سیدجواد نقوی | فرهیختگان


بحث درباره رابطه تکنولوژی و جوامع مدرن بحثی جدید نیست و از زاویه‌های مختلف به آن پرداخته شده و نگاه‌های متفکران مختلف در این‌باره تا حدی شناخته شده است. اما در کشور ما آثاری که بحث را کمی انضمامی‌تر دیده باشند کمتر است. اثر «زندگی عریان در جغرافیای دیجیتال» یکی از مواردی است که با نگاهی هستی‌شناختی، به بحث نسبت این مساله با سیاست و تغییراتی که در عرصه اجتماعی شکل می‌دهد، توجه کرده است تا بتواند آنچه رقم زده شده است و رقم زده خواهد شد را بیشتر نمایان کند.

خلاصه کتاب زندگی عریان در جغرافیای دیجیتال» حامد طاهری‌کیا

در این مجال با حامد طاهری‌کیا، عضو هیات‌علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و علوم اجتماعی درباره کتاب مذکور گفت‌وگو کردیم:

کتاب «زندگی عریان در جغرافیای دیجیتال» جزء کتاب‌هایی است که تعدادشان در داخل کشور به رقم انگشتان یک دست هم نرسیده است. شما به این دلیل که موضوع برای جامعه امروز مهم است به این مساله توجه کرده‌اید یا اینکه فکر می‌کنید این مساله باید زمینه‌ای برای آینده باشد و در آینده به این موضوعات توجه خواهد شد؟

ما نه راجع به زندگی دیجیتال، بلکه فقط درباره فضای مجازی بحث می‌کنیم. کل بخش تکنولوژی دیجیتال شامل سخت‌افزار و نرم‌افزار، فرهنگ الگوریتم و هوش‌مصنوعی، کلان‌داده‌ها، زندگی مصرفی در عصر دیجیتال و اقتصاد دیجیتال و کار در عصر دیجیتال و مفهوم زمان و فضا در عصر دیجیتال، سیاست و... همه شاخه‌های گسترده‌ای است که پیرامون‌شان کار‌های زیادی انجام شده است. اما ما به واژه‌ای بسیار گنگ و بدنام به نام فضای مجازی محدود شده‌ایم. دولتمردان می‌گویند فضای مجازی فضای گول خوردن است و فضایی است که امپریالیسم آنجا حضور دارد و جوانان ما همین‌طوری آنجا گول می‌خورند! این یک دید است که باید محدود شود.

وقتی از طرف مردم از فضای مجازی بحث می‌کنید، فضایی نه‌چندان جدی مدنظر است و فضایی که عده‌ای جوان و نوجوان آنجا هستند و خودشان را نشان می‌دهند، یا فضایی سرگرمی مدنظر است. در این شبکه‌ها مد و کلیپ‌هایی را می‌بینند و با آنها می‌خندند یا فیلم و سریال می‌بینند و در همین حدود کاربرد دارد. شاید بحثی که کمی جدی‌تر به آن پرداخته می‌شود بحث اقتصاد است. مثل پلتفرم‌های دیجی‌کالا و اسنپ و استارتاپ‌هایی که در این فضا کار می‌کنند. در بحث دیجیتال در ایران مباحث اقتصادی تا حدی جدی گرفته شده است. بقیه موارد از طرف دولتمردان یا در حد ماجرایی شیطانی دیده می‌شود یا از طرف مردم فضای فان غیرجدی است.

به‌نظر من گروهی که این فضا را خیلی جدی می‌گیرند و کسانی هستند که از این راه کسب درآمد می‌کنند، آنها قضیه را جدی‌تر می‌گیرند و به چشم یک فرصت به این مساله نگاه می‌کنند. وقتی وارد ادبیات تحلیلی و آکادمیک این موضوع می‌شویم با یک‌سری ترجمه مواجهیم، اینکه این ترجمه‌ها چقدر به‌روز هستند و بر چه اساسی انتخاب می‌شوند یا بعد از ترجمه چقدر مورد استفاده قرار می‌گیرند همه باید مورد توجه باشند.

مساله دیگر تراکم در پایان‌نامه‌های دانشجویی است که در حد کارشناسی‌ارشد و دکتری نوشته شده‌اند. در ایران پایان‌نامه‌های کارشناسی‌ارشد نهایتا به کتابخانه‌ها می‌روند و در بهترین حالت از پایان‌نامه‌های دکتری مقاله‌ای درمی‌آید که کارکرد آنها هم معلوم نیست! این همه پایان‌نامه کار شده است، پس چرا تالیف کم داریم و پایان‌نامه‌ها تبدیل به کتاب‌های جدی نشده‌اند؟ هرچند باید روی کیفیت این پایان‌نامه‌ها بحث کرد. بنابراین ما در کارهایی که انجام می‌شود با وضعیتی نه‌چندان جدی مواجهیم. حداقل وقتی که سراغ ادبیات جهانی می‌رویم، می‌بینیم کارهایی بسیار جدی و اساسی در این حوزه وجود دارند.

به‌نظر من مساله این است که این فضا را جدی نمی‌گیریم، گویی شناخت جامعه در قالب همین مباحثی است که به‌شکل جامعه‌شناسی قبل از دیجیتال انجام می‌شود. گویی جامعه در شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد و جدی گرفته نمی‌شود و برایش کار‌های جدی انجام نمی‌شود. منظور من پایان‌نامه‌ها نیست، باید روی پایان‌نامه‌ها کار اساسی شود و کیفیت‌شان به‌طور جدی بررسی شود. پایان‌نامه‌ها باید درمورد رسانه‌های جدید و سبک زندگی در عصر رسانه‌های جدید کار کنند. در کل با کارهایی مواجه نمی‌شویم که ما را به‌طور بنیادی وارد کار کند و نویسنده‌ها به‌طور ماهیتی درگیر وضعیت دیجیتال شوند.

