یک خیابان سهم یک ترانه نیست | الف
«همسرایان خیابان کینگزلی» مجموعه ده داستان ترجمهشده از برگزیدگان داستانهای جایزه اُ. هنری و انجمن قلم آمریکا در سال 2015 [the o. henry prize stories 2015] است. داستانهای این مجموعه طبق روال هر سال بدون آگاهی از هویت نویسندگان و به کمک هیئتی از نویسندگان برنده دورههای قبل انتخاب شده است. داستانهای برگزیده در این جشنواره از میان آثار چاپ شده در مجلات آمریکای شمالی انتخاب میشوند و تنها شرط لازم برای شرکت در این رقابت نگارش به زبان انگلیسی است که نتیجه کار را تبدیل به مجموعهای پسزمینه فرهنگی و اجتماعی متفاوت کرده و مخاطب را به فضاهای مختلف و متفاوتی میکشاند.
![همسرایان خیابان کینگزلی برگزیدگان داستانهای جایزه اُ. هنری 2015 [the o. henry prize stories 2015]](/files/164368480243665816.jpg)
داستانهای این مجموعه، با وجود تنوع سبک و موضوع، همواره با نخی نامرئی به هم متصلاند. یکی از جذابیتهای این مجموعه وابسته به همین مسئله است: تمی که در تمام داستانها تکرار شده و هربار از زاویه دیدی جدید و متفاوت بررسی میشود.
در داستان «فُک ها» اثر لیدیا دیویس، نویسنده آمریکایی شناختهشده در ایران، راوی با یادآوری گذشته و کنار هم قرار دادن رویدادها سعی میکند مرگ زودهنگام و ناگهانی خواهر جوانش را هضم کرده عامل پیوند دهندهشان را کشف کند. خواهری که در زمان حیات نقش پررنگی در زندگی او نداشته، پس از مرگاش سوالات و نوستالژیهای زیادی را در ذهن او برمیانگیزد: «وقتی مرد، ناگهان تکتک خاطراتاش باارزش شد، حتی خاطرات بد، حتی خاطرات روزهایی که من از او یا او از من ناراحت بود. آن ناراحتی حالا به چشمام مثل یک نعمت بود.» راوی حالا، پس از مرگ خواهر، به عقب نگاه میکند و تاثیر و نقش او را در زندگیاش از نو بررسی میکند. این نگاه به عقب، این عامل افسوس و یا آسایش خیال و یا حتی درس عبرت انسانها، تم تکرار شونده داستانهای «همسرایان خیابان کینگزلی» است.
«شادترین دختر آمریکا» نوشته مانوئل مانیوز مکزیکیتبار شرح نگاه رو به عقب گریزلدا در سفر به آمریکا برای نجات مردش است که غیرقانونی برای کار به این سوی مرز آمده اما گیر افتاده و پولی برای بازگشت به کشورش ندارد. گریزلدا کنار ناتالیای ساده و جوان سفر میکند و خامی و سادگی او گذشته خودش را برایش زنده میکند؛ دختری شایسته که مسیر زندگیاش به سمتی رفته که فرسنگ ها با تصویری که از خود در ذهن داشت فاصله گرفته اما تمام این تلخیها و سختیها او را بیرحم و بیتفاوت نکرده است. گریزلدا در نگاه به گذشته شاید ناتالیای جوان را از قدم در راهی که گذاشته منصرف کند و سعی کند به او بفهماند که تا آیندهاش تباه نشده راهش را عوض کند، اما خود گویی آرامش و عشقی در این روال آزارنده مییابد که ناشی از عشق او به مرد و در عین حال تحکیمبخش آن است.
راسل بنکس آمریکایی در داستان «عضو ثابت خانواده»، راوی را سالها پس از اتفاقی ناخوشایند وادار به تعریف ماجرایی میکند که مسیر زندگی او و اعضای خانوادهاش را تغییر داده است. با نگاهی به پشت سر، مرد خانواده روایتی کهنه و تحریفشده را از نو تعریف میکند و میگوید «انگیزه اصلی من روشن کردن این ماجرا است، میخواهم یک بار برای همیشه صادقانه داستان واقعی را تعریف کنم.» راوی برای ما میگوید که چگونه اهمال او در حق سگ محبوب و پیر خانواده جایگاهاش را نزد فرزندانش متزلزل و خود او را دچار عذاب وجدانی ابدی کرده است. در عین حال نویسنده به ما نشان میدهد که شاید روایت پدر خانواده تنها روایت مطمئن و دلایل مطرحشده تنها دلیل فاصله گرفتن فرزنداناش از او نباشد.
