اُسکار ۲۰۲۴ فیلم اسکورسیزی را نادیده خواهدگرفت | مهر


جایزه اسکار امسال جایزه عجیبی است. فیلم‌هایی با هم رقابت می‌کنند که انگار یکی در مریخ و دیگری در مشتری ساخته شده‌اند! اُپنهایمر، یک اثر کسل کننده که باید برای کارگردانش مایه تأسف باشد، در کنار باربی، فیلمی که قرار است چشم نیمی از ساکنان کره زمین، یعنی زن‌ها را به واقعیت ببندد و آنها را در زندانی صورتی رنگ حبس کند. اما امسال مارتین اسکورسیزی با «قاتلان ماه گل» به صحنه آمده است. چنان که اعلام نتایج جایزه گلدن گلوب نشان داد قرار است اُپنهایمر، جوایز را درو کند و قاتلان ماه گل نادیده گرفته شود. اما چرا؟

قاتلان ماه کامل (گل)

قاتلان ماه کامل(گل) یک فیلم کاملاً خلاف جریان و انتقادی است که به فرازی تاریک در تاریخ آمریکا می‌پردازد: کشتار سازمان‌یافته سرخپوستان قبیله اُسیج.

فیلم اسکورسیزی اقتباسی بسیار وفادارانه از کتاب دیوید گرَن [David Grann] با عنوان «قاتلان ماه گل: پشت پرده کشتار سرخ‌پوستان و پیدایش اف. بی. آی.» [Killers of the Flower Moon : The Osage Murders and the Birth of the FBI] است که هفت سال پیش در ایالات متحده منتشر شده‌است. گرن ماجرای کشف نفت در زمین‌های پهناور قبیله اُسیج را به تفصیل بیان می‌کند و روایت جذابی از هجوم سرمایه‌داران و شرکت‌های نفتی به این منطقه ارائه می‌دهد.

بر خلاف فیلم که از همان ابتدا شخصیت تبهکار را معرفی می‌کند، تا نیمه داستان کتاب ما نمی‌توانیم حدس بزنیم این همه قتل که در میان سرخپوستان ثروتمند رخ می‌دهد توسط چه کسی سازماندهی شده‌است.

اگرچه این کتاب یک روایت کاملاً مستند است اما نیمه دوم آن که به کشف روابط مخفی تار عنکبوتی بین تبهکاران اختصاص دارد برای علاقمندان به رمان‌های پلیسی جذاب خواهدبود. نیمه اول کتاب روایتگر تلاش سفیدپوستان سوداگر امریکایی برای جلب اعتماد سرخپوستان ثروتمند، چگونگی سلب حقوق آنان توسط دولت آمریکا و بالاخره برنامه‌ریزی برای قتل آن‌ها به روش‌های گوناگون است، تا میراثشان به یک فرد سفیدپوست برسد:

«سرخپوست‌ها را با شلیک در مراتع دورافتاده، به ضرب چاقو در اتومبیل، با مسمومیت تدریجی و انفجار دینامیت موقع خواب در خانه‌شان، قلع و قمع کرده بودند. هیچکس نمی‌دانست این اوضاع کی تمام می‌شود. قبیله‌ای که تک تک افرادش جزو ثروتمندترین آدم‌های دنیا بودند داشت به داغدیده‌ترین جماعت جهان بدل می‌شد. مطبوعات بعدها این قتل‌ها را "شیطانی و شوم، همچون همه‌ی داستان‌های جنایی قرن و خون‌بارترین فصل در تاریخ جنایات آمریکا" توصیف می‌کردند.»

چون بنا نیست این یادداشت لذت کشف معمای پشت پرده را از مخاطب بگیرد بیش از این درباره خطوط توطئه جنایی چیزی نمی‌گوییم و به بخشی از کتاب می‌پردازیم که کارگردان نمی‌خواسته یا نمی‌توانسته در فیلم منعکس کند. این بخش همان «پیش داستان» است. زمینه‌ای که قبل از ورود قهرمان، یعنی «مالی» یک زن سرخپوست و شوهر سفیدپوستش ارنست بُرکهارت، با بازی لئوناردو دی‌کاپریو در فیلم، وجود داشته و در یک سیر تاریخی شکل گرفته است. این زمینه مربوط به تاریخچه پایمال شدن حقوق سرخپوستان قبیله اُسیج، تهدید شدن آنان از طرف دولت آمریکا و مجبور کردن آنان به کنار گذاشتن سنت‌ها و باورهایشان است که دیوید گرن حق مطلب را در مورد آن ادا کرده است.

