عالِمِ آل محمد(ص) | اعتماد


 دوران حیات امام هشتم شیعیان، ‌حضرت رضا(ع) دورانی است که افکار و اندیشه‌های مختلف فلسفی و کلامی بسیاری در معرض برخورد و تعاطی با یکدیگر قرار داشتند و خلیفه وقت مامون نیز به ظاهر به ترجمه و بحث و گفت‌وگو میان این اندیشه رغبت نشان می‌داد. هر کدام از ائمه طاهرین(ع) در عصر و زمان خود ویژگی‌های خاصی داشته است و توجه همگان را به خود جلب می‌کرده است. ویژگی‌های منحصر به فرد وجود مقدس امام رضا علیه‌السلام از جمله زهد آن حضرت، سخاوت و کرم امام و علم بی‌نظیر ایشان براساس برخی روایات در منابع امامیه قید شده است که خود نوری در راستای شناخت بیشتر آن امام می‌باشد.

 ‌حضرت رضا(ع)

ولایتعهدی؛ تهدیدی که تبدیل به فرصت شد
ازجمله مسائلی که در حیات سیاسی امام رضا(ع) مطرح است، قبول ولایتعهدی ایشان است. درخواستی که توسط مامون عباسی به ایشان ارایه شد. حضرت رضا(ع) این تهدید را تبدیل به فرصت کردند و با بررسی تاریخی در پذیرش منصب ولایتعهدی حاکم ظالمی چون مامون از جانب امام‌رضا(ع)، استفاده از همین فرصت مهیا شده برای نشر و تبیین اندیشه ناب اسلامی در مقیاس جهانی آن روزگار بوده است، چراکه در آن عصر تمدن اسلا‌می بیشترین متصرفات را دراختیار داشت.

مناظرات امام رضا(ع)
اما فارغ از رویکرد سیاسی بسیار مهم امام در این دوره، شاهد مساله دیگری نیز هستیم که شاید به این شکل در مورد سایر ائمه قبل از امام هشتم(ع) بی‌سابقه بوده است. این مساله همانا حضور امام‌رضا(ع) -به عنوان شاخص‌ترین چهره اهل بیت پیامبر(ص) در مناظره با علمای مذاهب دیگر و حتی سایر ادیان است.

مناظرات امام هشتم(ع) را آن‌گونه که در تاریخ ثبت شده و به ما رسیده است در مقابل سه گروه ملحدان، اهل کتاب و متکلمان فرق دیگر اسلامی تقسیم‌بندی می‌کنند و معمولا در بیان آغاز این مناظرات چنین روایت کرده‌اند که مامون به فضل‌بن‌سهل، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف مانند جاثلیق(عالم بزرگ مسیحی) و راس الجالوت(پیشوای بزرگ یهودیان) و روِسای صائبین و هربذ اکبر(پیشوای بزرگ زرتشتیان) و نسطاس رومی(عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و آن حضرت هم سخنان آنها را. هدف مامون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام(ع) را در انظار مردم پایین بیاورد، به گمان اینکه امام(ع) تنها به مسائل ساده‌ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی‌بهره است. اما منطق علمی و صداقت در کردار امام طرف‌های مقابل را جذب خود می‌کرد.

روش امام رضا(ع) در مناظره
امام علیه‌السلام در این جلسات و مناظرات، روح آزادمنشی اسلام و گشاده رویی و وسعت نظر در بحث را به همگان نشان داد و ثابت کرد که با بحث های منطقی می توان حقیقت اسلام و تعلیمات آن را برای سایر مردان جهان، تبیین و آشکار کرد و جاذبه اسلام به قدری قوی است که اگر به خوبی تبیین گردد، گروه‌های زیادی را به خود متوجه خواهد ساخت، به خصوص در دنیای امروز که گوش شنوا برای شنیدن پیام اسلام، بسیار است. آن حضرت ثابت کرد برخلاف گفته بدخواهان و دروغ پردازان، اسلام با زور و سرنیزه و شمشیر به مردم جهان تحمیل نشده است و یک پیشوای بزرگ اسلامی به مخالفان خود اجازه می دهد که هرگونه ایراد و اشکالی دارند، بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند بر محور نفی اسلام و حتی نفی توحید و الوهیت دور بزند.

