای این رمان داشت، اغلب لغزش و ایراداتش را اصلاح کرد، چنان که از کم تجربگیهای نوبسندهای جوان در آن نشانی نماند.
ناباکوف مصداق بارز نویسندهای چند فرهنگی بود، در روسیه و در خانوادهای اصیل به دنیا آمد، در انگلستان و آلمان دوران جوانیاش را سپری کرد، در آمریکا به میانسالی، پختگی و شهرت جهانی رسید و در اواخر عمر سوئیس را برای ادامه زندگی انتخاب کرد و در آنجا نیز به خاک سپرده شد.
او زبان انگلیسی را چنان آموخت که در کسوت بزرگترین نویسندگان انگلیسی زبان به خلق ادبی پرداخته و نام خود را جاودان کند. عبور از زبان روسی و نوشتن به زبان انگلیسی گام نخست او برای جهانی شدن در دنیای تازهای بود که بعد از مهاجرت برگزیده بود. این زمانی بود که دریافت بازگشت پیروزمندانه به زادگاه خود در میان مردمی که از کرده خود پشیمان شده اند، رویایی ناممکن بیشتر نیست.
ولادیمیر ناباکوف هم به روسی و هم به انگلیسی در حد کمال تسلط داشت، به هر دو زبان نیز نوشت؛ اما با وجود برخورداری از تبار روسی پر افتخار و همچنین نوشتن ده رمان به روسی که نیمه بیشتر کارنامهاش را تشکیل میدهند؛ او را در زمره نویسندگان روس به شمار نیاورده اند. مهم این نبود که او به زبان روسی مینوشت و از تبار روسی برخوردار بود، حتی زمانی که از شخصیتها و مکانهای روسی نیز استفاده میکرد تغییری در این تلقی به وجود نمیآمد. مهم این بود که ناباکوف چه از منظر محتوا و فرم ادبی نسبتی با داستان نویسان بزرگ ادبیات روس نداشت.
داستانهای ناباکوف آثاری چند معنایی و پیچیده هستند به این صورت که جریان اندیشه به صورت زنجیرهای از تداعی معناها در قالب بده و بستان با شاخصههای عناصر ادبی و روایی شکل میگیرد. این روش که در رمان حاضر نیز دیده میشود، نسبتی با سنتهای داستانگویی روسی ندارد. به خصوص در شکل کلاسیک آن که خطابی و یا مستقیم صورت میگرفت. همچنین در داستانهای او قهرمانان جلوهای مثبت و یا منفی ندارند، عشق بیانی توام با صراحت ندارد که توسط شخصیتها ابراز شود، بلکه در ریز ترین جزئیات و کششها نمود پیدا میکند. در مجموع اینکه زنجیره معناها و ارزشها در آثار او در تناسب با ذهنیت و جهانبینی ادبیات مدرن غرب است. از این منظر است که ناباکوف نویسنده کاملا غیرروسی جلوه میکند و جالب اینکه تا دهه نود که آثارش اجازه انتشار در روسیه پیدا کردند، هموطنانش جز عدهای خاص از روشنفکران آشنایی زیادی با او و آثارش نداشتند.
به هر روی رمان «شاه، بی بی، سرباز» با وجود تعلق داشتن به دوره اول کارنامه مولفش و نوشته شدن به زبان روسی، از این قاعده مستثنی نیست؛ به خصوص بعد از تغییراتی که ناباکوف در هنگام انتشار نسخه انگلیسی رمان به وجود آورد. چنانکه پیشتر تاحدی اشاره شد، آن را از سطح اثری ترجمه شده، تا سطح اثری خلق شده به زبان انگلیسی بالا برد، آن هم برخوردار از زبانی شاعرانه، طناز و ظرایف بیانی. نسخه ترجمه شده به فارسی نیز از روی همین نسخه انجام شده است. اثری که با توجه به شرایط ویژه آن سوای ارزشهای ادبی و هنری اش، در خور اعتنا و بررسی است.
ناباکوف علاوه بر ادبیات علایق شخصی دیگری نیز داشت که مبنای نوشتن آثاری خارج از این حوزه نیز شده است، همانند جمع آوری کلکسیون پروانه و یا بازی شطرنج. ناباکوف علاوه بر کتابی که درباره شطرنج نوشته از آن به اشکال مختلف نیز در آثارش استفاده کرده است. همانند دفاع لوژین که در این زمینه بارزتر از دیگر آثار اوست.
عنوان «شاه، بی بی، سرباز» اشارهای مستقیم به بازی ورق دارد، اما این عنوان بیشتر کنایهای است به محتوای اثر که حول محور یک مثلث عشقی روایت میشود؛ داستانی که اضلاع سه گانه آن را یک زن و دو مرد تشکیل میدهند و شخصیتها را میتوان با شاه و بی بی و سرباز نظیر سازی کرد. محل رخدادهای این رمان روسیه نیست و برخلاف رمان قبلی (ماشنکا) او حتی شخصیتهای اصلی آن نیز غیر روس و آلمانی هستند. بنابراین علاقمندی ناشر آلمانی در آن ایام برای ترجمه و انتشار این رمان به زبان آلمانی بی جهت نبوده است.
این رمان ماجرای زوجی متمول است درایر و مارتا که رابطه پر نوسان آنها با ورود فرانتس (یکی از اقوامشان) شکلی دیگر به خود میگیرد. احساس نفرت و آزردگی مارتا نسبت به درایر، تلاش او برای تصاحب ثروت او و از دیگر سو توجه فرانتس به درایر و انجام خواستههای او حلقهای از رابطههایی پیچیده را شکل میدهد. این شیفتگی مثلثی عاشقانه و شوم را تشکیل میدهد که به سمت خلق تراژدی حرکت میکند. این رمان از درونمایهای جذاب و چرخشهای دراماتیک پرکشش برخوردار است، اتفاقاتی که روی تصمیم شخصیتها اثر گذاشته و خط داستان به سویی دیگر میکشند و خواننده را نیز با خود همراه میکنند.
ناباکوف اگرچه اعتقادی به نظریات و تحلیلهای روان کاوانه فروید نداشت؛ اما در آثارش معمولا به شیوه خود به تحلیل غرایز انسانی و نقشی که کنش و واکنشهایشان در مناسبات انسانی داشتند توجه داشت. این مهم در رمان «شاه، بی بی، سرباز» نیز به شکلی محسوس در روابط میان شخصیتها دیده میشود.
سرانجام اینکه رمان حاضر اگرچه از جمله آثار دوره اول کارنامه ناباکوف است، اما بعد از انتشار نسخه انگلیسی آن به اثری در اندازههای آثار خواندنی و ارزشمند ناباکوف در دوران پختگی ادبیاش بدل شده است. رضا رضایی ترجمهای روان و خواندنی از این اثر پیش روی خواننده گذاشته است که نقشی بسزا در دعوت علاقمندان ادبیات داستانی به خوانش این اثر ارزنده بازی میکند.
پی نوشت:
1. لولیتا در سالها اخیر توسط اکرم پدرام نیا به فارسی ترجمه و در افغانستان منتشر شد و نسخههای افست آن نیز در بازار غیر رسمی کتاب ایران توزیع شد.