محسن آزموده | اعتماد


آگاهی ما ایرانی‌ها از شرق و همسایگان شرقی بسیار اندک است. این درحالی است که تا پیش از ورود تجدد، عمده مراودات و ارتباط‌های ما با سرزمین‌های شرقی بود. در روزگار ما این شناخت اندک سبب شده که ما ریشه‌های تاریخی و فرهنگی خود با همسایگان خاوری خود را فراموش کنیم و از استعدادها و ظرفیت‌های فراوان مناسبات با آنها غافل شویم. هند و پاکستان، دو کشور بزرگ در شرق ایران هستند که هر یک به علل متفاوتی برای ما ایرانی‌ها اهمیت دارند. این دو کشور، تا قرن‌ها جزو سرزمین واحدی محسوب می‌شدند تا اینکه در نیمه آگوست 1947، همزمان با استقلال هند از بریتانیا، از یکدیگر جدا شدند و دو دولت-ملت جداگانه را تشکیل دادند. اما ریشه‌های این جدایی چیست؟ چرا و به چه شکل هند و پاکستان از هم جدا شدند؟ بازیگران اصلی این بازی چه کسانی بودند و هر یک چگونه نقش‌آفرینی کردند؟ پیامدهای دور و نزدیک این جدایی چه بود؟

تقسیم هند: داستان استقلال هند و پیدایش پاکستان در 1947» [Partition : the story of Indian independence and the creation of Pakistan in 1947] نوشته بارنی وایت اسپانر [Barney White-Spunner]

سعید کلاتی، پژوهشگر و مترجم، به تازگی کتاب «تقسیم هند: داستان استقلال هند و پیدایش پاکستان در 1947» [Partition : the story of Indian independence and the creation of Pakistan in 1947] نوشته بارنی وایت اسپانر [Barney White-Spunner] را به فارسی ترجمه کرده و کتاب‌سرای تندیس آن را منتشر کرده است. به این مناسبت با ایشان گفت‌وگویی صورت دادیم:

نخست برای مخاطبان کمتر آشنا به ‌اختصار بفرمایید اصولا ماجرای تقسیم هند در سال 1947 چیست و پیدایش پاکستان چه ربطی به استقلال هند دارد؟

در سال‌های آخر حکومت نماینده بریتانیا در هند، موسوم به راج، اختلافات در میان سیاستمدارها و روشنفکرهای هندی که عمدتا عضو مهم‌ترین حزب سیاسی فعال در هند موسوم به «حزب کنگره» بودند بالا گرفت و در جریان این اختلافات سیاسیون هندی دو دسته شدند؛ هندوها به سرکردگی جواهر لعل نهرو و والابای پاتل و مسلمان‌ها به رهبری محمدعلی جناح. جناح در ادامه از حزب کنگره خارج شد و حزب جدیدی به نام «مسلم لیگ» را تاسیس نمود تا همچنان تاثیر خود را بر آینده سیاسی هند نوین حفظ کند. با توجه به اینکه بیش از یک‌سوم جمعیت هند را مسلمان‌هایی که در ایالت‌های عمدتا مرزی این کشور پراکنده شده بودند تشکیل می‌دادند، جناح و همفکرانش نمی‌خواستند که بعد از استقلال هند به حاشیه رانده شوند، لذا شرط‌شان برای حفظ یکپارچگی و تمامیت هند دریافت سهم قابل‌توجهی در سپهر سیاسی هند نوین بود، اما هندوها به رهبری نهرو و پاتل مخالف این سهم خواهی بودند و درنهایت این دو گروه با هم به توافق نرسیدند و درنتیجه کشور هندوستان به سه قسمت پاکستان شرقی (که بعدها خود مستقل شد و نام بنگلادش بر خود نهاد)، هند (نه هندوستان) و پاکستان غربی (پاکستان امروزی) تقسیم شد. دلیل این تقسیم‌بندی پراکندگی جمعیت مسلمان هند در مرزهای هندوستان و تراکم هندوها و سیک‌ها بین این دو منطقه بود.