«همسرایان خیابان کینگزلی» اثر نایرا کازمیچ ارمنیتبار داستان ارمنیهای مهاجر از وطن است. والدینی که هنوز با یاد و سنتهای خانه زندهاند و پسرانی که میان دو فرهنگ مانده و سرکش شدهاند. زنان ارمنی مجتمع، با صدایی واحد به پشت سر نگاه میکنند و داستان زندگی غمبار کارمن را برای ما میگویند. کارمن زیبا، تحصیلکرده و خانهدار که به شهادت خود زنها از همه آنها سرتر است، در تقابل با مریم ناهنجار قرار میگیرد و برای نجات تنها فرزندش که تحت تاثیر فرزندان خرابکار مریم راه خطا رفته، دست به ایثاری مادرانه میزد. در انتهای داستان، مادران رنجدیده که دستشان از همه جا کوتاه مانده، اعتراف میکنند که «اگر میدانستیم دیدن جنازه ما برای آنها کافی است، ما هم همین کار را با خودمان میکردیم.» اما تورز هم در داستان «تبلیغ» جنی را به گذشتهای میبرد که او را به مسیری که امروز در آن قرار گرفته و افرادی که با آنها مواجه شده سوق داده است. ماجرای مردی که به دنبال همسرش میگردد، در دل داستان جنی و رویارویی او با صاحبخانه بیمار و مزاحمش، انکار و ناباوری انسان نسبت به تمام فاکتورهایی که در گذشته زمینه رویدادهای امروز را فراهم کردهاند به رخ میکشد.
«کلبه» اثر کریستوفر مرکنر داستان مردی است که با نگاه به گذشته و اطراف ترسی به دلش راه مییابد که او را به تفکر بیشتر و عمیقتر راجع به ازدواج، تنهایی، و ایدهآلهایی که همیشه درست و دستیافتنی نیستند وا میدارد. راوی تنهاست، حتی کلبهای هم که در ذهنش دارد نشانی از این تنهایی است و داستان نهایتا به قول لارا فرمن «تفحصی در باب ترس و راههای خلاصی از آن با صحبت کردن است و با میزانی برابر از عشق و تنهایی پایان میپذیرد.»
راوی «داستان مادربزرگ» مالی آنتوپول یکی از بازماندگان کشتار یهودیان است که در مقابل نوه کنجکاوش پرده از گذشتهای تار و دردناک برمیدارد و در عین حال خودش متوجه ضعفها و فرصتهای از دست رفته میشود. زندگی تهی از عشق اما مملو از شجاعت او پس از تمام شدن جنگ مفهومش را از دست داده، اما سایه تمام آن سیاهیها نه تنها بر زندگی او و شوهرش، بلکه حتی بر زندگی دختر و نوهاش هم تاثیرگذار بوده و به همین دلیل است که مادربزرگ با نصیحت نوهاش برای داشتن یک زندگی عادی سعی در کمرنگ کردن این تاثیر دارد.
لین شارون شوآرتز در «قاعده طلایی» گویی این روال را برعکس در نظر گرفته؛ آماندا بیوهای موفق و قوی است که به همسایه پیر و پرتوقعاش کمک میکند و در عین این که به گذشته شاد و خوشبختی که با شوهر درگذشته و تنها دخترش داشته گوشه چشمی دارد، این قاعده طلایی را به یاد میآورد که «با دیگران به گونهای رفتار کن که دوست داری دیگران در شرایط مشابه با خودت آنگونه رفتار کنند» و نگران تنهایی و بیکسی خود در آینده میشود. آماندا برخلاف میلش آینده خود را در ماریا میبیند و خواننده با پیشروی داستان متوجه زوال او میشود.
راوی داستان «درباره عمهام» اثر جوآن سیلبر با تعریف سرگذشت پرفراز و نشیب عمهاش، آن را در تقابل با زندگی به ظاهر ساده و خالی از پیچیدگی خود قرار میدهد. عمه داستان که حالا سنی از او گذشته، بسیار اهل مطالعه است و سبک زندگی خاص خود را دارد، اما کل زندگی او و به خصوص تنهاییاش به چشم رینا آزاردهنده و پوچ میآید. او با نظر به راهی عمهاش تا حالا پیموده و قیاس آن با مسیر زندگی خود، معضلات و روابط انسانی پر چالشش را به زندگی هیجانانگیز اما تنهای عمهاش ترجیح میدهد.
«آواز پرندگان از رادیو»ی الیزابت مک کرکن عصاره تنهایی تمام داستانهای این مجموعه است. زنی که روان نامتعادلاش او را از شوهر و فرزنداناش جدا کرده، حالا پس از مرگ آنها هیولایی شده که هیچ چیز او را به زندگی پیوند نمیدهد به جز خوردن فرزندانش. بچههایش را در قالب نان میبلعد تا آنها را درون خودش نگه دارد و مانع از رسیدن آسیبی به آنها شود. مخلوطی از عشق به فرزند، روانی آشفته، وجدانی آزرده او را که از اجتماع هم طرد شده در مقابل پدر داغدیدهای قرار میدهد که گویی میخواهد او را از آن هیبت هیولاوار درآورده و در قالب مادرانهاش نشان دهد.
مجموعه «همسرایان خیابان کینگزلی» و به طور کلی مجموعه برگزیدگان جایزه ا. هنری که سالانه منتشر میشود، علاوه بر ارائه داستانهایی خواندنی از نویسندگان حرفهای و تازهکار اقصی نقاط جهان، دیدی خوب و گسترده درباره جایگاه داستان کوتاه در جهان در اختیار نویسندگان و خوانندگان ایرانی میگذارد و آنها را با سلیقه خوانندگان بینالمللی آشنا میکند. امید است که داستانهای این مجموعه و ترجمه آن نظر مخاطبین عزیز را جلب کند.