در چنگال سرنوشت | الف


فردریک دار [Frédéric Dard] نویسنده‌ای بسیار پرکار بود، حاصل هفتاد و نه سال زندگی (از 1921 تا 2000)، 300 اثر داستانی و 20 اثر نمایشی بود. برای نوشتن داستانهایش از 20 نام مستعار استفاده کرد. پس از مرگ او دعوایی حقوقی میان ناشر و وارثانش، در رابطه با کتابهایی که با نام مستعار نوشته بود درگرفت. فردریک دار نویسنده‌ای بسیار محبوب بود با آثاری که اغلب نیز پر فروش بودند. چنین مسئله‌ای می‌توانست فرصتی مناسب را تدارک ببیند تا آثارش با سوء استفاده روبه رو شوند.

فردریک دار [Frédéric Dard] دژخیم می‌گرید» [Le bourreau pleure]

جالب اینکه این اختلاف حقوقی درباره آثار نویسنده‌ای مطرح شده بود که به عنوان چهره‌ای صاحب سبک در ژانر پلیسی و جنایی شناخته می‌شد. نویسنده‌ای که هم از منظر محتوا و هم فرم از شیوه‌هایی منحصر به فرد در پرورش داستان و پرداخت آن بهره می‌برد.

داستانهای فردریک دار را نمی‌توان آثاری پلیسی در شکل متعارف آن محسوب کرد، در این آثار خبری از پلیس و کارآگاه نیست؛ اگر در برخی از صحنه‌ها نیز بنا به ضرورت دیده شوند، به عنوان شخصیتی فاعل که در حرکت داستان سهیم باشند، جلوه نمی‌کنند. استفاده از این سبک این فرصت را در اختیار نویسنده قرار می‌دهد که برای نوشتن داستانهای خود ار شخصیت‌هایی معمولی که پیرامون هر یک از ما می‌توانند حضور داشته باشند استفاده کنند. بنابراین جرم و جنایت به عنوان پدیده‌ای جلوه می‌کند که در یک موقعیت بحرانی برای هرکسی حتی ساده ترین افراد که تا پیش از آن آزارشان به هیچ کس نرسیده نیز می‌تواند اتفاق بیفتد.

این مهم به ملموس شدن فضای این داستانها و تقویت بار واقعگرایی آن‌ها می‌انجامد، به خصوص که در این سبک رمان از پیرنگی متکی بر روابط علی معلولی که براساس گره افکنی و گره گشایی‌هایی کارآگاهی شکل گرفته باشد استوار نیست؛ ساختار این گونه رمانها جنایی، حادثه محور بوده با اتکا به حوادثی که اتفاق افتاده و شخصبت‌ها را درگیر خود می‌کنند، پیش می‌روند.

این درحالی است که آثار کارآگاهی عموما از ساختاری کاملا طراحی شده برخوردارند و براساس الگوی گره افکنی و گره گشایی پیش می‌روند؛ بنابراین این قسم آثار جنایی از جذابیت و سرگرم کنندگی بیشتری درقیاس با داستان‌های کارآگاهی برخوردارند و به همین دلیل معمولا آثاری بسیار مناسب برای اقتباس‌های سینمایی به شمار می‌روند. رمان‌های فردریک دار از این منظر با توفیق قابل توجهی برخوردار بوده اند و 16 اثر او به فیلم در آمده است.

این نویسنده برای نخستین بار در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب به علاقمندان ادبیات پلیسی در ایران، معرفی شده و تا کنون آثار گوناگونی از او با ترجمه عباس آگاهی به فارسی منتشر شده اند که رمان‌های «آسانسور»، «مرگی که حرفش را می‌زدی»، «بچه‌پُرروها»، قاتل غمگین»، «بزهکاران» و «تصادف» این جمله‌اند. شصت و ششمین جلد از مجموعه نقاب نیز به رمانی از فردریک دار با عنوان «دژخیم می‌گرید» [Le bourreau pleure] اختصاص یافته است. رمانی با مضمونی عاشقانه و در عین حال آمیخته با جنون و جنایت.

رمان به شکلی جذاب با شرح تاثیر گذار صحنه یک تصادف آغاز می‌شود. اتومبیلی در جاده‌ای خلوت در خارج از شهر با سرعت در حال عبور است، اما یکبار برخورد موجودی جاندار به اتومبیل رشته تفکرات راننده را پاره می‌کند. فردریک دار چنان استادانه این صحنه را توصیف می‌کند که گویی خود خواننده پشت رل اتومیبل نشسته بوده و حالا در حالی که گیج و حشت زده از ماشین پیاده می‌شود خود را در دل ماجرایی مرموز می‌یابد، در کنار پیکر زنی که نقش برزمین شده و جعبه ویلولون خرد شده‌ای در کنارش.

دانیل مرمه نقاشی است جوان که به تازگی توفیق‌هایی در زمینه حرفه‌ای و هنری کسب کرده، به همین خاطر به اسپانیا سفر کرده تا در آرامش و تنهایی از طبیعت این کشور نقاشی کند او در نزدیکی بارسلون، اتاقی در یک مهمانسرای ارزان قیمت کنار دریا گرفته است.

این تصادف زندگی دانیل را دگرگون می‌کند، او که تا پیش از آن، تنها به نقاشی فکر می‌کرد حالا درگیر مسائل و مشکلات زنی است که شبح وار خود را جلوی ماشین او انداخته است. زن بر اثر تصادف دچار فراموشی شده و دانیل در تلاش است با کشف گذشته اش، زن را نزد خانواده خود بازگرداند. اگرچه در ابتدا توفیقی نصیب آنها نمی‌شود و به جای آن، علاقه‌ای میان دانیل و آن زن شکل می‌گیرد. با شکل گیری این علاقه دانیل رابطه‌ای پارادوکسیال با گذشته زن برقرار می‌کند؛ از یک سو می‌خواهد راز او را کشف کند و از سویدیگر می‌ترسد با کشف این راز و بازگشت حافظه زن؛ مجبور به از دست دادن او شود.

در رمان «دژخیم می‌گرید» همانند بسیاری از آثار فردریک دار، داستان از یک بعد عاشقانه نیز بر خوردار است. عشقی که همچون اخگری سوزاننده از راه می‌رسد، شاید روزهای خوشی را برای این عشاق به همراه داشته باشد، اما در نهایت زمینه ساز تباهی این شخصیت‌ها می‌شود.

فردریک دار علاوه بر تبحری که در فضا سازی و توصیف زنده صحنه‌های مختلف دارد، داستانگویی چیره دست نیز هست. او با توانایی موقعیت‌های داستانی مختلف را پازل وار کنار هم می‌چیند و با مورد توجه قرار دادن انگیزه آدمها، روایتی پرکشش و جذاب می‌آفریند. از همین روست که زمانی دانیل در جستجوی گذشته آن زن است و زمانی دیگر گریزان از آن.

فردریک دار با وجود اینکه به عنوان نویسنده‌ای جنایی شناخته می‌شود اما در این رمان که از مایه‌های عاشقانه پر رنگی برخوردار است، با لطافت و زیبایی شکل گیری یک رابطه عاشقانه را بازگو می‌کند، رابطه‌ای که زیبایی جلوه‌های پراحساس آن خبر از فوران گدازه‌های آتشفشانی ویرانگر در گذشته می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...