همچنین بفرمایید علت انتخاب این کتاب برای ترجمه چیست و موضوع استقلال و تقسیم هند و شکل‌گیری پاکستان برای مخاطبان ایرانی چه اهمیتی دارد؟

همان‌طور که به‌ درستی در مقدمه این مصاحبه فرمودید شناخت ما از همسایگان خود بسیار ناچیز است. شخصا همواره علاقه‌مند بودم بدانم که چطور کشوری به وسعت و اصالت هند که همواره یکی از چندین تمدن برتر و شناخته ‌شده نوع بشر بوده گرفتار آفت تجزیه شده است، به‌طوری ‌که بعد از گذشت بیش از هشتاد سال از تجزیه هند و جدایی پاکستان از این کشور هنوز هم شاهد اختلافات بین این دو کشوری، که در ابتدا یک کشور بودند، هستیم و اینها هنوز نتوانسته‌اند اختلافات خود را کنار بگذارند. برای پاسخ به پرسش‌هایم در این خصوص سعی کردم منابعی که به فارسی ترجمه شده‌اند را بیابم، اما متاسفانه به ‌جز چند جستار اینترنتی اعم از ویکی‌پدیا و دانشنامه‌های آنلاین دیگر به مطلب ارزشمند دیگری برنخوردم، لذا تصمیم گرفتم که یکی از جامع‌ترین و کامل‌ترین کتبی که تا به امروز درباره این ماجرا نوشته شده است را به فارسی ترجمه کنم تا دراختیار خوانندگان گرامی فارسی‌زبان قرار گیرد. آنچه اهمیت این کتاب را دوچندان می‌کند بریتانیایی بودن نویسنده کتاب است. بارنی وایت اسپانر، همان‌طور که خود در پیشگفتار کتاب می‌گوید، از افسران ارشد ارتش بریتانیا در موصل عراق در جریان حمله غرب به رژیم صدام بود. او که حضور طولانی‌مدت بریتانیا در عراق را بی‌مورد و عبث می‌دید، به این فکر می‌کرد که کشورش در تاریخ چند بار دیگر مرتکب چنین اشتباهی شده بود و همین اندیشه جرقه‌ای شد برای تحقیق و نگارش این کتاب. آقای وایت اسپانر به دور از هرگونه جانبداری و سوگیری مولف اثر خود را مکتوب کرده است و بارها و بارها تصمیمات و اقدامات سیاستمدارهای انگلیسی در قائله تقسیم هند را زیر سوال می‌برد و بی‌رحمانه آنها را نقد می‌کند. لذا خواننده با خواندن این کتاب به تصویر روشن و به دور از هرگونه سوءگیری درباره ماجرای تقسیم هند دست می‌یابد.

اگر ممکن است برای مخاطبان بفرمایید که چرا در میان آثاری که در این زمینه نگاشته شده، این کتاب را انتخاب کردید و نویسنده آن کیست؟

امروز به مدد اینترنت و هوش مصنوعی به ‌راحتی می‌توان شاخص‌ترین آثار درباره موضوعات مختلف را پیدا کرد. همان‌طور که می‌دانید ساز و کار هوش مصنوعی این‌گونه است که براساس دیتابیسش اعم از نظرات خوانندگان و منتقدان حرفه‌ای، نقدهای نوشته شده در سایت‌ها و مجلات معتبر بین‌المللی، امتیازات ثبت‌ شده برای یک کتاب در سایت‌های معتبر کتابخوانی مانند آمازون و گودریدز، تیراژ فروخته‌ شده از یک اثر مکتوب و الکترونیکی در سراسر دنیا یا در یک منطقه جغرافیایی خاص، درجه علمی و دانشگاهی مولف یک کتاب، تعداد نقل‌قول‌های ذکر شده از یک اثر در آثار و تحقیقات مرتبط دیگر با آن و مواردی از این ‌دست قادر است بهترین اثر نگاشته شده درباره یک موضوع را به شما معرفی کند. همان‌طور که در پاسخ به پرسش قبلی شما هم عرض کردم نویسنده کتاب ژنرال سِر بارناباس ویلیام بنجامین وایت اسپانر متولد 1957 افسر بازنشسته ارتش بریتانیا است که یکی از فرماندهان عملیات نظامی بریتانیا در عراق بود. او علاوه بر فعالیت‌های نظامی در زمینه فرهنگی و مشاوره به سیاستمدارهای انگلیسی و نگارش کتاب‌ها و تحقیقات بسیار نیز فعال بوده است.

