سفر با ماشین زمان! | الف


ایرج پزشکزاد با رمان «دایی جان ناپلئون» چهره شد، بخصوص بعد از اقتباس تلویزیونی از آن (به کارگردانی ناصر تقوایی) که به شهرتی غیرمنتظره و ماندگار میان نسل‌های مختلفی از مخاطبان تلویزیون رسید؛ اما او آثار خواندنی و جذاب دیگری هم دارد که اغلب زیر سایه «دایی جان ناپلئون» قرار گرفته‌اند. در این میان اما «ماشاءالله خان در بارگاه هارون‌الرشید» از دیگر آثار او شناخته شده تر است و بعد از دایی‌جان ناپلئون پرمخاطب ترین آثار او محسوب می‌شود. بخصوص که از آن اثر نیز اگر نه به طور رسمی، اما به صورت غیر مستقیم (این بار در سالهای پس از انقلاب) برای ساخت سریال استفاده شد.

ایرج پزشکزاد ماشاءالله خان در بارگاه هارون‌الرشید

قریب به دو دهه پیش از این، ایده اصلی «ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» توسط سازندگان سریال قهوه تلخ مورد استفاده قرار گرفت و جالب اینکه این بار نیز حاصل جلوی دوربین رفتن اثری از پزشکزاد، سریالی پرمخاطب، پر از نشاط و البته همراه با استقبال از سوی مخاطبان بود (البته بگذریم از اینکه سازندگان قهوه تلخ منکر این برداشت بودند!). به هر روی خواندن این رمان صرف نظر از جذابیت‍های خودش و به همراه آوردن ساعاتی مفرح برای مخاطب، از این جنبه بسیار اهمیت دارد که نشان می‌دهد که موفقیت چشمگیر دایی جان ناپلئون اتفاقی نبوده است و کارنامه نویسنده‌اش تنها به آن محدود نمی‌شود. چه بسا بسیاری از ویژگی‌هایی که در «دایی جان ناپلئون» به صورت قوام یافته خودنمایی می‌کنند، پیشتر در این رمان بارقه‌هایی از آنها را شاهد بوده‌ایم.

باید در نظر داشت که این رمان جزو کارهای نخستین پزشکزاد است که پیش از «دایی جان ناپلئون» نوشته شده است. اما بعد از انتشار پاورقی «دایی جان ناپلئون» در مجله فردوسی «ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» دوباره به صورت پاورقی در این مجله منتشر شد. در حالی که خود پزشکزاد در مقدمه‌ای کوتاه برای آن نوشته است که «ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» در سال 1337 به سفارش گردانندگان مجله نوپایی در آن روزگار (اطلاعات جوانان) نوشته شده است و در روزگاری که انتشار پاورقی‌ها یکی از مهمترین پارامترهای جذابیت مجلات بود و در واقع این پاورقی‌ها در راستای سرگرم کنندگی، در حکم سریال‌های دنباله دار امروز بوده است و چنانکه پزشکزاد در همین مقدمه اشاره کرده در نوشتن این داستان به سینما نظر داشته است. درواقع سراغ داستانی رفته که در قالب تصویر می‌توانسته جذابیت بسیار داشته باشد؛ و چون در آن زمان سینمای نوپای ایران هنوز توان پرداختن به چنین آثاری را نداشته، در قالب داستان جورش را کشیده است.

پزشکزاد می‌نویسد: «سیر و سفر در زمان بخصوص در زمان گذشته همیشه رویای بشر بوده است. آدم امروز آرزو می‌کند که با علم و اطلاع به توانایی‌های خود و کمبود‌های قدیم می‌توانست به میان آدمهای قرون گذشته برگردد و برتری‌های خود را به رخ آنها بکشد و تفریح کند.»