رسانه‌های جدید می‌توانند یکی از شاخه‌های مطالعاتی وضعیت دیجیتال باشند. وقتی سراغ پایان‌نامه‌های دکتری می‌رویم، می‌بینیم طرف درمورد زنان در شبکه‌های اجتماعی کار کرده و درگیری‌اش درحد همان مقداری است که شبکه اجتماعی چه تاثیری بر زنان و جوانان و چه تاثیری بر هویت ملی دارد؟ آن ماهیت‌شناسی و تعریف‌های هستی‌شناختی درمورد کارکرد و وجود وضعیت و تکنولوژی دیجیتال در نظر نیست، اینکه این وضعیت چیست و یک تالیف ایرانی از این موضوع شکل بگیرد، اینکه من از این وضعیت چه می‌فهمم؟ چنین چیزی شکل نگرفته است.

من در این کار از آگامبن استفاده کرده‌ام و این استفاده حاصل رویارویی منِ ایرانی و منِ پژوهشگر ایرانی با ادبیات نظری و ترکیب آن با وضعیت دیجیتال است. این ترکیب حاصل رویارویی شخص من است. من نیامدم با یک کتاب انگلیسی یا کتاب پژوهشی خارج از ادبیات فارسی روبه‌رو شوم تا آگامبن را در مفهوم حیات برهنه با این کار ترکیب کنم. این حاصل رویارویی من و خلاقیت من پژوهشگر ایرانی در این پیوند است که چگونه از این مفهوم استفاده می‌کنم تا وضعیت دیجیتال را تفسیر کنم و سپس آن را به تجربه امروز ایران گسترش می‌دهم. یعنی کنکاش هستی‌شناختانه خلاق برای رسیدن به وضعیت ایران در عصر دیجیتال به دید من بسیار کمرنگ است. نمی‌گویم نیست ولی من ندیده‌ام و پژوهشگران ایرانی چنین رویکردی ندارند و این حوصله را ندارند.

یکی از مهم‌ترین کسانی که در مفهوم رسانه‌ها و در تفسیر رسانه‌ها و در شکل دادن به روح جمعی کار کرده و بسیار اهمیت دارد و در قرن نوزدهم بوده گابریل تارد است. وقتی ما در ادبیات جامعه‌شناسی جست‌وجو می‌کنیم چیزی به نام گابریل تارد نمی‌بینیم. این نشان می‌دهد که اینها فهم نمی‌شوند و این درگیری‌ها وجود ندارد. این کتاب یک جهاد علمی برای من است، تالیف به‌جای ترجمه و البته یک تالیف سخت است، برای اینکه به‌عنوان یک پژوهشگر ایرانی می‌خواستم با تجربه زیسته خود درگیر شوم پس با ادبیات نظری از این جهت درگیر شدم.

این کار چهارچوب نظریه‌نویسی نیست که در ایران به وضعیت بدی افتاده است، این کار درواقع تحلیل یک درگیری بنیادی با مساله دیجیتال است. این پروژه برای من بلندپروازانه و سخت بود و هست، به همین دلیل این کتاب یک درگیری برای پژوهشگر ایرانی است که می‌خواهد بدیلی را برای ترجمه بیاورد و تالیفی سخت است که می‌خواهد انجامش بدهد و در حین عبور از این مرحله متنی را تولید می‌کند که این متن می‌خواهد در مورد وضعیت دیجیتال صحبت و مفاهیم متفاوتی را معرفی کند و می‌خواهد درمورد ایران بگوید و قصه این‌طور است.

در فصل یک شما نکته‌ای وجود دارد و مولف می‌خواهد بگوید چرخشی هستی‌شناسی رخ داده است و دیگر بدن را به‌مثابه جامعه انضباطی فوکو فهم نمی‌کنیم، این جامعه جدید است و هستی‌شناسی جدیدی می‌خواهد. در این قسمت این هستی‌شناسی را به جامعه کنترلی و به بحث تبدیل شدن بدن به یک‌سری اطلاعات ربط می‌دهید. در این ورود چطور بدن به اطلاعات تبدیل می‌شود یا ما چطور به‌سرعت از جامعه‌ای انضباطی به جامعه کنترلی می‌رویم؟

در این کتاب از ابتدا و از فصل یک -که بردن طبیعت به آزمایشگاه و تولید مرزهای نظم است- استارت ‌گذار به جامعه کنترلی را زده‌ام. از بخشی که جامعه انضباطی را در فصل اول تعریف می‌کنم که چگونه مرزهای نظم شکل می‌گیرد و ملیت و عقلانیت رشنالیتی شکل می‌گیرد و برای حفظ نظم، نظارت بر مرزهای نظم اهمیت پیدا می‌کند. این مفهوم نظارت مبتنی‌بر جلوگیری از هر بی‌نظمی است. این کلیدواژه جلوگیری از هر بی‌نظمی است، یعنی نگذاریم یک‌بچه دست به سماور بزند یا نگذاریم یک‌نفر از خط عابر پیاده عبور کند. همواره راجع به نگذاشتن‌ها صحبت می‌کنیم و این امر جامعه را به‌سمت نظارت بر چیزی می‌برد که انسان‌ها می‌توانند انجام دهند. مهم نیست قانون چیست، چیزی که می‌گوید بی‌تردید درست است. این مساله بسیار مهمی است. این پیش‌فرض یعنی جلوگیری از آنچه ضدقانون است. آنچه قانون می‌گوید درست است، حقیقت است و آنچه ضدحقیقت و قانون است، دروغ و غیرقانونی است. این اتفاقی است که در جامعه انضباطی می‌افتد و من سعی کرده‌ام در فصل یک آن را توضیح بدهم.