مناظره یکی از سنت‌های حسنه است که جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ اسلام دارد. قرآن کریم به توضیح و تبیین این فرهنگ در میان مسلمانان پرداخته و آنان را از جدل و بحث‌های بی‌ثمر منع کرده است. «ولا تُجادِلُوا أهْل الْکِتابِ إِلا بِالتِی هِی أحْسنُ؛ و با اهل کتاب جز با نیکوترین شیوه مجادله و گفت‌وگو مکنید».(نحل/125) «ادْعُ إِلی سبِیلِ ربِّک بِالْحِکْمهِ والْموْعِظهِ الْحسنهِ وجادِلْهُمْ بِالتِی هِی أحْسنُ؛ مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [و مجادله] بپرداز.»(عنکبوت/46)

اهداف مناظره با امام رضا(ع)
مامون اما از ترتیب دادن این نوع مناظرات اغراضی را دنبال می‌کرد؛ نخست اینکه او سعی داشت با نزدیک کردن چهره امام رضا(ع) به خود و مشروع جلوه دادن رفتارهای ظالمانه حکومت عباسی، همچنین با اعطای ولایتعهدی و گرفتن تنها بهانه قیام‌ها و مخالفت‌های علویون که همانا ادعای غصب خلافت باشد، تمامی مشکلات خود را از میان بردارد. اما آنچه در این میان می‌توانست تاثیر این دسیسه را به حداقل برساند، چهره موجه امام در میان مردم و هیمنه علمی او بود که با ادعای منصوص بودن جایگاه امامتش، لازم بود تا در این خصوص، او را نیز مانند دیگر انسان‌ها زمینی، خطاپذیر و محدود از جهت علمی معرفی می‌کردند. در مناظره با سلیمان مروزی آمده است که مامون به سلیمان می‌گوید که من تو را آورده‌ام تا او را حتی شده فقط در یک مورد مجاب نمایی. مساله دیگر سرگرم کردن مردم به مناظرات علمی بود. از آنجایی که اوضاع اجتماعی در زمان به حکومت رسیدن مامون بسیار متشنج بود - از جمله درگیرهای متعدد علویون و گروه‌های مختلفی همچون زیدی‌ها و جنگ او با برادرش امین در راه تصاحب حکومت بود - مامون می‌خواست با ترتیب دادن این نوع مناظرات، توجه افکار عمومی را از مشکلات سیاسی که او به آنها گرفتار بود منحرف کند. غرض دیگر مامون از این مناظرات افزایش شناخت خودش از امام بود. او در واقع می‌خواست بیشتر به مبانی فکری امام و قدرت و بنیه علمی و فقهی ایشان پی ببرد. احادیثی در این زمینه آمده است؛ آن‌گاه که امام از اباصلت -یکی از اصحاب خود- سوال می‌کنند: «به نظر شما هدف مامون چیست؟» و او پاسخ می‌دهد: «او قصد آزمایش شما را دارد». لذا اباصلت هروی یکی از دلایل شهادت امام رضا(ع) را پیروزی آن حضرت در همین جلسات مناظره بیان می‌دارد که نشانه کشف حقیقت بر مامون و یافتن کانون خطر مشروعیت در مقابل حکومت خود می‌باشد.

شیوه امام در بحث
امام علاوه بر پاسخ‌هایی که از علم لا یتناهی سرچشمه می‌گرفت، شیوه‌های خاصی را در بحث به اجرا در می‌آوردند که از آنجمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) شاید مهم‌ترین شیوه در این مناظرات این است که: ایشان علاوه بر استدلالات خود با عمل و رفتار توحیدی، مردم را دعوت به انتقال اعتقادات ذهنی به عملی می‌کرد و این بدان معناست که تنها عقل و آگاهی انسان نیست که باید در پذیرش حقیقت قانع شود بلکه عواطف و سایر امکانات وجودی آدمی هم باید مورد توجه در حقیقت جویی قرار بگیرد و این نکته‌ای است که امروزه در میان مباحث جدید معرفتی نیز مورد توجه بسیاری از متفکران قرار دارد.

