راهزن غارنشین یا انقلابی واقع‌گرا | عصر ایران


آیا باکونین در رویای راهزنانی غارنشین بود که با یاغی‌گری طلایه‌دار انقلاب آنارشیستی باشند، ایده‌آلیستی بود که در عالم هپروتی که خودش ساخته سیر می‌کرد که کارش در نهایت بازی با کلمات بود، یا او یک انقلابی و انسانی مطلع بود که شم تاریخی داشت و با تبیین مسائل واقعی مردم به یک انقلاب اجتماعی امروزی می‌اندیشید.
به نظر می‌رسد این جدال بر سراسر کتاب «باکونین و آنارشیسم جمع گرا» [Bakunin: The Philosophy of Freedom] سایه افکنده است و البته برایان موریس [Brian Morris] از عهده شرح و تفسیر ابعاد متفاوت این جدال برآمده است.

خلاصه باکونین و آنارشیسم جمع گرا» [Bakunin: The Philosophy of Freedom]  برایان موریس [Brian Morris]

میخائیل الکساندرویچ باکونین [Mikhail Alexandrovich Bakunin] در 18 مه 1814 در دهکده‌ای کوچک در چند مایلی شمال مسکو متولد شد. پدرش زمیندار متمولی بود که پس از اخذ مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه پادوا، سال‌های جوانی‌اش را در ایتالیا و در سمت دیپلمات گذرانده بود. او لیبرال، رئوف، فرهیخته و باهوش بود. کودکیِ باکونین در محیطی باصفا و دلپذیر طی شد. او در اوایل سال 1836 به مسکو رفت تا زندگی مستقلش را شروع کند. تصمیم داشت فلسفه بخواند و با تدریس ریاضی گذران زندگی کند. در مسکو باکونین خود را در مطالعات فلسفی غرق کرد و به زودی راه خود را در مسیر اندیشه و مبارزه یافت. انقلاب 1848 فرانسه که آغاز شد، باکونین به پاریس و به گارد ملی طبقه کارگر وارد شد. از این تاریخ به بعد سراسر زندگی او در درگیری‌های فکری یا شورش‌های سیاسی برای آزادی در تبعید و زندان گذشت.

برایان موریس در کتاب «باکونین و آنارشیسمِ جمع‌گرا» با مطالعه‌ای تمام عیار تصویری جامع از او ارائه می‌دهد که درس‌های بسیاری برای اندیشوران دانش اجتماعی امروز دارد.
در نخستین بخش کتاب، موریس از ویژگی‌های شخصیتی باکونین بررسی تاریخی خود را آغاز و سپس او را در مقاطع مختلف زندگی اش در سیر اندیشه و عملش در سال‌های نخست 1849- 1814، زندان و تبعید 1861- 1848، از پان اسلاویسم تا آنارشیسم، قیامِ فرانسه:1871-1870، افول و فروپاشی بین‌الملل اول و واپسین سال‌ها دنبال می‌کند.

در دومین بخش هم اندیشه‌های باکونین در مورد ماتریالیسم تاریخی، فلسفه اجتماعی، دولت، سوسیالیسم و فدرالیسم، مارکسیسم، مارکس و دیکتاتوریِ طبقه پرولتاریا و نظریه انقلاب اجتماعی به دقت مورد پژوهش واقع شده است.
با هم نگاهی داریم به نظریه انقلاب اجتماعی از دید باکونین به روایت برایان موریس.

موریس تمام حملاتی را که متوجه باکونین و اندیشه اوست و باکونین را مدافع راهزنی و خشونت جلوه می‌دهد ناشی از عدم تامل در آثار او می‌داند و مدعی است وقتی آثار باکونین را می‌ خوانیم با تعجب درمی یابیم که به ندرت حرفی از ویرانگری و غارت و شورش‌های مسلحانه و ترور و مانند اینها به میان آمده. بحث او بر سر نقد معقول و مستدل سه نهاد عمده روزگار خود است؛ دولت، سرمایه‌داری و سنت، و همچنین نقد ایدئولوژی های حامی اینها، خصوصاً لیبرالیسم و مارکسیسم.