بعد وقتی سراغ فصل دوم می‌روم وارد فاز دیگری می‌شوم و درمورد مفهوم ذهن و حواس حرف می‌زنم. اینکه حواست به کارت باشد، ما هیچ وقت نمی‌گوییم ذهنت به کارت باشد، می‌گوییم حواست به کارت باشد، حواست به رانندگی‌ات باشد، حواست به خانواده‌ات باشد. این نقطه‌ای است که مربوط به جامعه انضباطی است و باید حواست به کارت باشد. آلتوسر مفهومی به اسم سوژه بد دارد و می‌گوید ما سوژه بدیم، مگر اینکه خلافش را ثابت کنیم. ما هر روز باید به قانون احترام بگذاریم. پیش‌فرض این است که ما سوژه بدی هستیم، مگر اینکه به قانون احترام بگذاریم. حواس چیزی است که در تاریخ جامعه انضباطی اهمیت پیدا می‌کند و ما می‌بینیم در جامعه‌شناسان کلاسیک، گابریل تارد است که درمورد حواس صحبت می‌کند و البته در فلسفه هم برگسون را موازی تارد داریم که به‌طور عمیقی در مورد ذهن، حواس و... صحبت کرده است. تارد راجع به روزنامه‌ها و تاثیری که بر ذهن دارندو ایده جمعی صحبت می‌کند و...

وقتی این فصل تمام می‌شود، ما وارد جامعه کنترلی یا فرهنگ الگوریتم می‌شویم و بعد از توضیح جامعه کنترلی سراغ این می‌رویم که حواس در جامعه کنترلی چیست؟ جامعه کنترلی مفهومی است که از دلوز می‌آید. مقاله‌ای کوتاه است که دلوز درمورد جامعه کنترلی می‌نویسد مبتنی‌بر جامعه کامپیوتری‌شده آن دوره و مقاله‌ای درخشان است و بدیل‌هایی را دربرابر جامعه انضباطی فوکو می‌آورد و بحث فضا را مطرح می‌کند، یعنی جامعه کنترلی در ابتدا براساس تمایز فضا شکل می‌گیرد، فضایی که فوکو برای ما می‌گوید پر از تله‌های دیداری است؛ مثل زندان جرمی بنتام که زندانبان می‌تواند بدون اینکه دیده شود، زندانی‌ها را ببیند و فضاهای بسته‌ای دارد که هرکدام قوانین خود را دارند و اگر بخواهد از فضایی خارج و وارد فضای دیگری شوند، قواعدی وجود دارد. این تفکیک فضا و ضرورت بودن بدن‌مند در فضا برای استفاده از فضا و زمانی که محصور در بودن در آن فضا هستیم و قوانینی که شما را در بودن‌تان در آن فضا نظارت می‌کند، ازجمله مواردی هستند که دلوز روی آن دست می‌گذارد و مشخصه‌های جامعه انضباطی می‌داند و دربرابر آن جامعه کنترلی را پیشنهاد می‌کند. جامعه کنترلی مبتنی‌بر نیروی پیشگیری است. این در ادبیات دلوز نیست و دو نیروی پیشگیری و جلوگیری در ادبیات کسانی است که بعد از دلوز جامعه کنترلی را بررسی کرده‌اند و بسیار متاخرند و در آنها می‌توان این ادبیات را پیگیری کرد که جامعه کنترلی جامعه‌ای است مبتنی‌بر نیروی پیشگیری نه جلوگیری. من در کتابم این مساله را کاملا توضیح داده‌ام.

گابریل تارد از حوزه جامعه‌شناسی از این باب که جوامع فقط نباید برای نظم دادن دیده شوند، توضیح داده است. جوامع دو بحث گرایش و آگاهی هم دارند؛ آگاهی و گرایش دچار سیالیتی است و با هم رابطه‌ای دیالکتیکی دارند و جامعه از آنها تاثیر می‌گیرد و تاثیر می‌پذیرد. همیشه این‌طور است که تقلید و گسستی وجود دارد و بعد نوآوری هم به‌وجود می‌آید، چون جوامع سیال هستند و پویایی دارند و جوامع دیجیتال جدید مثل قدیم نیستند و ممکن است به‌سرعت چیزهایی را که در ذهن دارند با روش تقلید و نوآوری ایجاد کنند که باز فصل جدیدی از زندگی اینهاست. نکته‌ای که وجود دارد و سوال من این است در چنین شرایطی که خیلی‌ها معتقد هستند سیالیتی که وجود دارد مانع از این می‌شود که حافظه‌ای هم شکل بگیرد. آیا معتقدید که می‌شود به این شرایط رفت و نوآوری خلق کنیم و خود نوآوری به‌دلیل این است که حافظه‌ای وجود ندارد، دچار دگردیسی شده است؟

من معتقد نیستم که حافظه وجود ندارد، اتفاقا معتقدم حافظه‌ها بسیار شدیدتر شده است. گوشی موبایل من پر از حافظه است، لپ‌تاپ من پر از حافظه است و فلش من حافظه است. ایمیل من حافظه است، اینستاگرام من دوباره شکل دیگری از حافظه است. توییتر من و وبلاگ من و... و ما بیش از هر زمان دیگری دچار حافظه‌ایم و به همین دلیل داده تولید می‌کنیم. بیگ‌دیتا و کلان‌داده‌ها را در نظر بگیرید. امروز هر فردی یک کلان‌داده است، چون می‌بینیم همه افراد طبق آنچه در بالا گفته شد حافظه‌های متعدد دارد، یعنی هر فرد معمولی که در خیابان قدم می‌زند، حداقل سه، چهارحافظه دارد. ما دچار انبوهی و شدت حافظه‌ایم و این داده‌هایی که می‌توانم مرتبا تولید کنم برای من امکان نوآوری فراهم می‌کند. نوآوری شکل‌های مختلفی دارد؛ از خرده‌خلاقیت‌ها تا خلاقیت‌های کلان، از آنجا که من داده‌های مختلفی را تولید و مدیریت می‌کنم، اگر بخواهم این داده‌ها را در پلتفرمی مدیریت کنم، این خود به خلاقیت و نوآوری نیاز دارد. این کمترین‌شان است. بیشترین هم این است که شما به‌واسطه داده‌ها تجارت می‌کنید، به‌واسطه داده‌ها اینفلوئنسر می‌شوید که روی سیاست و فرهنگ تاثیر می‌گذارد. توییت‌های شما دیده می‌شود.

