آتشزنه و بشکه باروت | الف
در چند دهه اخیر کمتر نقطه ای در جهان به اندازه خاورمیانه محل نزاع و کشمکش بوده است. منطقهای که هم اهمیت تاریخی دارد و هم اهمیت استراتژیک. اهمیت تاریخی خاورمیانه حاصل قدمت چندین هزار ساله تمدن انسانی و ظهور ادیان مختلف در این منطقه است. کشف نفت و بدل شدن آن به یکی از نفت خیزترین مناطق دنیا به لحاظ استراتژیک اهمیت منحصر به فردی بدان بخشیده است. وجود چنین ویژگیهایی خاورمیانه را از جنبههای مختلف فرهنگی، مذهبی و قومیتی گرفته تا اقتصادی و سیاسی مستعد بروز تقابل میان قدرتهای منطقهای و هم چنین جهانی ساخته است.
در سالهای اخیر بارها از تلاش صاحبان قدرت برای تغییر نقشه خاورمیانه صحبت به میان آمده است؛ اما براستی چنین تغییراتی و همچنین فراز و فرودهای سیاسی درون خاورمیانه، درگیریها و جنگها، چقدر در پارامترهای تاریخی و جغرافیای سیاسی این منطقه ریشه داشته و چقدر تابع منفعت طلبی قدرتهای بزرگ و یا وضعیت قدرتهای منطقهای و تقابل آنها با یکدیگر بوده است.
بیگمان با توجه به این شرایط ویژه، برای درک مناقشات فعلی خاورمیانه، آشنایی با تاریخ آن به ویژه در قرن بیستم و بعد از جنگ جهانی اول از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این سالها بود که با شکست امپراتوری عثمانی که بخش قابل توجهی از خاورمیانه به عنوان خاک آن محسوب میشد، کشورهای جدیدی در آن متولد شدند و در واقع نقشه آن تغییر کرد.
اما این رخدادها چگونه شکل گرفت؟ این تغییرات درون زا بود یا برون زا؟ در تغییر نقشه خاورمیانه کدام یک از قدرتهای جهانی نقش تعیین کننده داشتند؟ کتاب خواندنی «صلحی که همه صلح ها را برباد داد» نوشته ویلیام فردمکین که با ترجمه حسن افشار و به همت نشر ماهی منتشر شده، به شکلی جامع و تحلیلی میتواند پاسخ گوی چنین سوالاتی باشد. عنوان فرعی کتاب «فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل گیری خاورمیانه جدید» نیز به روشنی حکایت از درونمایه اصلی اثر حاضر دارد.
در اواخر قرن نوزدهم، کم نبودند متفکرانی که اعتقاد داشتند که اوضاع و احوال جهان حکایت از دوران درخشانی در آینده ندارد. بروز جنگ جهانی اول حکایت از آن داشت که این پیشبینیها چندان هم ره به خطا نبردند. فروپاشی نظم کهن جهانی و سقوط امپراتورهای گوناگون در سطح جهان و تقسیم شدن آنها به ملتهای جدید در ادامه همین دوران افول بود که سرانجام همزمان با سالهای پایانی جنگ اول جهانی دامنگیر خاورمیانه نیز شد.
فروپاشی امپراتوری عثمانی که بخشهای وسیعی از خاورمیانه را در قلمرو خود داشت، شرایطی خطیر را در این منطقه رقم زد، اوضاع و احوالی که دول قدرتمند اروپایی خاصه بریتانیا و تا اندازه ای فرانسه که برندگان جنگ جهانی اول بودند، مدیریت آن را برعهده گرفتند و نقشه جدیدی برای این منطقه (با توجه به منافع و خواست خود) ارائه کردند. کتاب «صلحی که همهی صلحها را به باد داد» [A peace to end all peace] با بیانی روایی و در عین حال تحلیلی به بازگویی این رخدادها و پیامدهایی که برای خاورمیانه به دنبال داشتند پرداخته است.