به عقیده موریس، باکونین از انقلاب جانبداری می‌کند اما تاکید دارد که چنین انقلابی یک انقلاب اجتماعی خواهد بود و هرچند از نابودی دولت و پایان بردگی سیاسی با توسل به قیام توده‌ها دم می‌زند، اما او این پروسه را بیشتر پایان خشونت می‌داند تا حمایت از خشونت. انقلاب برای باکونین تنها ویرانگریِ نهادها نیست، بلکه فرآیندی خلاق نیز هست، که به نهادهای طبیعی اجتماعی امکان زایش و شکوفایی می‌دهد.

اما منظور باکونین از انقلاب اجتماعی چه بود؟ به عقیده موریس، باکونین این انقلاب را جوششی می‌دانست از اعماق روح انسان، زیرا باکونین مسلم می‌داند که غریزه شورش از مهم‌ترین قابلیت های انسانی است. تاریخ بشریت تاریخ نفی گذشته است، چرا که او خاستگاه و اصل نوع انسان و فرهنگ را در پیوند با عمل شورش می‌داند. در سراسر تاریخ بشریت، انسان همواره بر ضد ظلم و جور و شرایط بد شوریده است. باکونین می‌نویسد، شورش «یک میل طبیعی زندگی است. حتی کرم هم علیه پایی که او را له کند می‌شورد و عموماً از شدت غریزه شورش هر حیوانی می‌توان به نیروی حیاتی و شان نسبی آن پی برد».

ولی این «شور سلبی» به خودی خود نه موجد انقلاب اجتماعی است و نه مسبب پریشانی و درد و رنج. به نظر موریس، باکونین به این مطلب توجه داشت که در «دولت سالاری و بی دولتی» نوشت: انسانی که به استیصال می‌افتد، احتمال شورش در او قوت می‌گیرد. استیصال احساسی تلخ و عمیق است و اگر انسان‌ها از پیش، آرمان شرایط دلخواه‌تری را در سر پرورانده باشند قادر است آنان را از حالت انفعال نیمه هوشیارشان به درآورد. اما فقر و استیصال هنوز برای ایجاد یک انقلاب اجتماعی کافی نیستند. شاید موجب راه‌اندازی شورش‌های محلی شوند اما تا یک قیام فراگیر راه بسیاری باقی است.

و در این راستا باکونین همیشه اصرار داشت انقلاب اجتماعی- یک انقلاب ناب و واقعی- تنها آن نوع انقلابی است که به دست مردم - کارگران و دهقانان- صورت گیرد و نه به نمایندگی از مردم، و باید از سطح انقلاب سیاسی فراتر رود.

در جدال با کسانی که باکونین را فاقد نگاه طبقاتی و صرفاً به دنبال نوعی «سوسیالیسم روستایی» یا در آرزوی رجعت به گذشته عهد دقیانوسی می‌خوانند موریس به شدت موضع می‌گیرد و می‌نویسد باکونین بارها بر اهمیت مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی پافشاری کرده و تصریح کرده است که لازم است «در سراسر دنیا انجمن ها یا گروه هایی از کارگران پیشرو آماده باشند تا حرکت عظیم کارگری خودآزادیبخشی را آغاز کنند... تا شاخه‌های اتحادیه‌های کارگری را سازماندهی کنند... تا نطفه زندگی بخش جامعه جدیدی را که قرار است جایگزین دنیای کهنه شود، با خود حمل کنند. آنها نه تنها ایده آینده را می‌آفرینند بلکه به آن واقعیت نیز می‌بخشند».