کتاب به نحو جزیی‌نگرانه و دقیق به زمینه‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تقسیم هند در سال 1947 می‌پردازد و همزمان در کنار توضیح نقش دولت‌ها و تحولات بین‌المللی، از نقش‌آفرینی‌ شخصیت‌هایی چون گاندی و جواهر لعل نهرو و محمدعلی جناح و احزاب و گروه‌هایی چون کنگره و مسلم لیگ سخن می‌گوید. شیوه و روش نویسنده در تحلیل موضوع چیست؟

آقای وایت-اسپانر مصاحبه‌های متعددی با سایت‌های علمی و تحقیقی مختلف درباره برخی آثارش مثل «داستان یک شهر: برلین»، یا درباره دوران خدمت نظامی‌اش به‌ عنوان فرمانده نظامیان بریتانیایی در مناطق بالکان، افغانستان و عراق دارد، اما متاسفانه من هیچ مصاحبه مکتوبی از ایشان درخصوص نحوه نگارش این کتاب پیدا نکردم، بنابراین صرفا می‌توانم با تکیه و استناد به برداشت‌هایم از سطور این کتاب و اشاره غیرمستقیم نویسنده به روش نگارش این اثر مهم به این پرسش شما پاسخ بدهم. همان‌طور که در بخش مربوط به منابع و کتابشناسی این کتاب دیده می‌شود و ما عینا آنها را در انتهای نسخه فارسی منتقل کرده‌ایم، می‌بینیم که نویسنده در بخش جمع‌آوری داده (data collecting) از منابع بسیار زیادی (تنها ذکر عنوان و اسم این منابع بیش از بیست صفحه از نسخه فارسی را در برگرفته است) بهره برده است.

تقسیم هند: داستان استقلال هند در گفت‌وگو با سعید کلاتی

علاوه بر این او سراغ بسیاری از شاهدان عینی این فجایع رفته و از آنها که در آن زمان کودک بودند و حالا فرد کهنسالی شده‌اند مصاحبه گرفته است. او همچنین از کتاب خاطرات و روزنوشت‌های سیاستمدارهای بریتانیایی که تمامی وقایع آن دوران را به ‌صورت روز به روز و با ذکر جزییات فراوان ثبت کرده‌اند غافل نشده است. در بخش تحلیل داده‌ها (Analysis) نویسنده از هرگونه سوگیری و سمت ‌و سو دادن به نگاه خواننده خود اجتناب کرده است و سعی کرده با ترسیم تابلویی کاملا گویا از آنچه اتفاق افتاده به خواننده اجازه دهد که خود درباره آنچه رخ داده و با تکیه بر قوه عقل خود قضاوت کند. مثلا اگر جایی به شرح مبسوط کشتار و جنایت‌های هندوها علیه مسلمان‌ها پرداخته، کمی بعد بلایی که مسلمان‌ها بر سر هندوها و سیک‌ها آورده‌اند را با دقت فراوان گزارش کرده است. این سبک از تاریخ‌نگاری که به ژورنالیسم تاریخی معروف است به خواننده کمک می‌کند تا بدون واسطه آنچه رخ داده است را تحلیل کند.

می‌دانیم که ماجرای استقلال هند در نتیجه کشمکش‌ها و درگیری‌های فراوانی رخ داد که از سال‌ها پیش بین راج بریتانیا (حکومت بریتانیا بر شبه‌قاره هند) با مردم و گروه‌های اجتماعی و سیاسی هندی در جریان بود. چه شد که بعد از جنگ جهانی دوم، بریتانیا بالاخره راضی شد که از هند عقب‌نشینی کند؟ آیا علت مبارزات مردمی و گروه‌های سیاسی بود یا نقش عوامل بین‌المللی مثل تضعیف جایگاه بریتانیا بعد از جنگ نقش موثرتری داشت؟

برآیند تمام مواردی که برشمردید باعث شد که درنهایت استقلال هند در سال1947 به ثمر بنشیند. البته نویسنده معتقد است که این اتفاق باید دست‌کم چند دهه زودتر رخ می‌داد تا از بروز فجایع هولناکی که شرحش در کتاب آمده است جلوگیری می‌شد. درواقع پروژه استقلال هند بعد از جنگ جهانی اول کلید خورد، یعنی زمانی که بسیاری از هندی‌ها برتری تمدنی بریتانیایی‌ها را زیر سوال بردند. سال‌ها به آنها گفته بودند که باید به بریتانیا (و دیگر کشورهای اروپایی) به عنوان عالی‌ترین شکل تمدن احترام بگذارند، اما حالا همین اروپایی‌های به ظاهر متمدن به جان هم افتاده بودند و هر یک دیگری را به وحشیگری محکوم می‌کرد و چیزی نمانده بود که بریتانیا در این نبرد شکست بخورد و نابود شود. علاوه بر این اعلامیه چهارده ماده‌ای وودراو ویلسون و تلاش جامعه جهانی برای به رسمیت شناختن استقلال کشورها امیدها را برای به ثمر رسیدن استقلال در هند زنده کرد. از طرف دیگر بسیاری از هندی‌های مسلمان از اینکه مجبور بودند برای دفاع از زعیم خود با سربازان خلیفه مسلمانان سُنی آن دوران، که پادشاه عثمانی بود، بجنگند ناراحت بودند.