2) تحمل نظر مخالف؛ کیفیت برخورد آن حضرت با پیروان مکاتب مختلف درس آموز و الهام بخش است؛ از جمله اینکه قدرت منطق اسلام به قدری است که از منطق مکتب های دیگر ابدا واهمه ندارد و به همین دلیل، در تاریخ اسلام به همه آنها مجال کافی داده شده است تا عقاید خود را نشر دهند و پاسخ خود را بشنوند. حتی به کسانی که اصلا ایمان به خدا و مکتب انبیا نداشتند، آزادی بحث داده می شد، هر چند متأسفانه آنها از این آزادی سوءاستفاده کردند و دیدیم برنامه‌ها به شکل دیگری در آمد: توطئه های گوناگون شروع شد، اقدامات تخریبی ادامه یافت.

3) یک اصل در مناظره وجود دارد و آن اینکه نمی‌شود با هیچ فردی مناظره کرد مگر اینکه مشترکاتی بین افراد وجود داشته باشد، به عبارت دیگر هر انسان حتی اگر بخواهد از دیگری سوالی داشته باشد، باید یک امر مشترک بین آنها وجود داشته باشد و از آن نقاط مشترک برای رفع مجهولات استفاده شود، در واقع باید از مشترکات برای رسیدن به اختلاف‌ها و رفع آن حرکت کرد. دعوت به سوی «قدر مشترک»، بهترین راه برای همزیستی ادیان مختلف است؛ چراکه غالبا نمی‌توان از یک گروه بخواهیم تمام عقاید را رها کند و تابع دیگری گردد، و اگر هم منطقی باشد، عملی نیست. پس بهتر این است که اگر پیروان ادیان دیگر، بعد از شنیدن دلایل مختلف به اسلام نگرویدند آنها را در عقاید خاصّ خودشان رها کنیم و در قدر مشترک همکاری نماییم و بهترین قدر مشترک بین همه ادیان آسمانی همان «اصل توحید و یگانگی» خدا در ذات و صفات است.

4) عقل انسان خوبی و بدی و حسن و قبح بسیاری از اشیاء را درک می کند، حال اگر ما استقلال عقل را در تشخیص حقایق به‌کلّی انکار کنیم، مساله توحید و خداشناسی و بعثت انبیاء و ادیان آسمانی از میان خواهد رفت؛ لذا بیانات شرع در صورتی قابل قبول است که این دو اصل(توحید- نبوّت) قبلا با دلیل عقل ثابت شود. در مواجهه با اهل کتاب نیز ایشان از طریق استدلال عقلی و براساس مشترکات اعتقادی و دینی به رفع اشکالات و به اثبات حقانیت اسلام می‌پرداختند، زیرا بدون تعقل نمی‌توان تناقضات بین ادیان را رفع کرد.

5) نکته بسیار مهم دیگر و قابل استنباط از ماجرای مناظرات آن حضرت این است که ایشان به‌رغم علم به نیت سوء مامون از برگزاری این مناظرات از مناظرات سر باز نزدند و ضمن پرهیز از نیت خوانی(هر چند دقیق و درست که خود مبتنی بر بصیرت اهل‌بیت(ع) است) در مقام بحث و نظر به آن اعتنایی نکردند و بالعکس، از برگزاری این مناظرات استقبال کردند.

 ‌حضرت رضا(ع)

تعداد مناظرات
شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسی نیز در جلد 49 بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است .این مناظرات عبارتند از: مناظره با جاثلیق(عالم بزرگ مسیحی)، مناظره با رأس الجالوت(پیشوای بزرگ یهودیان)، مناظره با هربز اکبر، مناظره با عمران صابی

این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مامون و جمعی از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.