مثلا شیفت علی کریمی برای من بسیار جذاب است. چطور این آدم از دنیای فوتبال شیفت می‌کند و به نیروی سیاسی تاثیر‌گذار و مهم تبدیل می‌شود. این شیفت برای من بسیار جالب است. این شیفت و این نوآوری که شما پوزیشن خود را تغییر می‌دهید. شما در دنیای فوتبال سلبریتی هستید و امروز اینفلوئنسر سیاسی شده‌اید. این شیفت نوآوری است. بحث ارزشی نمی‌کنم که این نوآوری درست است یا نه؟ وارد عرصه ایدئولوژیک نمی‌شوم و به‌عنوان یک پدیده به ماجرا نگاه می‌کنم.

علی کریمی چطور شیفت زد؟ در دنیای فوتبال در مستطیل سبزرنگ می‌دوید و توپ را دنبال می‌کرد. چگونه اینجا امکان بروز و بیانگری شکل می‌گیرد؟ به‌واسطه داده‌هایی که تولید می‌کند. داده‌هایش شامل متن و تصویر در توییتر و اینستاگرام است. اینها کجا ذخیره می‌شوند؟ یا در گوشی موبایل یا روی لپ‌تاپش تایپ می‌کند. اینها جایی تایپ و در پلتفرمی آپلود می‌شود. پلتفرم حافظه‌ای است که این اطلاعات آنجا ذخیره می‌شود. انباشت اطلاعات است که تاثیر می‌گذارد و موجب می‌شود دنبال‌کننده وجود داشته باشد.

وقتی حافظه‌ها تولید می‌شود، آیا می‌توان گفت ما در حافظه‌ها اصالتی داشته باشیم؟ یعنی کسی به‌دنبال شرایط خاص و پیدا کردن حقیقت و آرمان‌ها نیست و حرکتی ضدآرمان‌ها و ایدئولوژیک است؟

من با شما همدل نیستم. اینجا هم بحث حقیقت وجود دارد، وقتی بحث اینفورمیشن و دیس‌اینفورمیشن می‌کنیم که در دوران کرونا هم این امر بسیار برجسته شد. اینفورمیشن و دیس‌اینفورمیشن درباره ویروس کرونا که غرب می‌گفت چین و روسیه درباره شکل رویارویی اروپا و غرب درباره ویروس دیس‌اینفورمیشن تولید می‌کنند. اینجا بحث حقیقت بسیار اهمیت دارد، چون حقیقت را نمی‌شود کتمان کرد. حقیقت چیزی است که اجتماعی حول آن توافق می‌کنند. حقیقت چیزی است که اجازه داده می‌شود هویت ما شکل بگیرد. من می‌خواهم بگویم افرادی مثل علی کریمی به‌دنبال به‌چالش کشیدن حقیقت‌ها و تولید حقیقت‌های جدید هستند. در بحث سیاسی کسی مثل او در آن طرف و کسی مثل ترامپ در این طرف.

داستان این است که این اورجینالیتی را چگونه می‌بینیم. باید این اورجینالیتی را کمی پیچیده و فلسفی کنیم. نیچه روی نیروها تمرکز زیادی دارد و نیروها را از دو جنبه کمی و کیفی درنظر می‌گیرد. جنبه‌هایی که هر نیرویی از نظر کمی در درجه‌ای تفاوت دارد و همین تفاوت‌های درجه کمی، تبدیل به کیفیت آن نیرو می‌شوند، یعنی تفاوت درجه‌های کمی به تولید کیفیت و تفاوت کیفیت‌ها می‌انجامد. تفاوت نیروها را پدیده‌ای ژنتیک و پدیده‌ای ماهیتی می‌بیند. اورجینالیتی اینها با هم متفاوت است. ریشه و اصالت اینها با هم متفاوت است، یعنی اصالت نه به چیزی که بگوییم اصالت دارد یا ندارد، بلکه به صرف وجود و وجود داشتنش دارای اصالت است. حالا این اصالت را چگونه ارزیابی می‌کنیم؟ به‌واسطه درجه‌های تفاوتی که با دیگری دارد و کیفیتی که ارائه می‌دهد.

به همین دلیل تفاوت دو نیروی علی کریمی و علی دایی را به‌صورت نیچه‌ای و با تاثیرشان در جنبش بیان می‌کنم، وقتی کریمی را می‌بینیم از لحاظ وجودی و با موجودیتش و شرایطی که در شبکه‌های اجتماعی تولید داده و محتوا می‌کند، با آنچه که دایی انجام می‌دهد کاملا متفاوت است و این تفاوت درجه‌های کیفیت این آدم‌ها را می‌سازد و درجه کیفیت این است که علی کریمی خارج از ایران است و علی دایی داخل. جایگاه اینها با هم تفاوت‌هایی دارند، بنابراین این اورجینالیتی وجود دارد و این‌طور نیست که اینهایی که دارند تولید داده می‌کنند اورجینال نیستند. اینها به‌عنوان نیروهایی که تولید اطلاعات می‌کنند درحدی به‌طور ماهیتی تفاوت دارند. این درجه‌های تفاوت در جاهایی بسیارکم می‌شود و نیروها شبیه به هم می‌شوند. در جایی درجه‌ها بسیار متفاوت می‌شود و نیرو‌ها از هم جدا می‌شوند. این نزدیک و دور شدن نیرو‌ها باعث می‌شود، اینها در جایی هم‌خانواده شوند و آن اورجینالیتی شخصی و اصالت شخصی به اصالت گروهی و فرقه‌ای و جمعی تبدیل شود و در جایی اینها از یکدیگر دور شوند و دیگر هم‌خانواده نباشند.