در نسبت دادن لقب یاغی به باکونین نیز موریس خاطرنشان می‌کند، باکونین در بحث پیرامون امکانات انقلاب در روسیه، معتقد است «یاغی» نیز بی تاثیر نیست و در نامه‌ای به نچایف می‌نویسد سه عامل در زندگی دهقان روسی وجود دارد که آنان را مستعد انقلاب می‌کند، یکی قیام‌های پی در پی است که در بین دهقانان روی می‌دهد، دیگری کمون های روسی است که هرچند بر اثر پدرسالاری و انزوا ضعیف شده‌اند اما شالوده سوسیالیستی دارند و سومین عامل، یاغی گری است، که به عقیده او «طغیانی است هم علیه دولت و هم علیه محدودیت های یک جامعه پدرسالار». به تصور باکونین، دهقانان یاغی در یکپارچه کردن قیام های جداگانه کمون ها سهیم‌اند و در حکم بستر و طلایه‌دار انقلاب‌اند.

در اینجا موریس اعتراف دارد که باکونین بی شک از دهقانان یاغی تصویری ایده‌آل ساخته بود، اما اینکه چنین چیزی مجوزی باشد که او را نمونه کلاسیک یک انقلابی مشخصاً رمانتیک و منسوخ توصیف کنیم جای بحث دارد.

در زمینه خشونت‌طلبی اندیشه انقلابی باکونین هم موریس به کمک باکونین می‌آید و می‌نویسد باکونین مستقیماً از خشونت دفاع نکرد، اما واقف بود که هر انقلابی به ناگزیر خسارات جانی و مالی به بار خواهد آورد و برای همین است که نوشت: «انقلاب بچه بازی نیست.» و یک قیام مردمی، ماهیتاً خودجوش، آشوبناک و ویرانگر است و اغلب با قربانیان فراوان انسانی و خسارات عظیم در مایملک خصوصی و عمومی همراه است.

اما هرچند باکونین تاکید دارد که انقلاب با ویرانی گسترده ای توام است، باید به یاد داشت که او اصولاً یک متفکر اجتماعی است و دغدغه او نابودی نهادهای دولت و مالکیت خصوصی است و نه نابودی مردم. به گفته باکونین: «هیچ انقلابی رخ نمی‌دهد، مگر با انهدامی پرشور و تمام عیار... چراکه با چنین انهدامی است که دنیایی جدید سر بر می‌آورد و هستی می‌یابد.»
به اندیشه موریس چنین عباراتی، هرقدر هم که هاله‌ای مصیبت‌بار گرد آنها را گرفته باشد، معنی فاجعه را نمی‌رساند بلکه فقط در چارچوب اجتماعی به دگرگونی بنیادین جامعه نظر دارد.
یکی دیگر از تاکیدات باکونین تشکیلات مخفی است. به راستی مراد باکونین از لزوم تشکیلات مخفی در جریان انقلاب چه بوده است؟ موریس در این قسمت تا حدودی کوتاه می‌آید و آن را کمی تا قسمتی با دید آنارشیستی باکونین و تاکیدش بر آزادی در تضاد می‌یابد.

سرانجام با همه اما و اگرها درباره این انقلابی آنارشیست که حرف‌هایش گاه بیانیه‌های تند فرقه‌های افراطی را به یاد می‌آورند، موریس در کتاب خود با مطالعه ای گسترده در احوالات فکری و شخصی باکونین بر آن است که بی انصافی در حق او است اگر بر شور ویرانگری باکونین اصراری بیش از حد داشته باشیم چرا که او این شور را شوری آفریننده نیز می‌دانست و شواهد بسیاری وجود دارد دال بر اینکه او برنامه های بسیار چشمگیری برای تبیین ماهیت انقلاب اجتماعی و جامعه آنارشیستی آینده داشت؛ آنارشیسمی که تلاشی است برای تلفیق لیبرالیسم و سوسیالیسم، آزادی و برابری در سنتزی دیالکتیکی.

«باکونین و آنارشیسم جمع‌گرا» با ترجمه سعید فیض‌الله زاده در ۲۲۳ صفحه توسط انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...