قدرت در هر زمان و مکان نقابهایی مسخشده از چهرهی دین میسازد و آن را بهعنوان دین عرضه میکند تا ستم خویش را مشروع جلوه دهد... نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلامگرایانی همچون ابوالاعلی مودودی و سید قطب تاثیر گذاشته است... بسیاری از حاکمان از شعار «اطاعت از اولیالامر» استفاده میکنند و افراد جامعه را سرکوب و آزادی آنها را سلب میکنند... معترضان از عثمان خواستند که ترک حکومت کند، اما او نپذیرفت و بهجای حل اعتراضات از طریق دموکراتیک دست به خشونت زد
...
گراس برای تکتک سالهای یک قرن، داستانی به وجود آورده است... از اتفاقات بزرگ و گاه رویدادهای به نظر بیاهمیت تا تحولات فنی و اکتشافات علم و تکنولوژی، خودبزرگبینی انسانها، شکنجه و کشتار و در نهایت، شروعهای دوباره... طوری به جنگ جهانی نگاه میکنند که انگار دارند درباره یک بازی فوتبال حرف میزنند...دلسردی چپها از تئودور آدورنو، تیراندازی به رودی دوچکه، محرک جنبش دانشجویی آلمان، ملاقات پل سلان و مارتین هایدگر
...
نابرابری به فلسفه سیاسی ربط پیدا میکند و فلسفه سیاسی هم با نهادها سروکار دارد. به تعبیر دیگر، مخاطب اسکنلن نهادها هستند و در میان نهادها مهمترین آن دولت است... نابرابریهای مبتنی بر نظام کاستی، نژاد، یا جنسیت و ایجاد تفاوتهای تحقیرآمیز در منزلت ... اگر رسانههای عمومی دراختیار عده قلیلی باشد، به این عده میزان کنترل غیرقابلقبولی اعطا میکند... ثروتمندان بیشتر از دیگران میتوانند مناصب سیاسی را به دست آورند و بیشتر میتوانند روی صاحبمنصبان تاثیر بگذارند
...
ابنخلدون کشاورزی، معماری، تولید کتاب و پزشکی را در میان حرفههای تمدن شهری جای میدهد... عقل در معرفتشناسی کلام معتزلی نقش اول را ایفا میکند... نهضت ترجمه به دستور منصور با تشکیل هیاتی از پزشکان به منظور برگردان متون پزشکی به زبان عربی آغاز شد... عصر ابنسینا نقطه اوج بومیسازی علوم کهن در تمدن اسلامی است... ابنرشد در کتاب تهافتالتهافه خط بطلان بر همه دیدگاههای غزالی درباره «علوم فلسفی» کشید
...
فوکویاما از سال 2010 به پیشنهاد بانک جهانی در زمینه کارآمدی نظامهای سیاسی کار میکند... نظامهای سیاسی قدیم مبتنی بر «ویژهپروری» بود، در دوران مدرن این ویژهپروری با حامیپروری جایگزین میشود، آنچه که در ادبیات سیاسی ما «خودیها» خوانده میشود... بانک مرکزی از یک نهاد تخصصی حرفهای به تدریج به نهادی ضعیف و سیاسی شده بدل شد که فقط خودیها در آن بودند... رسوخ حامیپروری در نظام اداری، علت زوال لیبرال دموکراسی است... مساله اصلی بزرگی و کوچکی دولت نیست، کارآمدی دولت است
...
چطور ملتها میتوانند با گذشتهی شرارتبارشان، با نسلکشی و کشتارها کنار بیایند... در حرف برای همهمان خیلی راحت است که انتظار داشته باشیم از فردای تمام شدن جنگ جهانی دوم، آلمان و آلمانیها شروع کنند به جبران گذشتهی تاریک و شرارتبارشان... 10درصد از جمعیت کشور عضو حزب نازی بودند و از آن مهمتر اینکه این 10درصد، بیشترشان مدرک دانشگاهی داشتند... تعصب در سیاست ریشهدارتر شده اما در عین حال هیچچیز به اندازهی مقاومت نمیتواند ریشهی این تعصب را بخشکاند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
جنبشهای اجتماعی نوعی همبستگی اجتماعی به ارمغان میآورند که میتوانند فرصتی برای احیای دو عنصر کلیدی حیات مبتنی بر سرمایه اجتماعی ـ یعنی ارزشهای مشترک و ارتباطات بیشتر ـ فراهم کند... «اجتماع» عرصهای است که نه منافع فردی در آن سیطره دارد، نه فرد در جمع ذوب شده است... سهضلع دولت، بازار و اجتماع سرنوشت جامعه را رقم میزنند... برخورد انحصارگرایانه گروههای مذهبی نسبت به سکولارها در داخل و دینستیزی بنیادگراهای سکولار در خارج کشور، منازعهای برابر نیست
...
قدرت در هر زمان و مکان نقابهایی مسخشده از چهرهی دین میسازد و آن را بهعنوان دین عرضه میکند تا ستم خویش را مشروع جلوه دهد... نشان میدهد که خوانش ایدئولوژیک از حاکمیت چگونه بر دیدگاه اسلامگرایانی همچون ابوالاعلی مودودی و سید قطب تاثیر گذاشته است... بسیاری از حاکمان از شعار «اطاعت از اولیالامر» استفاده میکنند و افراد جامعه را سرکوب و آزادی آنها را سلب میکنند... معترضان از عثمان خواستند که ترک حکومت کند، اما او نپذیرفت و بهجای حل اعتراضات از طریق دموکراتیک دست به خشونت زد
...
انسان را به نظارهی شاعرانهی اشیا در درونیترین زندگی آنها میبرد... ارادهی خدا را جانشین ارادهی خویش میکند، و به همین سبب، استقلال مطلق در برابر خلق و وارستگی در برابر اشیا پیدا میکند؛ دیگر خلق و اشیا را برای خودشان دوست میدارد؛ همانگونه که خدا آنها را دوست میدارد... انسان به عنوان آفریدهی عشق مرکز آزادی است و مغرورانه در برابر خدا و سراسر جهان هستی میایستد. عمق درون او را تنها خدا میتواند بخواند!
...
گراس برای تکتک سالهای یک قرن، داستانی به وجود آورده است... از اتفاقات بزرگ و گاه رویدادهای به نظر بیاهمیت تا تحولات فنی و اکتشافات علم و تکنولوژی، خودبزرگبینی انسانها، شکنجه و کشتار و در نهایت، شروعهای دوباره... طوری به جنگ جهانی نگاه میکنند که انگار دارند درباره یک بازی فوتبال حرف میزنند...دلسردی چپها از تئودور آدورنو، تیراندازی به رودی دوچکه، محرک جنبش دانشجویی آلمان، ملاقات پل سلان و مارتین هایدگر
...
اکنون میتوانند در زندگی زمینی خود تأمل کنند، گناهان و خطاهای خود را خود داوری کنند... نخست غرور است و حسد و خشم؛ در پی آنها تنبلی، خست، شکمپرستی و شهوترانی... خدا دلهایی را که میان خود برادرند برکت میدهد. این راز ارواح است که زندگی آنها عین زندگی خداست... رفیق نوشخواریها و سرگردانیهای خود را ملاقات میکند. هردو، خوشحال از بازیافتن یکدیگر، از گذشتهی مشترک خود یاد میکنند
...