مناظره با سلیمان مروزی که مستقلا در یک مجلس با حضور مامون و اطرافیانش صورت گرفت. مناظره با علی بن محمد بن جهم و مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.

مناظره امام علیه‌السلام و جاثلیق‌
در مجلس مناظره مأمون، امام را کنار خود نشاند، مدّتی با او گرم صحبت شد و سپس به جاثلیق گفت: ‌ای جاثلیق! ایشان پسر عموی من، علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)، از فرزندان فاطمه، دختر پیامبر اسلام و علی‌بن‌ابی‌طالب است. دوست دارم با او بحث کنی اما انصاف را هم رعایت نمایی.

جاثلیق(بزرگ علمای(روحانیون) نصرانی، بر مذهب نسطوری): من چگونه می‌توانم با کسی بحث کنم که براساس کتابی که منکِر آن هستم(قرآن) و پیامبری که به او ایمان ندارم(محمّد)، با من مناظره می‌کند؟

امام علیه‌السلام: اگر براساس گفته‌های انجیل خودت، با تو بحث کنم، قبول داری؟
جاثلیق: آیا می‌توانم آنچه را انجیل گفته، قبول نکنم؟! آری، می‌پذیرم، هر چند به زیانم تمام شود.

امام علیه‌السلام: اکنون هر چه می‌خواهی، بپرس تا جواب دهم‌.
جاثلیق: شما درباره نبوّت عیسی و کتاب او چه می‌گویید؟

امام علیه‌السلام: من آن عیسایی را به پیامبری قبول دارم که به نبوّت محمّد اعتراف کرده و به ظهور او مژده داده است و منکِر نبوّت آن عیسایی هستم که به نبوّت محمّد و کتاب او اعتراف نکرده و مژده ظهور او را به امّتش نداده است‌.
جاثلیق: آیا برای پذیرفتن خبر و حکم کردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمینان لازم نیست؟

امام علیه‌السلام: چرا.
جاثلیق: شما از کجا می‌گویید که عیسی به نبوّت محمّد اعتراف کرده و به پیروانش مژده ظهور او را داده است؟ براساس اعترافی که همین الان کردید، شما باید برای اثبات پیشگویی عیسی از نبوّت محمّد، دو گواه غیر مسلمان را که مورد تایید مسیحی‌ها باشند، بیاورید. شما هم می‌توانید عین همین تقاضایی را که کردم، از ما بنمایید.

امام علیه‌السلام: منصفانه سخن گفتی! اگر گواهیِ شخص عادل و مورد اطمینانی را که پیش عیسی از دیگران مقدّم بود، بر نبوّت محمّد، اثبات کنم، می‌پذیری؟
جاثلیق: مقصودت از آن شخص عادل کیست؟

امام علیه‌السلام: یوحنّای دیلمی.
جاثلیق: به به! نام کسی را بردی که محبوب‌ترینِ افراد پیش مسیح بوده است.

امام علیه‌السلام: تو را سوگند می‌دهم، آیا در انجیل، این هست که یوحنّا گفته: «مسیح، مرا از آیین محمّد عربی خبر داد و به من مژده داد که پس از او محمّد می‌آید . من هم این مژده را به حواریّون دادم و آنها به محمّد ایمان آوردند»؟
جاثلیق: یوحنّا به نبوّت مردی و نیز به خاندان و وصیّ او مژده داده؛ ولی روشن ننموده که او چه موقعی ظهور می‌کند و نام آنها را بیان نکرده است.

امام علیه‌السلام: اگر کسی را بیاوریم که نام محمّد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند، به او ایمان می‌آوری؟
جاثلیق: آری، ایمانی محکم.

امام علیه‌السلام رو به نسطاسِ رو می‌کرد و فرمود: سِفر سوم انجیل را چگونه حفظی؟
نسطاس: کاملا آن را از بر دارم.