در خارج از کشور می‌توان از زلنسکی تا ترامپ مثال زد که نیروهایی بودند که می‌خواهند شکلی از حقیقت را که پنهان شده به‌عنوان حقیقت جدید مثال بزنند. در دل این همه سیالیت و نوآوری‌هایی که به‌طور پرسرعتی خلق می‌شوند، باز هم همان‌طور که فلسفی از نیچه بحث کردید آیا می‌توان اسمش را نوآوری پی حقیقت نامید یا باید از آن عبور کرد؟ بهار‌های عربی که در کتاب به آن اشاره کرده‌اید در لحظه مطالبات جالب و حقیقت‌جویانه‌ای داشته که سال‌ها مورد غفلت آدم‌ها در سیطره سیاست و امر سیاسی بوده است. امروز وقتی به آنها مراجعه می‌کنیم خیلی جذابیت ندارد و حتی با دید بدی می‌توان نگاه کرد. من از آن جنبه می‌گویم. با این سرعتی که وجود دارد می‌توان به نوآوری که بتواند ماندگار و درون ماندگار باشد، امید بست؟

درمورد فرهنگ سرعت بحث بسیار زیاد است و می‌شود روی شتاب و سرعت بحث کرد. اینکه شتاب تغییرات آیا اجازه تغییر را می‌دهد یا نه؟ باید درمورد سرعت بحث کنیم، نمی‌خواهم در این سطح بمانیم که اشتراک‌گذاری اطلاعات نتیجه یا معلول یک‌سری اتفاقات است، اینکه بگوییم تکنولوژی آمده و رسانه‌های جدید و چرخش اطلاعات به‌سوی اشتراک‌گذاری حرکت کرده‌اند و درنتیجه این مساوی است با فرهنگ سرعت. ولی من نمی‌خواهم سرعت را از این زاویه نگاه کنم و می‌خواهم سرعت را درک کنیم، اینکه سرعت چگونه شکل پیدا می‌کند و حتی در عصر مدرن و در قرن نوزدهم سرعت چگونه فهمیده می‌شد. با آمدن راه‌آهن، اتومبیل، کشتی و هواپیما این جابه‌جایی‌ها سرعت را چگونه برای بشر معنی کرد؟ و این جابه‌جایی‌ها امروز ذهنی و احساسی است و بعدا جابه‌جایی‌ها کمرنگ شده و شکلی توریستی پیدا کرده اما جابه‌جایی‌های ذهنی و احساسی بسیار شدیدتر شده است.

بحث شده که وقتی کارت تبریک از اثر مونالیزا منتشر می‌شود دیگر نیازی به رفتن به موزه وجود ندارد. این جابه‌جایی‌ها باعث می‌شود لذت می‌بریم و هیجان را درمی‌یابیم، این دنیا به طریقی شبیه‌سازی شده است و شما در آن شکل و احساسات خودتان را پیدا می‌کنید. جامعه ما جامعه‌ای انیمیشنی است و آواتار‌ها عقبه‌ای انیمیشنی دارند. وقتی انیمیشن می‌بینید آیا همان احساسات و هیجان را پیدا می‌کنید که فیلم کلاسیک می‌بینید؟ در دوره کلاسیک جلوه‌های ویژه و کامپیوتر نبود و نهایتا عکسی را برمی‌داشتند و به‌دل کار می‌آوردند و چیزی را به‌صورت کامپیوتری درست نمی‌کردند و پرده سبزی به این معنا وجود نداشت. انیمیشن شبیه‌سازی زندگی انسانی است.

منظور من این است که در این شبیه‌سازی‌ها مفهوم سرعت چه شکلی پیدا می‌کند؟ من نمی‌خواهم سرعت را به مفهوم معلول خودش درنظر بگیرم. سرعت جنبه‌ای هستی‌شناختی دارد. من علاقه‌هایی ماهیتی دارم و وقتی به پدیده‌ای گیر می‌دهم سعی می‌کنم آن را هستی‌شناختی بفهمم.

به‌هرحال این سرعت بسیار زیاد است. پاسخ به این سوال خود می‌تواند یک پژوهش باشد. آیا سرعت تغییرات اصلا اجازه تغییر را می‌دهد؟ این خود سوالی جذاب است. با توجه به چهارچوب‌هایی که من به مساله دارم هنوز تکلیفم را با سرعت معلوم نکرده‌ام از این نظر نمی‌توانم بگویم آیا سرعت تغییرات، اجازه تغییر را می‌دهد یا خیر؟ اما اگر بخواهم در همین حد با شکل سرعت درگیر شوم، این سرعت‌ها جامعه را به جامعه‌ای زلزله‌خیز تبدیل کرده. این یعنی شما مدام با ریززلزله‌ها مواجه هستید. قرار نیست این ریززلزله‌ها بنیانی را برافکنند یعنی خانه را خراب کند اما مرتبا بر خانه ترک می‌اندازد و این ترک‌هایی که می‌اندازد می‌تواند به‌یکباره در انباشتی این را به فروپاشی ببرد. جامعه‌ای که با این سرعت بالا ترک‌ها را شاهد است چه جامعه‌ای است؟ آن جامعه انضباطی زیر این ترک‌ها متلاشی می‌شود اما جامعه کنترلی خود را با این ترک‌ها درگیر می‌کند و شروع به کنترل این ترک‌ها می‌کند، یعنی نمی‌گوید از ترک جلوگیری کنیم، بلکه بگذاریم ترک رخ بدهد و کنترلش کنیم.