درنهایت دولت بریتانیا به هندی‌ها قول داد که بعد از پایان جنگ به دغدغه‌های آنها رسیدگی می‌کند و هندی‌ها نیز با امید رسیدن به استقلال جانانه برای زعیم خود جنگیدند. اما بلافاصله بعد از پایان جنگ بریتانیا با سرکوب خونین شورش ایرلندی‌ها به دیگر مستعمرات خود نشان داد که خیال ندارد به وعده‌های خود عمل کند و درنهایت به جای موافقت با استقلال هند به انجام اصلاحاتی جزیی در طرز اداره هند بسنده کرد (شرح دقیق این وقایع در بخش اول کتاب «تقسیم هند» آمده است). چندین دهه بعد حکومت راج در هند به نقطه‌ای از ناکارآمدی و ضرردهی رسیده بود که دیگر ماندن یا نماندن در هند مساله‌اش نبود، بلکه چگونه خارج شدن از آن مساله بود و سیاستمدارهای بریتانیایی (البته به ‌جز چرچیل که تا روز آخر مخالف استقلال هند بود) مدام طرح و پیشنهاداتی برای خروج هر چه آبرومندانه‌تر تقدیم پادشاه و مجلس این کشور می‌کردند.

نویسنده در جاهای مختلف کتاب از موقعیت‌هایی صحبت می‌کند که ماجرای استقلال در آن زمان‌ها بهتر می‌توانست به وقوع بپیوندد یعنی بدون آنکه کشت و کشتارهای وسیع یا مهاجرت میلیون‌ها آدم با آن شرایط وخیم رخ دهد. نظر شما در این باره چیست؟

همیشه قدرت لذت‌بخش بوده و نمی‌توان انتظار داشت حاکمانی که زمانی مدعی بودند خورشید هرگز در قلمروشان غروب نمی‌کند دیدگاهی مانند یک پژوهشگر می‌داشتند، لذا آنها تا لحظه آخر دست از زیاده‌خواهی برنداشتند و با اصرار خود به حفظ شرایط موجود در کشور هند فجایعی گسترده را در این اقلیم رقم زدند، البته این کشتارها و فجایع خسارت چندانی به بریتانیایی‌ها وارد نکرد و درنهایت آنها تنها مجبور شدند کاخ‌ها و عمارت‌های بزرگ خود را در دهلی و دیگر شهرهای بزرگ این کشور ترک کرده و به مملکت خود بازگردند. این ملت هند بود که با میلیون‌ها کشته و آواره و خانه ازدست داده بهای سنگینی بابت زیاده‌خواهی سیاستمدارهای بریتانیایی‌ها و حتی هندی پرداخت. طبق تحلیل‌ها و فکت‌هایی که نویسنده در بخش‌های مختلف کتاب ارایه می‌دهد خواننده به این نتیجه می‌رسد که دولت بریتانیا می‌توانست با خروجی زمان‌بندی‌شده و منطقی (مانند آنچه در 1917 شروع شد اما با قتل‌عام معترضین به پایان رسید) شرایطی را به وجود می‌آورد که حداقل کشور هند دچار تجزیه و چندپارگی نمی‌شد. به‌ هر حال همواره وقتی کشوری دچار تحولی به این بزرگی می‌شود وقوع برخی خسارت‌ها طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است، اما می‌شد اینها را به حداقل رساند.