امام علیه‌السلام باز رو به بزرگ عالمان(روحانیون) یهود رأس الجالوت‌ کرد و فرمود: تو نمی‌توانی انجیل را بخوانی؟
رأس الجالوت: چرا، می‌توانم.

امام علیه‌السلام: سِفر سوم را بیاور و گوش کن تا من بخوانم. اگر به جایی رسیدم که از محمّد و خاندان و پیروانش یاد شده بود، شما همگی گواهی دهید وگرنه هیچ.
امام علیه‌السلام در برابر انبوه دانشمندان، سِفر سوم انجیل را از برخواند تا به نام پیامبر رسید، در اینجا کمی مکث کرد و به دانشمند مسیحی رو نمود و فرمود: ای نصرانی! تو را به حقّ مسیح و مادرش سوگند، فهمیدی که من عالم به انجیل هستم؟
جاثلیق: آری.

امام علیه‌السلام آن‌گاه به جاثلیق فرمود: چه پاسخی داری؟ یا باید بگویی که آنچه خواندم، انجیل نیست یا باید بگویی که انجیل دروغ است، اما احتمال اوّل که بطلانش ثابت شد. بنابراین یا باید به نبوّت محمّد طبق اخبار انجیل اعتراف کنی یا کشتنت واجب می‌شود؛ چون خدا و پیامبر و کتاب خود را منکِر شده‌ای.»
جاثلیق: آنچه را وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد، انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.

امام علیه‌السلام، حاضران مجلس را بر اعتراف او گواه گرفت و سپس به او گفت: هر چه می‌خواهی، بپرس.
جاثلیق: حواریّین عیسی و نیز اوّلین دانشمندان انجیل، چند نفر بودند؟

امام علیه‌السلام: حواریّین عیسی، دوازده نفر بودند و از همه بهتر و داناتر، «لوقا» بود.
و اما دانشمندان نصارا سه نفر بودند: یوحنّای اکبر که در مکان اج‌ بود، یوحنّا در مکان قرقیسا و یوحنّای دیلمی در رِجاز و نزد همین یوحنّا، از پیامبر اسلام و خاندان و پیروانش یاد شده بود و او همان کسی است که به امّت عیسی و بنی‌اسراییل، مژده ظهور پیامبر اسلام را داده است.

478

نماز و روزه عیسی علیه‌السلام‌
امام علیه‌السلام سپس به او فرمود: به خدا سوگند، ما به آن عیسایی که به محمّد ایمان آورد، ایمان داریم و تنها عیبی که عیسای شما داشت، این است که او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه کم می‌گرفت و نماز کم می‌خواند.
جاثلیق با ناراحتی گفت: علم خود را تباه کردی و ناتوانی خود را از نظر علمی آشکار نمودی. من پیش از این سخن، فکر می‌کردم که شما داناترینِ مسلمانان هستی؟

امام علیه‌السلام: برای چه؟
جاثلیق: چون عیسی را مردی ناتوان و کم نماز و روزه، معرفی نمودی، در صورتی که او هیچ روزی را افطار نکرد و هیچ شبی را نخوابید. او همه روزها را روزه و همه شب‌ها را مشغول عبادت بود.

امام علیه‌السلام: بنا بر این، او که به عقیده شما خداست، برای چه کسی، آن همه روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟
جاثلیق از پاسخ امام فرو ماند.

امام علیه‌السلام: اکنون، من سوالی از تو می‌کنم؟
جاثلیق: بفرمایید. اگر بتوانم، پاسخ می‌دهم.

استدلال بر ربوبیّت عیسی(ع) و پاسخ امام(ع)
امام علیه‌السلام: چرا نمی‌پذیری که عیسی، مرده‌ها را به فرمان خداوند -عزّ و جلّ- زنده می‌کرد؟
جاثلیق: چون کسی که مرده‌ها را زنده نموده و کور و پیس را شفا داده، او [خود] پروردگار است و سزاوار پرستش.