در اینجا از سمتی وارد بحث‌های آنتونیو نِگری می‌شویم. جامعه امپراتوری به همین مساله اشاره دارد، یعنی نیروی متکثر جمعی و خرده‌فرهنگ‌ها رخ بدهند و در این حالت اینها به‌وجود می‌آیند و کنترل می‌شوند. فراپاشیدگی امری محتوم و تراژیک برای جامعه در عصر اطلاعات است، برای اینکه جامعه از هم نپاشد و از این فراپاشیدگی جلوگیری شود، راه این است که جامعه در نظامی کنترلی بتواند خود را تربیت کند. قاعدتا در نظام کنترلی سرعت تغییرات وجود دارد و شکل مصرف متفاوت است و کارآفرینان متفاوت هستند ولی جامعه ایران همچنان جامعه نظارتی است. فیلترینگ وجود دارد و... و می‌بینیم چه اتفاقاتی رخ می‌دهد و چگونه خرده‌ترک‌ها تبدیل به زلزله‌های عجیب‌وغریبی می‌شود.

اگر بخواهید جامعه نظارتی را ببینید و بدانید که چه تفاوتی با جامعه کنترلی دارد می‌توانید به‌طور دقیق به جامعه ایران نگاه کنید که چطور جلوگیری می‌شود و همه چیز زیر نظارت است.

مثلا در اینستاگرام اتفاقاتی می‌افتد و اینستاگرام اینها را کنترل می‌کند. مثلا هشتگ‌هایی که به وجود می‌آید و گروه‌های تندروی ایدئولوژیک مثل داعش و... که تبلیغ می‌شود. جلوی داده‌ها را نمی‌گیرند و داده‌ها رخ می‌دهد و روی داده‌ها کنترل می‌کنند و در سیستم کنترل یک‌سری چیز‌ها حذف می‌شود. سیستم کنترل این‌طور نیست که چیزی حذف نشود بلکه حذف مبتنی ‌بر جامعه‌ای با سیاست‌های کنترلی است. اما در جامعه نظارتی شما اصلا نمی‌توانید وارد اینستاگرام شوید که حالا ببینند هشتگ شما چیست؟ درحالی‌که در جامعه کنترلی می‌گوید شما وارد اینستاگرام بشوید تا ببینیم چه چیزی رخ می‌دهد و اگر نیاز دارد حذف هم می‌کند.

زندگی عریان در جغرافیای دیجیتال

در فصل پنج در ادامه فصل چهار پرانتزی باز می‌کنید با حواسی که از جامعه کنترلی آمد و با سیاست تلفیق شد و پارادایم جدیدی خلق کرد تاثیراتی روی سیاست. در صفحه 101 اشاره کردید که در نظام سرمایه‌داری از بسیاری از این برند‌ها به صورت ایده‌آل استفاده می‌شود. همینجا یک سوال برای من به وجود آمد. در جامعه کنترلی اگر به مسائلی که از ترامپ و زلنسکی و علی کریمی و علی دایی و... گفته شد که به شکلی می‌خواهند حقیقت‌ها را مورد پرسش قرار بدهند، آیا این جامعه کنترلی در سطحی به رژیم سرمایه‌داری یا رژیم‌های نئولیبرال کمک نمی‌کند؟

بی‌تردید همین‌طور است. اصلا این مختص جامعه سرمایه‌داری است. جامعه کنترلی بحث خاورمیانه نیست. عربستان تا چند سال پیش از رانندگی زنان جلوگیری می‌کرد. وقتی جلوگیری می‌کنید اصلا اجازه نمی‌دهید آن اتفاق رخ بدهد که حالا ببینیم چه چیزی از درونش درمی‌آید. این وضعیت از آن جامعه‌هایی است که در یک دوره‌های تاریخی در ارزش‌های کلان‌متافیزیک -به معنی ضرورت یعنی ارزش‌های مطلق و ابدی- گیر کرده‌اند.

در جامعه سرمایه‌داری به گفته مارکس هر آنچه که سخت است دود می‌شود و به هوا می‌رود. جامعه نیچه‌ای است و من معتقدم که آن خدای مرده همچنان باعث و بانی این داستان در غرب است، یعنی آن ارزش ضروری متافیزیک وقتی چیده می‌شود از این جامعه خوشحالی درمی‌آید و این زاییده کاپیتالیسم است. جامعه کنترلی متعلق به دوره اقتصاد دیجیتال است. دوره نتفلیکس و آمازون و ایلان ماسک و مایکروسافت و... بنابراین این فوردیسم یا اقتصاد فوردی نیست. خط تولید فوردی نیست. به همین دلیل این جامعه کنترلی جامعه‌ای تکنولوژیکال است و ایده طرح جامعه کنترلی از درون مبتنی‌بر بحث دیجیتال است. دلوز می‌گوید همه ما به یک‌سری کد تبدیل شده‌ایم. همه ما یک آیدی نامبری داریم که می‌زنیم و به جایی می‌رویم. این مباحث برای دهه‌های 60 و 70 است که مثل امروز نبود. امروز همه ما 10 تا یوزر داریم و گوشی‌های هوشمند ما باید ما را بشناسند و بعد راه بدهند. اینها چیزهایی هستند که درواقع متعلق به عصر تکنولوژیکال دیجیتال هستند. متعلق به عصر هوش مصنوعی و ربات‌ها و این عصر است.