دیوید فرامکین [David Fromkin] در ابتدا به شرح چگونگی باز شدن پای قدرتهای بزرگ جهانی به خاورمیانه (در طمع منابع نفتی)، پرداخته است. ماجرایی که به رقابت میان این دولت ها برای کسب منافع بیشتر انجامید و در فروپاشی این امپراتوری نیز نقشی اساسی داشت. با متمایل شدن امپراتوری عثمانی به آلمان و اتریش در جنگ جهانی اول که از قضا با شکست آلمان به پایان رسید و از دیگر سو بده و بستان پنهانی حکومتهای عرب منطقهای که به انگلستان رویخوش نشان میدادند؛ فروپاشی این امپراتوری که از درون نیز پوسیده و روبهزوال بود، سرعت گرفت.
آنگونه که فرامکین در این کتاب شرح داده، تغییر و تحولاتی که در پی به هم ریختن نظم کهن و شکلگیری (نظمی جدید در قالب ملتها و کشورهای تازه) صورت گرفت، چندان هم ساده و بیدردسر نبوده است. از دل فروپاشی امپراتوری عثمانی به جز کشورهای عربی ریز و درشتی که تشکیل شدند، ترکیه (به عنوان میراثدار امپراتوری سابق) با اصلاحاتی در راستای ایجاد حکومتی سکولار بر پایه جدایی دین از سیاست حرکت کرد، در این میان اما مسئله یهودیانی که از دهههای قبل به تدریج به خاورمیانه مهاجرت کرده و در فلسطین اسکان یافته بودند نیز وجود داشت. بریتانیاییها از یک سو به اعراب وعده و وعید میدادند و از سوی دیگر به یهودیان که اندیشه تاسیس کشوری یهودی در دل خاورمیانه و همسایگی با اعراب را در سر میپروراندند. با ترسیم چنین فضایی، کتاب حاضر به روشنی نشان دهنده چگونگی تغییر نقشه منطقهای است که حتی پیش از گذاشتن سنگ بنای چنین تغییراتی، مستعد درگیری و بروز جنگ بود؛ چه رسد به اینکه طراحان نقشه خاورمیانه بدون توجه لازم به پیچیدگی های سیاسی، قومیتی، فرهنگی و مذهبی به این تغییرات دست زدند و به عبارتی آتشزنه را کنار بشکه باروت گذاشتند. بنابراین کمی اصطکاک میان آنها آتش زنه را شعلهور و بشکه باروت را منفجر میساخت!
دیوید فرامکین از اساتید به نام روابط بین الملل در آمریکاست که سالها در دانشگاه بوستن تدریس کرده است . کتاب «صلحی که همه ی صلحها را بر باد داد» در سال 1989 نوشته شده که نامزد دریافت جایزه پولیتزر نیز بوده است. با وجود اینکه بیست و پنج سال از زمان نوشته شدن آن میگذرد، این کتاب همچنان اهمیت و کیفیت خود را حفظ کرده است. تداوم اهمیت این کتاب نخست به خاطر روایت تاریخی و تحلیلیاش از تغییر و تحولاتی است که منجر به شکلگیری خاورمیانه شده و اهمیتی که این تحولات در شکل گیری چالشهای امروزین دارند و دیگری پیشبینیهای نویسنده درباره آینده خاورمیانه است، چرا که او پیش از این جنگها و درگیریهای خونین اخیر در زمان نوشته شدن کتاب، خاورمیانه را به یک بشکه باروت تشبیه کرده که هر آن احتمال انفجار آن وجود دارد. این پیشبینی با توجه به اشراف نویسنده به تاریخ خاورمیانه و تحلیل های واقعبینانه اش به حقیقت پیوسته است.