تقسیم هند: داستان استقلال هند و پیدایش پاکستان در 1947» [Partition : the story of Indian independence and the creation of Pakistan in 1947]

جدایی پاکستان از هند، عمدتا بر پایه اختلافات مذهبی به‌ ویژه میان اکثریت هندوها با مسلمانان صورت گرفت. آیا این شیوه جدایی مطلوب بود و مهم‌تر اینکه آیا راه‌حل یا راه‌حل‌های دیگری هم متصور بود؟

برخلاف آنچه در باور عامه وجود دارد تنها کسی که در اشل‌های بالایی سیاست هند خواستار حفظ تمامیت و یکپارچگی هند به هر قیمتی بود ماهاتما گاندی بود. او حتی در اوج دوران جنگ بین مسلمان‌ها و هندوها به یک شهر هندونشین رفت تا حمایت خود را از مسلمان‌های آن شهر نشان دهد و جلوی کشتار مسلمان‌ها به دست سیک‌ها و هندوها را بگیرد. اما دیگر رهبران هند، چه هندو و چه مسلمان به اندازه کافی به حفظ تمامیت هند اهمیت نمی‌دادند و سیاست‌های دیگری برای‌شان در اولویت قرار داشت. ابتدا جناح و دیگر رهبران مسلمان هند پیشنهاد دادند که کشور به‌ صورت فدرالی اداره شود، به‌ این ‌ترتیب ایالت‌هایی که اکثریت جمعیت‌شان مسلمان بود به دست مسلمان‌ها می‌افتاد، اما نهرو و هندوهای دیگر با این ایده موافق نبودند و با الگوبرداری از سبک اداره هند در زمان انگلیسی‌ها قصد داشتند که یک حکومت مرکزی قدرتمند تشکیل دهند و تا جایی که ممکن بود اختیارات ایالت‌های مختلف هند را از آنها سلب کنند. آنها حتی با خودمختاری و استقلال ایالت‌های بزرگی که حتی در زمان انگلیسی‌ها توسط حاکمان محلی موسوم به مهاراجه‌ها اداره می‌شدند، مانند حیدرآباد و کشمیر، موافقت نکردند و آنها را وادار کردند تا در ازای دریافت یک مقرری ماهیانه از دولت مرکزی و برخی اختیارات محدود دیگر قدرت خود را به حکومت مرکزی تفویض کنند. این اختلاف اصلی بین دو طرف بود که درنهایت منجر به تقسیم و تجزیه هند گردید. شاید اگر رهبران هندی حاضر می‌شدند که تحت رهبری معنوی گاندی اجماع کنند کشور هرگز به چنین روزی نمی‌افتاد.

پیامد کوتاه‌مدت جدایی و استقلال چه بود؟ در منابع مختلف می‌خوانیم که صدها هزار نفر کشته شدند و میلیون‌ها نفر آواره. آیا این آمار و ارقام درست است؟

شاید مهم‌ترین پیامد تجزیه هند رو شدن دشمنی‌هایی بود که سال‌ها همچون آتشی زیر خاکستر باقی مانده بود. وقتی که شما تاریخ و قوم‌نگاری هند را مطالعه می‌کنید به نکته عجیبی برمی‌خورید که در کمتر جامعه دیگری آن را به این شدت و حدت می‌بینید و آن‌ پدیده تبعیض بین انسان‌ها است. در جامعه هند مفهومی وجود دارد تحت عنوان «کاست.» منظور از کاست طبقات اجتماعی در هند می‌باشد که از هزاران سال پیش وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. برای آشنایی بیشتر با این پدیده می‌توانید به رمان «ببر سفید» نوشته آراویند آدیگا که به فارسی هم ترجمه شده و فیلمی هم از روی آن ساخته شده مراجعه کنید. طبق قانون کاست، یک فرد با هر سطح از تحصیلات یا رشد اجتماعی در زندگی خود باز هم نمی‌تواند از کاست خود خارج شود. پایین‌ترین کاست در هند «نجس‌ها» هستند. انسان‌هایی که کاست‌های دیگر حتی دست زدن به آنها را حرام می‌دانند. حالا نکته جالب این است که اکثر پیروان دین اسلام در هند متعلق به کاست‌های پایین هستند که آن نیز دلیل جالبی دارد. وقتی که مغول‌های مسلمان شده به هند حمله کردند و آنجا را فتح نمودند دین اسلام را به مردم آنجا عرضه کردند، اما هندوها مقاومت کردند و تنها افرادی که به دین اسلام مشرف شدند کاست‌های پایین جامعه بودند، چون اسلام به آنها وعده برابری و خروج از کاست پایین و زندگی فلاکت‌بارشان را می‌داد. بعد از فروپاشی امپراتوری‌های مسلمان درهند، مسلمان‌ها دوباره در شرایط بسیار بدی قرار گرفتند، لذا مطرح شدن قضیه تجزیه به آنها اجازه داد تا خشم فروخورده خود را بعد از سال‌ها فریاد کنند و این یکی از دلایل شروع کشتارها و آوارگی‌های بعد از آن بود.

بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این شیوه جدایی که بعدا به استقلال بنگلادش (پاکستان شرقی) در سال 1971 منجر شد، موجب اکثر اختلافات و جنگ‌های میان هند و پاکستان بود و صلح مسلحانه این دو کشور که برای کل منطقه خطرناک است، نتیجه همین موضوع است. ارزیابی شما از این ادعا چیست؟

ابتدا رهبران هندو با تجزیه کشور موافقت کردند چون گمان می‌کردند که پاکستان به دلیل نداشتن منابع و دور بودن از موقعیت‌های ممتاز کشور و همچنین داشتن زمین‌هایی که کمتر حاصلخیز بودند بعد از چند سالی زمین‌گیرمی‌شود و به دامن مادر خود بازمی‌گردد، در نگاه اول این تحلیل چندان دور از ذهن نمی‌رسید و درصورتی‌که برخی اتفاقات رخ نمی‌داد ممکن بود این فرض پیراهن واقعیت به تن کند. اما به چند دلیل ازجمله حمایت‌های غرب، به‌خصوص ایالات‌متحده و بریتانیا، از پاکستان، به دلیل اینکه نهرو و دیگر رهبران هندو تفکرات چپی داشتند و می‌توانستند به دامان بلشویسم و شوروی بیفتند، باعث شد که این اتفاق هرگز رخ ندهد و این دو کشور، همان‌طور که در کتاب نیز به‌صورت گذرا به آن اشاره می‌شود، در هشتاد سال گذشته دست‌کم دو جنگ تمام‌عیار با هم داشته‌اند و بعد از آن به فرمایش شما وارد فاز صلح مسلحانه و رقابت هسته‌ای شده‌اند، به‌طوری‌که امروز هر دو کشور صاحب بمب اتم هستند و این می‌تواند هم برای منطقه و هم جهان بسیار خطرناک باشد.

استقلال هند از استعمار بریتانیا، قاعدتا باید رخدادی خوشایند تلقی شود، اما با نظر به پیامدهای این ماجرا به ‌ویژه در مناسبات میان هند و پاکستان، نمی‌توان منکر تلخی‌های فراوان شد. به نظر شما ما از این داستان غمبار چه درسی می‌توانیم بگیریم؟

به نظر من نباید این دو موضوع را با هم خلط کرد. استقلال هند اتفاقی ناگزیر و البته میمون بود، اما اینکه به بیراهه رفت و چنین فجایعی را به بار آورد نباید باعث زیر سوال رفتن اصل ماجرا، که استقلال هند بود، شود. به ‌هر حال کسب استقلال یا وقوع انقلاب در هر کشوری به‌مثابه جراحی است، بعد از هر جراحی شما تا ماه‌ها گرفتار پیامدها و تبعات آن هستید، چون به‌ هر حال جسم شما دچار جراحت شده، عضوی از آن برداشته یا به آن اضافه شده است، اما به ‌هر حال همین پدیده در هشتاد درصد موارد منجر به درمان شما و از بین رفتن درد و مرض می‌شود. شاید یکی از دلایلی که باعث شد من سراغ ترجمه چنین اثری بروم شنیده شدن برخی بحث‌های تجزیه‌طلبی در گوشه و کنار کشور عزیزمان است، افرادی که تصور می‌کنند با تجزیه ایران شرایط برای برخی قومیت‌ها بهتر می‌شود، اما با مطالعه سرگذشت تمام کشورهایی که دچار تجزیه شدند، اعم از هند، می‌بینیم که هرگز اتفاق خوشایندی در انتظار آنها نیست و امروز بعد از بیش از هشت دهه پاکستان هنوز قادر به تامین امنیت خاک خود نیست و ما شاهد جولان گروهک‌هایی مانند طالبان، القاعده، داعش و... در آنجا هستیم و امریکایی‌ها به‌راحتی وارد آنجا می‌شوند و با نقض حاکمیت این کشور اهداف سیاسی و نظامی خود را دنبال می‌کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...