دیوید گرَن [David Grann] با عنوان «قاتلان ماه گل: پشت پرده کشتار سرخ‌پوستان و پیدایش اف. بی. آی.» [Killers of the Flower Moon : The Osage Murders and the Birth of the FBI]

«سال ۱۸۷۰ قبیله‌ی اُسیج که مجبور به ترک چادرهایشان شدند و مقبره‌هایشان غارت شد، توافق کردند که هر هکتار از زمین‌هایشان را به قیمت پنجاه سنت (!) به مهاجران بفروشند. با این حال مهاجران بی‌طاقت، چند سرخ پوست اُسیج را قلع و قمع و سلاخی کردند و پوست از سرشان کندند. یکی از کارگزاران امور سرخ پوستان می‌گفت: «خود به خود این سوال پیش میاد که وحشی‌های واقعی کدوم دسته از این آدمهان؟» یکی از کمیسرهای عالی امور سرخ پوستان گفته بود «سرخ پوست‌ها باید به زبون خوش، اگه نه به ضرب و زور، به راه و رسم زندگی سفید پوست‌ها تن بدن.» به پدر و مادر «مالی» هشدار داده بودند اگر به این کار تن ندهند، دولت مقرری سالانه‌شان را قطع می‌کند و خانواده را به حال خود رها می‌کند تا از گرسنگی بمیرند. ناچار، صبح یکی از روزهای ماه مارس مالی را از خانواده جدا کردند و در واگن اسبی جا دادند تا به مؤسسه کاتولیک مخصوص دختران برود. خیلی از هم شاگردی‌های اُسیج مالی سعی می‌کردند از مدرسه کاتولیک‌ها فرار کنند ولی مأموران قانون سوار بر اسب پی آنها می‌رفتند، دست و پایشان را با طناب می‌بستند و کشان کشان برشان می‌گرداندند. مالی هر سال هشت ماه سر کلاس حاضر می‌شد و هر بار که به قبیله بر می‌گشت می‌دید دخترهای بیشتر و بیشتری، پتو و چارُقشان را کنار گذاشته اند و مردان جوان دیگر عوض لنگ، شلوار پوشیده اند و عوض کاکل سرخپوستی، کلاه لبه پهن سر کرده‌اند.»

اینها فقط رنج‌های سرخپوستان اسیج تا پیش از کشف نفت است. چنانکه ذکر شد کشف نفت و ثروتی که برای سرخپوستان به همراه آورد باعث شد رفتار جامعه آمریکا با آنان کاملاً تغییر کند. دادگاه‌ها حق دسترسی بسیاری از آنان به اموالشان را سلب کردند، بانک‌ها و شرکت‌های بیمه و سارقان جیبشان را می‌زدند و روش‌های عجیب‌تری هم برای تصاحب دارایی آنان در میان بود:

«دست سارقان مسلح برای خالی کردن حساب‌های بانکی سرخپوستان اُسیج باز بود. کسبه قیمت‌ها را با اسیج‌ها دولاپهنا حساب می‌کردند. بانکدارها و وکلای بی‌وجدان سعی می‌کردند از وضعیت حقوقی نامعلوم اسیج ها سواستفاده کنند. کار به جایی رسید که زنی سی ساله از اهالی اُرگان، در آرزوی ازدواج با یکی از خرپول‌های اُسیج نامه‌ای برای قبیله فرستاد که می‌گفت: با پول‌دارترین سرخ پوستی که می‌شناسید مطرح کنید زیباتر و وفادارتر از من گیرش نمی‌آید!»

قاتلان ماه کامل (گل)

قاتلان ماه گل با مرور سرنوشت قبیله اُسیج به عنوان مشتی نمونه خروار از مالکان اصلی خاک آمریکا، با نشان دادن دروغگویی به آنان، سلب مالکیت از ایشان، سرقت دارایی‌هایشان و بالاخره با کشتن‌شان به روش‌های مختلف، ناخودآگاه سرنوشت دردناک مردم مظلوم فلسطین را به یاد می‌آورد. تماشای فیلم اسکورسیزی در این روزها حتی برای بی تفاوت‌ترین مخاطب نیز تداعی کننده صحنه‌های دلخراشی است که از غزه مخابره می‌شود. مخصوصاً که در یک سکانس شاهد وقیحانه‌ترین شکل جنایت یعنی منفجر کردن خانه یک سرخپوست و زیر آوار ماندن و تکه تکه شدن بدن ساکنان خانه هستیم. نمی‌شود فیلم اسکورسیزی را دید و به یاد غزه نیفتاد. آن هم در این روزها که مردم مظلوم غزه بیش از صد روز حملات وحشیانه صهیونیست‌ها را تحمل می‌کنند. همین کافی است که قاتلان ماه گل در اسکار هم مانند فستیوال‌های فیلم دیگر نادیده گرفته شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...