این درست که موضوع اصلی کتاب تاثیر قدرت های اروپایی بر خاورمیانه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی است، اما یکی از ویژگی های در خور اعتنای اثر حاضر، نگاه دوسویه نویسنده به رخدادهاست، درواقع دیوید فرامکین در پرداختن به سیاستها و اقدامات دولتهای اروپایی در خاورمیانه، تنها به بررسی این دگرگونیها و تاثیر آن در خاورمیانه محدود نمانده بلکه کوشیده بازتاب آن رخدادها و تاثیری که بر خود این کشورهای مداخلهکننده نیزگذاشته، مورد توجه قرار بگیرد. کتاب از 12 بخش تشکیل شده که این بخشها در مجموع شامل 61 فصل میشوند. استفاده از این ساختار که متکی بر فصلهای کوتاه است، نه فقط خواندن کتاب را راحت تر ساخته است میکند بلکه فرصتی فراهم میآورد تا با توجه به گستره جغرافیایی مورد بحث، در هر یک از این فصلها روی موضوعی تمرکز شده و نهایتا در عین تنوع مباحث، انسجام کلی کتاب حفظ شود.
از سوی دیگر استفاده از این ساختار به نویسنده کمک میکند که در هر فصل به موضوعی با گستردگی جغرافیایی و ابعاد مختلف بپردازد و با توجه به شکل روایی کتاب، گاه خواننده در شبهجزیره عربستان با شخصیت معروف لارنس عربستان همپا میشود و گاه در دل یک کشتی مسافرتی از دولت مردان اروپایی و خانوادههای شان در دل یک سفرتفریحی مسائل و دیدگاههای آنها را مطرح میسازد، دیدگاه هایی که گاه بسیار با هم متفاوت هستند. چرچیل، لوید، ویلسون، وودرو، لارنس عربستان، لنین، استالین و موسلینی از جمله چهرههایی هستند که با توجه به نقششان در سیاست قدرتهای اروپایی در این کتاب حضور یافته و شاهد سهم آنها در تغییر و تحولات تاریخ ساز خاورمیانه هستیم. پررنگ شدن این شخصیتها تاحدی ناشی از رویکرد کلی حاکم بر کتاب در قبال فرد محور بودن رخدادهای تاریخی در تناسب با ساختار محور بودن آنهاست. به عبارت روشنتر نویسنده بیش از آنکه رخدادها و تغییر و تحولات به وجود آمده را تابع ساختارهای سیاسی حاکم بر دولتهای آن روزگار ارزیابی کند،به پررنگ کردن وزن چهرههای سیاسی به عنوان تصمیم گیرندگان این سیاستها پرداخته است.
البته اتخاذ چنین رویکردی به عنوان دیدگاه نویسنده تاثیر چندانی روی واقعیتهای اصلی حاکم براین کنشها ندارد، بلکه تنها نوع رویکرد نویسنده را نمایندگی میکند.
مهمترین ویژگی کتاب حاضر جذابیت روایی آن است، چنان که با برخوردار شدن از داستان وارگی مخاطبانی از طیف های مختلف را میتواند مجذوب خود ساخته تا از محتوای پروپیمان کتاب بهرهمند شوند و مهمتر از همه اینکه اثر حاضر یکی از واجبترین آثار برای مطالعه سیاست مردان ایرانی است؛ چرا که میتواند بدور از تصوراتی که به عنوان پیش فرضهایی تاثیرگذار از تلقی حاکم بر کتاب به دریافتی واقعبینانه از اوضاع و احوال خاورمیانه برسند.
فرامکین در این کتاب نشان میدهد که وزن ایران در مناسبات قدرت در خاورمیانه آن روزگار تا چه اندازه اندک بوده است. او در فصل 52 به ایران در سالهای بعد از جنگ جهانی اول میپردازد و تصویری از اوضاع و احوال ایران در واپسین سالهای حکومت احمدشاه ارائه میکند. کشوری که هیچ نقش تعیین کنندهای در تغییر و تحولات منطقه نداشت. در حالی که از مرزی بسیار طولانی با امپراتوری عثمانی برخوردار بود. قیاس اوضاع و احوال آن روزگار، با شرایط امروز درمنطقه به روشنی بازگو کننده وزن امروز ایران به عنوان قدرتی تعیین کننده در مناسبات خاورمیانه است. سخن آخر اینکه مطالعه کتاب حاضر با توجه به سبک نگارش و محتوای غنی و جذابش اگرچه برای سیاست مردان واجب به شمار میرود، اما برای توده خوانندگان نیز به دلیل دانش افزایی تاریخی و سیاسی هم آموزنده و هم سرگرم کننده است.