امام علیه‌السلام: پیامبران دیگری هم(مانند یسع و حزقیل) کارهای عیسی را انجام داده‌اند. پس چرا کسی آنها را به عنوان «خدا» نپرستید؟ و همچنین پیامبر ما کارهایی مانند عیسی انجام داده؛ ولی ما قائل به خدایی او نیستیم.
اگر بنا شود که هر کسی مرده را زنده کرد یا کور و پیس را شفا داد، خدا باشد، پس همه اینها را خدا حساب کن!
جاثلیق: سخن شما صحیح است و جز خدای یکتا، خدای دیگری وجود ندارد.

پیشگویی تورات و انجیل از نبوت محمّد(ص)
امام علیه‌السلام در اینجا رو به بزرگ‌ترینِ دانشمند یهودی آن زمان کردند و فرمودند: توجّه کن! تو را به آیات دهگانه‌ای که بر موسی نازل شد، سوگند می‌دهم که آیا خبر ظهور محمّد و امّتش را در تورات، با این عبارت یافته‌ای: «هنگامی‌که آخرین امّت، پیروان شترسوار، بیایند، خدا را با جِدّیت تسبیح می‌گویند، تسبیحی جدید، در کنیسه‌هایی نوظهور. در آن‌وقت، بنی‌اسراییل باید به آنها پناهنده شوند و به حکومت آنها تن در دهند تا آرامش یابند؛ زیرا در دست آنان، شمشیرهایی است که در نقاط مختلف زمین، انتقام [مظلومان را] از تمام ملت‌های کافر می‌گیرند»؟ آیا همین‌طور در تورات نوشته نشده است؟

دانشمند یهودی: چرا، همین‌طور است.

امام علیه‌السلام، هر دو دانشمند را مخاطب قرار داده، فرمود: این مطلب که می‌خوانم، ببینید از کتاب «شعیا» است یا نه: «من در خواب، صورت کسی را دیدم که سوار بر درازگوش‌بود و پوشش‌هایی از نور، او را فرا گرفته بود، و دیدم کسی را سوار بر شتر، که همانند ماه می‌درخشید.»

هر دو گفتند که شعیا چنین مطلبی را گفته است.

امام علیه‌السلام رو به نصرانی کرد و فرمود: آیا این مطلب در انجیل هست که عیسی گفته: «من به سوی پروردگار شما و خویش می‌روم و پارقلیطا خواهد آمد و او، همان کسی است که حقانیت مرا تصدیق می‌کند، همان‌طور که من به حقانیت او گواهی دادم، و او همان کسی است که همه ‌چیز را برای شما تفسیر می‌کند و او همان کسی است که از رسوایی‌های امّت‌های گذشته پرده برمی‌دارد و او همان کسی است که ستون کفر را می‌شکند»؟

جاثلیق: از انجیل، چیزی نقل نکردی، مگر اینکه ما به آن معترفیم .

امام علیه‌السلام: آیا آنچه گفتم، در انجیل هست؟
جاثلیق: آری.

مناظره حضرت با راس الجالوت
امام‌رضا(ع) رو به راس الجالوت، یکی دیگر از بزرگان یهود کرد و فرمود: «تو می‌پرسی یا من بپرسم؟»
گفت: «من می‌پرسم؛ ولی باید از تورات و انجیل یا زبور داوود و صحف ابراهیم و موسی با من صحبت کنید. شما نبوت حضرت محمد(ص) را چگونه اثبات می‌کنید؟»

فرمود: «موسی‌بن‌عمران و عیسی‌بن‌مریم و داوود به نبوت او شهادت داده‌اند.»
راس الجالوت گفت: «کجا؟»

امام فرمود: «مگر حضرت موسی به بنی اسراییل وصیت نکرد که به زودی پیغمبری از برادران شما خواهد آمد؛ او را تصدیق کنید؟»
گفت: «بله؛ این سخن موسی است.»

