ترجمه مهشید میرمعزی | اعتماد


گونتر گراس به «تعدد واقعیت‌ها» اعتقاد داشت. نویسنده‌ «طبل حلبی» به لحاظ ادبی، سیاسی و شخصی تاثیر زیادی بر تاریخ آلمان بعد از جنگ دوم جهانی گذاشت. سپس خود نیز بخشی غیرقابل انکار از آن شد. گونتر گراس یکی از مهم‌ترین نویسندگان سبک رئالیسم جادویی است که اسکار در حال طبل زدن او در خاطر همه خواهد ماند. او با چند اثر خویش، یکی از بزرگان تاریخ ادبیات آلمانی به‌شمار می‌آید. به‌عقیده جان ایروینگ، گراس یک الگو و همزمان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان سبک رئالیسم جادویی است. به‌ویژه آثار منثور یعنی سه‌گانه دانسیگی او- طبل حلبی، گربه و موش، سال‌های سگی- و رمان فوق‌العاده و چند لایه «کفچه ماهی (سفره‌ ماهی)»، نوول «ملاقات در تلگته» [داستانی که گراس در سال 1979 نوشت. موضوع آن، ملاقات خیالی شاعران و ادیبان آلمانی در 1647 و نوعی تشریح رمزی جلسه گروه 47 پس از جنگ دوم جهانی است] که میزان آراستگی و ظرافت آن حتی در قیاس با آثار دیگر گراس بسیار زیاد است و رمان بعدی او «حوزه‌ای گسترده» [به معنای دشتی وسیع هم هست. گونتر گراس این اصطلاح را از رمان «افی بریست» اثر تئودور فونتانه برگرفته و تکیه‌کلام پدر افی بریست، قهرمان رمان است.] هسته‌ای را می‌سازند که موجب شهرت ادبی گراس در آلمان شد و مطمئنا سال‌های زیادی هم طنین‌شان به‌گوش خواهد رسید.

گونتر گراس

برای همین است که دیگر کتاب‌ها و رمان‌های او، «بی‌حسی موضعی» درباره‌ جنبش دانشجویی، «از دفتر خاطرات یک حلزون» درباره مبارزه انتخاباتی حزب سوسیال‌دموکرات آلمان در سال 1969 که گراس فعالانه در آن شرکت داشت یا «ماده موش صحرایی» که تخیلات او درباره آینده است و همچنین آثاری که در سن بالا نوشت، مانند «بر گام خرچنگ» درباره غرق شدن کشتی ویلهلم گوستلوف در آخرین روزهای جنگ دوم جهانی است یا «آوای وزغ»، کمی به زمینه رانده شدند. البته آنها به‌لحاظ تاریخی به زمانی که نوشته شدند نزدیک‌تر هستند ولی محتوای‌شان که متاثر از اتفاقات روز است، امروز به‌نظر کمی کهنه می‌رسند.

«طبل حلبی» یک اثر کلاسیک ادبیات آلمان و جهان بود و خواهد ماند؛ کتابی که گراس در 50 قرن گذشته میلادی در پاریس نوشت و در سال 1959 منتشر شد. این کتاب جایزه گروه 47 را برای او به‌ارمغان آورد، به‌لحاظ مالی وضعیتش را بهبود بخشید و مشهورترین کتاب گراس شد. فولکر شلوندورف در سال 1979 با موفقیت بسیار فیلمی از روی «طبل حلبی» ساخت که جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی و نخل طلای جشنواره فیلم کن را از آن خود ساخت. «طبل حلبی»، داستان اسکار ماتسرات است که در سه سالگی تصمیم می‌گیرد دیگر رشد نکند و از ورود به دنیای بزرگسالان خودداری می‌کند. مادرش یک طبل حلبی به او هدیه می‌دهد که از آن پس برایش نقش تفسیر، درخواست، تقاضای کمک و ابزاری برای اعلام خطر را بازی می‌کند. به‌علاوه اسکار می‌تواند هنگامی که احساس می‌کند در خطر است یا تهدید می‌شود، چنان فریاد بزند که شیشه پنجره‌ها، شیشه عینک‌ها و دیگر اشیای شیشه‌ای را بشکند. مانند تمام رمان‌های دیگر گراس، نوشتن داستان «طبل حلبی» به شکل روایتی عادی کاری غلط بود زیرا نویسنده ردیف کردن بخش‌ها و مبهم کردن ساختار آنها را بسیار دوست می‌داشت. به این ترتیب اسکار که در یک آسایشگاه روانی بستری است، از ماجراجویی‌ها، اشتباهات و تنش‌های یک دانسیگی آلمانی و لهستانی، قبل و حین جنگ دوم جهانی تعریف می‌کند و البته ماجراهایی که در خانواده‌اش می‌افتند، عشق‌ها و اعتراض آنها به نازی‌ها هم بخشی از موضوع کتاب است. بخش‌های دانسیگی، بیشتر از بقیه قسمت‌ها موجب شهرت رمان شده است. اسکار در پایان کتاب دوم تصمیم می‌گیرد دوباره رشد کند. حتی سوگند خود را مبنی بر سکوت کردن نیز می‌شکند. گراس در سومین کتاب که کاملا با دو کتاب اول تفاوت دارد، نکات زیادی از زندگی خود را در قهرمان خود، اسکار جا داده و پرورانده است. برای مثال از دورانی که در دوسلدورف در رشته هنر تحصیل می‌کرد یا از دوران اقامتش در پاریس.