پزشکزاد نیز در نوشتن این داستان بیش از هرچیزی روی همین ایده متمرکز شده و از آن برای ایجاد تقابل و شکل دادن به بستری برای خلق جذابیت بهره برده است. شخصیت اصلی ماشاالله خان فردی از طبقات پایین جامعه است، دربان یک بانک که از زمان حال به دوران پر از شکوه و جلال هارون‌الرشید بازمی‌گردد. جالب اینکه یک فرد معمولی از دوران امروز به مراتب از آگاهی بیشتری از افراد خاص آن دوران برخوردار است و همین مسئله موقعیت‌های کمیکی را تدارک می‌بیند. البته طنز در این رمان آمیزه‌ای از گونه‌های کمدی است، از طنز کلامی گرفته تا کمدی موقعیت و... که بخش قابل توجهی از آن به قریحه و غریزه‌ی خود پزشکزاد بر می‌گردد تا اینکه از ساختاری از پیش طراحی شده باز گردد. ساختار خود رمان نیز متاثر از شکل انتشار آن (به صورت پاورقی بوده است. معمولا پاورقی‌ها به شکلی نوشته می‌شدند که در هر قسمت اتفاقی افتاده و در انتهای آن نیز ماجرا جوری تمام شود که خواننده برای شماره بعدی منتظر بماند. بنابراین «ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» پر از خرده روایت‌هایی است که در امتداد یکدیگر قرار گرفته و مخاطب را به دنبال خود می‌کشند.

ماشالله خان نیز همانند دایی جان تحت تاثیر دنیایی‌‌ست ذهنی که برای خود ساخته است. منتهی با این تفاوت که علاقه دایی جان به ناپلئون بناپارت باعث می‌شود که او رفته رفته خود را در جای ناپلئون فرض کند، اما در ماشاالله خان علاقه شخصیت اصلی به دوران هارون‌الرشید به این می‌انجامد که خود به آن دنیا وارد شود.

داستان با توبیخ ماشاالله خان دربان ساده بانک آغاز می‌شود، ماشاالله که همزمان با کار تحصیل می‌کند و سر پست، کتابهای تاریخی دوران هارون‌الرشید را می‌خواند، توسط رئیس بانک تهدید به اخراج می‌شود. او حین بازگشت به خانه در خیابان، اعلان نمایشی از جامعه باربد را می‌بیند: اپرت «در حرم هارون‌الرشید...» در ادامه راه، او پس از برخورد با فروشنده‌ای دوره‌گرد، درحالی که نمی‌تواند خودش را درست کنترل کند، پا به خانه مرتاضی می‌گذارد که ادعا می‌کند می‌تواند روح گذشتگان را به زمان حال بیاورد. ماشاالله خان که در خیال خود، دوران حکومت هارون‌الرشید را دورانی پر از رونق و شکوه تصور می‌کند؛ از او می‌خواهد به جای آنکه روح هارون‌الرشید را به زمان حال بیاورد، روح او را به گذشته برده و در زمان پر شکوه هارون‌الرشید زنده کند!

به این ترتیب، روح ماشاءالله که آرزو می‌کرد در دوران خلیفه بغداد زاده شده و زندگی کند؛ به دوران خلافت هارون‌الرشید رفته و وقتی به هوش می‌آید که خود را در بغداد و در دوران هارون‌الرشید می‌یابد. حضور او در بارگاه هارون الرشید اگرچه پر از حادئه‌های ریز و درشت و البته شیرین و جذاب است، اما ماشاءالله خان پس از مدتی در می‌یابد که چنانکه تصور می‌کرده، در آن زمان اوضاع و احوال بر وفق مراد نبوده است. به این ترتیب در رهگذر این داستان شاهد انتقادهایی نسبت به دوران حکومت هارون‌الرشید هستیم، البته این انتقادها را می‌توان کنایه‌هایی به نظام سلطنتی روزگار خود نویسنده نیز دانست. حسن کار پزشکزاد این است که تلخی‌های داستانش را نیز با زبان شیرین بازگو می‌کند. تلاش ماشاالله خان برای تغییر جهت تغییر حقایق تاریخی و ممانعت از اتفاقهای ناگوار آن دوران، ماجراهایی را به دنبال دارد که به شیرینی بیشتر رمان انجامیده است.

به هر حال این رمان همانند بسیاری از پاورقی‌های آن روزگار، ساختاری ساده و زبانی به دور از پیچیدگی دارد. پزشکزاد در نوشتن «ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» از رمانهای فرنگی و فیلمهای پر زرق و برقی که در کاخ‌های سلاطین مشرق می‌گذرد، تاثیر فراوان گرفته است؛ اما این تاثیر پذیری در خدمت ارائه اثری مفرح بوده که با توفیق همراه شده است. چنانکه خود رمان نیز با توجه به افت و خیزهای داستانی، همانند «دایی جان ناپلئون» اثری مناسب برای ساخت اقتباس تصویری وفادارانه است به هرحال باوجود گذشت بیش از شش دهه از نوشته شدن این رمان همچنان به عنوان اثری خواندنی برای مخاطبانی که به دنبال اثری مفرح هستند، اصالتش را حفظ کرده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...