امام فرمود: «آیا از برادران بنی اسراییل پیغمبری جز محمد آمده است؟»
گفت: «نه.»

امام فرمود: «مگر در تورات نیامده که نور از کوه طور و کوه ساعیر و کوه فاران ظهور کرد؟»
گفت: «بله؛ اما تفسیرش چیست؟»

امام فرمود: «ظهور نور در طور سینا همان وحی خداوند است بر موسی(ع) و روشنی کوه ساعیر همان وحی است به حضرت عیسی(ع) و مقصود از نوری که از کوه فاران آمده، رسالت حضرت محمد(ص) است، زیرا فاران نام یکی از کوه‌های اطراف مکه است که رسول خدا از آنجا مبعوث شده است.» سپس حضرت رضا(ع) نمونه‌هایی از مژده‌های پیامبران را که در تورات آمده، ذکر کرد و از قول «شعیای پیغمبر» و «حیقوق پیغمبر» نشانه‌های حضرت محمد(ص) را بیان فرمود و از کتاب زبور داوود، قسمتی را برای راس الجالوت خواند که تنها درباره‌ حضرت محمد(ص) صدق می‌کرد.

مناظره امام علیه‌السلام و بزرگ زردشتیان‌
سپس هربذ اکبر بزرگ زردشتیان به گفت‌وگوی با امام دعوت شد.

امام علیه‌السلام از او پرسید: دلیل تو بر نبوّت زردشت چیست؟
هربذ اکبر: او چیزهایی برای ما آورده که پیش از او کسی نیاورده بود. ما او را ندیده‌ایم؛ ولی از پدران ما به ما رسیده که او چیزهایی را برای ما حلال کرده که دیگران نکرده‌اند. از این جهت، ما پیرو او شدیم.

امام علیه‌السلام: آیا از راه اخبار پیشینیان، نبوّت او برای شما ثابت شده است؟
هربذ اکبر: آری.

امام علیه‌السلام: این اخبار، در مورد نبوّت پیامبران ‌[دیگر] و موسی و عیسی و محمّد هم هست. پس چرا به نبوّت اینها اعتراف نمی‌کنید؟
او چیزی نگفت و سکوت کرد.

در این لحظات ابّهت خاصی مجلس را فرا گرفته بود و دیگر کسی چیزی نمی‌گفت.

امام، رو به حاضران کردند و فرمودند: اگر در میان شما کسی هست که مخالف با اسلام است، بدون اینکه شرم کند، هر چه می‌خواهد، سوال کند؟

مناظره با عمران صابئی
عمران صابئی که از علمای زبردست بود، گفت: «من با افراد زیادی در کوفه و بصره بحث کرده‌ام ولی کسی نتوانسته به من ثابت کند که این جهان خدای واحدی دارد. شما برای من ثابت کنید.» امام با او به مباحثه پرداخت و آن‌قدر درباره وجود خداوند و صفاتش صحبت کردند که سرانجام عمران گفت: «شهادت می‌دهم که‌ الله همان‌گونه است که شما وصف کردید و او را یگانه شمردید و شهادت می‌دهم که محمد بنده اوست که به دین حق و هدایت از جانب او مبعوث شد.» سپس خود را به خاک انداخت و سجده کرد و مسلمان شد. سایر حضار که دیدند عمران با اینکه در مباحثه بسیار قوی بود، مسلمان شده، جرات نکردند چیزی بگویند و همگی از مجلس خارج شدند.

حسن‌بن‌محمد نوفلی در ادامه‌ روایت می‌گوید: آن شب امام(ع) عمران را برای شام دعوت کرد. سپس یک دست لباس و یک مرکب با ۱۰ هزار درهم به عمران هدیه کرد و او را سرپرست صدقات بلخ قرار داد. مامون هم ۱۰ هزار درهم و فضل‌بن‌سهل نیز پول زیادی به او بخشیدند. از آن پس عمران در دفاع از اسلام با علمای ادیان دیگر بحث می‌کرد و آنها را شکست می‌داد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...