آیا ایران جزئی از این عصر نیست؟ من می‌گویم هست چون ورود پیدا کرده است. تلفن‌های همراه وجود دارد و میزان و تعداد اینها و ضریب نفوذ اینترنت و... آمار‌هایی است که وجود دارد. همه اینها نشان می‌دهد ما جامعه‌ای سرمایه‌داری نیستیم، چون سرمایه کجاست؟ و تولید کجاست؟ و کارآفرین و سرمایه‌گذاری کجاست؟ و اینها وجود ندارد. جامعه‌ای که کارآفرینان و مغزهایش کوچ می‌کنند در این رده نیست. چندی پیش خواندم که چقدر کسب‌وکار‌های اینترنتی به امارات و ترکیه کوچ می‌کنند. نه‌فقط اروپا و آمریکا بلکه امارات و ترکیه مقصد‌های جدید اینها است. وقتی کارآفرینان حضور ندارند و کسب‌وکار دیجیتال در ایران خوابیده است و این اتفاقات رخ می‌دهد ما دیگر سرمایه داری نیستیم ولی مصرف تکنولوژیکال داریم. این کلمه مهم است. ما تولید نداریم و سرمایه‌داری نداریم و سرمایه مبتنی‌بر انباشت و چرخش در تولید و... نداریم ولی مصرف تکنولوژیکال ما بد نیست و اینترنت و رسانه‌های جدید و ماهواره و... مورد استفاده قرار می‌گیرد. نمونه‌هایی وجود دارد و جنبش‌های اخیر مبتنی‌بر اینترنت و تلفن‌های هوشمند و... است.

کسب‌وکار‌های جدید از جمله این استارتاپ‌ها هم به‌شدت با این شکل هم‌افزایی دارد.

بله اینفلوئنسر‌ها و اینکه مردم شبکه ملی را نمی‌بینند و بیشتر ماهواره تماشا می‌کنند؛ همه اینها نشان می‌دهد مصرف تکنولوژیکال ما بالا است. مصرف تکنولوژیکال نقطه اشتراک ما با نظام سرمایه‌داری و زندگی کنترلی است. اینفلوئنسر یعنی علی کریمی و علی دایی و تتلو و... یا پایین‌تر اینفلوئنسر‌هایی که مثلا بلاگر است و غذا درست می‌کند یا کسی که به طبیعت می‌رود یا کسانی که فقط باشگاه بدنسازی و قیافه خود را نشان می‌دهند. تمام این‌ها بارقه‌های زندگی کنترلی است. نظام سیاسی تا قبل از فیلتر شدن اینستاگرام و واتساپ تا حدی با سیاست کنترلی با اینها برخورد می‌کرد.

مثلا اجازه می‌داد دختری در اینستاگرام عکس بی‌حجابش را بگذارد ولی تذکری می‌داد یا پلیس فتا او را می‌خواست و می‌گفت این پست چیست؟ در جریان بود و کنترلی برخورد می‌کرد اما مصرف مختص جامعه کنترلی، در جایی بیرون زد. مصرف من در جامعه کنترلی فقط این نیست که برای خودم عکس می‌گیرم. من در یک جایی وارد کنش سیاسی می‌شوم و به‌واسطه شرایط اجتماعی احساسات را برانگیخته می‌کنم و می‌توانم تاثیر بگذارم. آنجا است که حکومت دو راه در پیش دارد؛ یک راه سیاست‌های سرمایه‌داری و نئولیبرالی است یعنی بگذارد این جنبش هم رخ بدهد و کنترلش می‌کند، مثل جنبش «زندگی سیاهان با اهمیت است» که رخ داد و پلیس ریخت و مردم را گرفت و جنبش رخ داد و اینستاگرام فیلتر نشد. در جریان این جنبش اینستاگرام فیلتر نشد درحالی‌که هشتگ‌های جنبش در حال چرخش بود اما پلیس با مردم در خیابان درگیر بود. اما ما اینستاگرام را بستیم اینجا نشان می‌دهد که ما کپیتالی و نئولیبرالی فکر نمی‌کنیم. ما نمی‌گذاریم رخ بدهد و روی آن کار کنیم. ما جلوگیری می‌کنیم و فیلتر می‌کنیم و این رویکرد انضباطی و رویکرد جلوگیری است.

از امروز که من باید با فیلتر‌شکن وارد اینستاگرام شوم مصرف اینستاگرام و واتساپ نشان نمی‌دهد که ما در وضعیتی کنترلی مصرف می‌کنیم ما در وضعیتی انضباطی در حال دور زدن انضباط هستیم. از دید من در این چند ماهه و از الان به بعد مصرف ما دقیقا در وضعیتی انضباطی است.

در جایی به خوبی اشاره می‌کنید که با فضایی که به‌وجود آمده است یعنی زندگی کنترلی به شیوه جدید، پسا‌انسانی خلق شده است. پسا‌انسانی که پسا‌فاشیست است و پساکمونیست است و ممکن است پسا‌همه‌چیز باشد. سوالی به وجود می‌آید. این پساانسان در خیلی از موارد کمک می‌کند. اگر در این فضای دیجیتالیزه‌شده ذبح نشود و بتواند در حاشیه نباشد و خود را به متن نزدیک کند می‌تواند خود را نمایان کند و همین نمایان شدن می‌تواند کمک کند که به سوژه‌های جدیدتری فکر کنیم مثال‌هایی هم زده‌اید. می‌توان نقادانه گفت که این پسا‌انسان همیشه معقول در نمی‌آید. شخصی مقاله‌ای نوشته بود که اتفاقا این پسا‌انسان در جامعه کنترلی و عرصه دیجیتال جوکر می‌شود و همیشه معقول در‌نمی‌آید. اینجا چه باید کرد؟

باید با فردی که این را نوشته صحبت کرد و پرسید آیا قبل از این چنین وضعیتی وجود نداشت؟ ما پیش از این حرکت‌های غیر عقلانی و هیجانی و... نداشتیم؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم. از وقتی که مفهوم عقلانیت در جامعه مدرن از عقلانیت از تفکر و انضباط و اینکه حواست به قانون باشد تشکیل شده است، وقتی می‌گوییم رشنالیتی یا عقلانیت، عقلانیت مدرن معطوف به یادگیری نظم است. وقتی درمورد رشنالیتی حرف می‌زنیم می‌دانیم یعنی چه؟! انسان عصر حجر که آتش را کشف کرد عقلانیت داشت. اما شاید می‌توانست روابط جنسی آزاد داشته باشد که برخلاف عصر مدرن است که بهداشت جنسی اهمیت بسیاری پیدا کرد. در آن دوره و در عصر انسان ما‌قبل تاریخ روابط جنسی آزاد کاری غیر‌عقلانی نبود.