«گربه و موش» (که در ایران موش و گربه ترجمه شده) در سال 1969 منتشر شد، بیشتر یک نوول است و می‌توان آن را نوعی اسکرتسو [- Scherzo فرمی در موسیقی که حالتی طنزآلود و همراه با شوخ‌طبعی دارد] دید. «گربه و موش» حتی از دید کسانی که هیچ از آثار گراس خوش‌شان نمی‌آید، یکی از بهترین کتاب‌های اوست. داستان فردی منزوی به‌نام مالکه از نگاه همکلاسی او پیلنتس و در دوران جنگ دوم جهانی در دانسیگ است. «سال‌های سگی» هم که در سال 1963 منتشر شد، به دوران نازی‌ها، جنگ جهانی و ناکافی بودن آن به اصطلاح تامل و تسلط بر گذشته می‌پردازد. این رمان هم به‌نوبه خویش به سه کتاب تقسیم شده است ولی به‌لحاظ تکنیک قصه‌سرایی با فاصله پیچیده‌ترین کتاب این سه‌گانه است. به‌علاوه از آن زمان همان طرز تفکر فلسفی را مورد آزمایش قرار می‌دهد که در آثار بعدی گراس هم دیده می‌شود. نویسنده با کمک قهرمانان اصلی یعنی ادوآرد آمزل و والتر ماترن و داستان زندگی آنها، نمای سراسری تاریخ آلمان را در نخستین نیمه قرن بیستم تا دوران معجزه اقتصادی ارایه می‌کند. داستان از سه دیدگاه تعریف می‌شود که البته با هم مرتبط هستند. به‌علاوه عنوان کتاب اشاره به سگ هیتلر دارد که گراس با کمک شجره‌نامه‌اش جنون ایدئولوژی نژادپرستانه ناسیونال سوسیالیست‌ها را با بدجنسی به تمسخر می‌گیرد.

«کفچه ماهی» در سال 1977 منتشر شد و گراس در آن ارتباط بین زن و مرد را از دوران نوسنگی تا عصر حاضر نشان داده است. الگوی داستان، «ماهیگیر و همسرش» [داستانی از برادران گریم] است که به زبان آلمانی سفلا [نام مجموعه‌ای از زبان‌های ژرمنی غربی است که در شمال آلمان و بخش‌هایی از شرق هلند رواج داشته. ] نوشته شده بود. این داستان‌ها هم در لایه‌های مختلف تعریف می‌شود و در آن فلسفه‌بافی و تفکر می‌شود. نقش دستور پخت غذاها به اندازه عبور از قرن‌ها به یک اندازه مهم است. جمله «ایلزه‌بیل، نمک اضافه کرد.» در سال 2007 به عنوان زیباترین جمله اول یک کتاب شناخته شد؛ تاییدی بر اینکه آثار گراس همچنان تاثیرگذار هستند.

«ملاقات در تلگته»، با شیوه‌ای جدی و در عین حال سرگرم‌کننده، گردهمایی مهم‌ترین روشنفکران را در دوران جنگ 30 ساله تشریح می‌کند که درباره صلح، بحث و گمانه‌زنی می‌کنند. از آنجا که الگوی گراس برای این گردهمایی، تشریفات و آداب «گروه 47» در جلسات کتابخوانی بود، می‌توان کتاب را نوعی وداع پرمهر و طعنه‌آمیز از این گروه‌بندی ادبی بی‌نهایت بانفوذ دانست.

«حوزه‌ای گسترده» که در سال 1995 منتشر شد، می‌توان تا حدودی آخرین نگاه عمیق گراس به تاریخ آلمان دانست. داستان بین سال‌های انقلاب 1848 تا زمان انتشار کتاب اتفاق می‌افتد و در مورد تغییرات و اتحاد مجدد دو آلمان است. تئو ووتکه که خود را براساس الگوی تئودور فونتانه، نونتی می‌نامد و مسوول جابه‌جا کردن مدارک است و هوفتالر جاسوس، در گفت‌وگوهای طولانی و تک‌گویی‌های فلسفی، دیدگاه‌های خود را درباره اتفاقات و ارتباطات در آلمان بازگو می‌کنند. «حوزه‌ای گسترده» کتاب ارجاعات متقابل و کنایات است. آنچه زمانی شیوه طنزآمیز، نفسانی و موازی در داستان‌سرایی گراس بود، در این کتاب جای خود را به نثری داده که بیشتر حالت گفت‌وگو دارد و ناخشنود است. به همین دلیل هم نقدها در مورد آن بسیار با هم متفاوت هستند.
با این احوال، این بسته شش تایی رمان، به طور کلی نام و مرتبه گونتر گراس را همواره در بین بزرگان تاریخ ادبیات مدرن در آلمان و در جهان حفظ و تعیین خواهد کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...