در جامعه مدرن که سلامت و بهداشت فردی و خدمات اجتماعی و خانواده و... اهمیت پیدا می‌کند این مساله داشتن آزادی جنسی عقلانی نیست. وقتی از رشنالیتی یا عقلانیت حرف می‌زنیم معطوف به نظم و نظم جمعی و... است. قبل از وضعیت دیجیتال که در دوره جامعه انضباطی و عصر مدرن و... سیر می‌کردیم ما عقلانیت را داریم و نا‌عقلانیت را هم داریم. علاوه‌بر این، من فکر می‌کنم حتی در عصر ماشین‌های هوشمند نیز آنها شاید جایی کاری کنند که بر خلاف عقلانیت در جامعه انسانی باشد. ما از رشد هوش مصنوعی و... می‌ترسیم.

بحث این است که ما در این وضعیت دیجیتال و در تولید و چرخش اطلاعات قدرت‌های بیانگری بسیار شدیدی پیدا کرده‌ایم. قدرت بیانگری که مبتنی‌بر تولید اینفورمیشن یا دیس‌اینفورمیشن است و ما را وارد اعتبارسنجی‌های پیچیده و دقیق کرده است که این چقدر اعتبار دارد و چقدر ندارد و همه ما‌ها باید به این اطلاعات و این جریان‌ها حساس شویم، اما چیزی که وجود دارد این است که ما وارد نبرد هابزی شده‌ایم، نبرد همه علیه همه و گویی همه درحال تولید اطلاعات هستند. من با اطلاعاتم شما را نشانه می‌گیرم و برعکس. همین لحظه شما می‌توانید در اینستاگرام‌تان یک پست علیه کتاب من بگذارید. اینستاگرام می‌گوید آزادی بیان است. یا فرض کنید اگر این نبود آیا صداوسیما به شما تریبون می‌داد که علیه کتاب من حرف بزنید؟! نهایت این بود که در تماسی تلفنی به دوست‌تان بگویید که فلانی چه کتاب نامربوطی نوشته است. نهایتش این بود.

بنابراین بحث این است که ما وارد عصر بیانگری شده‌ایم. عصر بیانگری که توسط اطلاعات تولید می‌شود و در جایی این اطلاعات برای تخریب است و در جایی برای برقرار کردن عدالت است و ما در این نبرد به سر می‌بریم. این نبرد نبردی نیست که یک جامعه انضباطی را تشکیل بدهد، نبردی است که جامعه کنترلی را می‌طلبد و در واقع در این نبرد می‌توانیم خودمان را تقویت کنیم یعنی دنیای نیچه‌ای است. اراده معطوف به قدرت که من به آن اراده معطوف به حق یا اراده معطوف به بیانگری می‌گویم. اراده معطوف به نوشتن. اراده معطوف به عکس گرفتن. اراده معطوف به فیلم گرفتن. نیرویی که می‌آید تا کنشی باشد نه واکنشی. اینها همه بحث‌های نیچه‌ای است. نیرویی که تسلط پیدا می‌کند و برده می‌شود و برده‌ای که فعال می‌شود و نمی‌خواهد فقط واکنشی عمل کند بلکه می‌خواهد کنشی عمل کند. این دنیای نیچه‌ای و نیروهایی که بر هم می‌آیند و بر هم اثر می‌گذارند دنیایی است که دیگر خدا را برنمی‌تابد. این یعنی در واقع ما باید دوبار از مرگ خدا صحبت کنیم یک بار مرگ خدایی که در مدرن و در قرن 16 و 17 میلادی به راه افتاد و از عصر رنسانس به این سو شروع شد و خدایی که در عصر دیجیتال مرد.

امروز هم از دید من خدای پروپاگاندا و خدای دولت مرده است. بعد از مرگ آن خدا حکومت، آپاراتوس‌ها، سامانه‌های کلان اقتصادی، سامانه‌های کلان فرهنگی و سامانه‌های کلان آموزشی بودند که خدا‌های جدید شدند. تلویزیون و رادیو در عصر رسانه‌ها و موزه‌ها در عصر فرهنگ و دانشگاه‌ها در عرصه علم و دولت در عرصه سیاست و... می‌بینیم یوتیوبر به اندازه‌ای کمتر از یک تلویزیون محتوا تولید می‌کند. می‌بینیم که من هم مثل رادیو و تلویزیون داده تولید می‌کنم. می‌بینیم که من لازم نیست وارد موزه شوم ولی می‌توانم تصویر آثار هنری نمایش داده شده را ببینم یا یوتیوبی که مثل یک دانشگاه عمل می‌کند.

جی‌چت یا وی‌چت در هفته گذشته مقاله‌ای علمی در حوزه حقوق نوشته و فارغ‌التحصیل شده است. یعنی عصر پساانسان‌گرایی یعنی این عصر پساانسان‌گرایی یعنی همان پساخداست. اگر عصر مدرن انسان را در مرکز قرار داد و انسانی که در مرکز بود یک سری آپاراتوس تشکیل داد. آپاراتوس دولت و آپاراتوس موزه و دانشگاه و رادیو و تلویزیون و اینها به رشته‌های این خدا تبدیل شدند ما در عصر پساانسان‌گرایی آن انسانی را که خدا بود ذبح می‌کنیم و دوباره آپاراتوس‌ها با بحران مواجه شده‌اند و داستان این است. از این رو با دو رنسانس و دو مرگ خدا یعنی یک بار مرگ خدا قرون وسطی و یک بار مرگ انسان خداشده در عصر مدرن روبه‌رو هستیم.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...