فاطمه نعمتی | ایبنا


وقتی نام ناهنجاری را می‌شنوید به یاد چه می‌افتید؟ احتمالا مسائل اخلاقی و اجتماعی یا بیماری‌ها و مشکلات جسمانی به خاطرتان می‌آید؛ اما بعضی ناهنجاری‌ها می‌توانند اثرات عجیب‌تر و درگیرکننده‌تری داشته باشند. مثل ماجرای رمان «ناهنجاری» (آنومالی) [The Anomaly (L'Anomalie)] اثر اِروه لو تِلیه [Hervé Le Tellier] که پس از گرفتارشدن یک هواپیما در طوفان، زندگی تغییریافته مسافران آن را روایت می‌کند و همچنین باعث شگفتی سایر آدم‌ها می‌شود؛ زیرا آن هواپیما دو لحظه تکراری را تجربه می‌کند، یک‌بار در ماه مارس بر زمین نشسته است و حالا کارکنان برج مراقبت دوباره شاهد فرود همان هواپیما با همان سرنشینان در ماه ژوئن هستند. مگر می‌شود؟

ناهنجاری» (آنومالی) [The Anomaly (L'Anomalie)] اثر اِروه لو تِلیه [Hervé Le Tellier]

اروه لو تلیه این سوژه داستانی را نوشته و نرگس کریمی آن را ترجمه کرده است. در گفت‌وگویی که با کریمی داشته‌ایم ما را بیشتر با قلم، درون‌مایه و فضای ژانری داستان «ناهنجاری» آشنا کرده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

اِروه لو تِلیه، شاعر و روزنامه‌نگار هم بوده است؛ آیا تجربه کاری در این دو حرفه، در قلم داستان‌نویسی او تأثیری گذاشته است؟
به نظرم خیلی از بزرگان ادبیات داستانی جهان، کار نویسندگی را با خبرنگاری و نوشتن در روزنامه‌ها شروع کردند؛ حتی همینگوی هم از نویسندگانی بوده که در ابتدا به عنوان خبرنگار گزارش‌هایی را برای روزنامه‌ها می‌نوشته و بعد از اینکه به شهرت رسیده، همچنان دست از نوشتن برای روزنامه‌ها برنداشته است. باتوجه به اینکه خیلی از روزنامه‌نگارها و خبرنگارها هستند که به نویسندگی روی آوردند و آثار خیلی خوبی هم خلق کردند می‌شود نتیجه گرفت که روزنامه‌نگاری و داستان‌نویسی تأثیر متقابلی بر هم دارند. تفاوتش شاید در این باشد که در روزنامه‌نگاری باید واقعیت‌ها را بیان کنی؛ اما در داستان‌‌نویسی می‌توانی تخیلت را هم وارد کنی و هرطور دوست داری بنویسی. فکر می‌کنم که صددرصد فعالیت در رسانه‌ها به نویسنده کمک کرده و در نوشتن کتاب «ناهنجاری» از تجربیات و تکنیک‌های روزنامه‌نگاری هم استفاده کرده است.

رمان «ناهنجاری» جایزه گنکور را در سال 2020 برده است؛ درباره ماهیت این جایزه و اینکه به چه داستان‌هایی تعلق می‌گیرد برایمان توضیحی بگویید.
گنکور معتبرترین جایزه ادبی فرانسوی و یکی از معتبرترین جایزه‌ها در جهان است که در سال 1867 ادموند گنکور به یاد برادرش یول که نویسنده بوده این جایزه را بنیان گذاشته است و در سال 1903 نیز مجمع ادبی گنکور رسما شروع به کار می‌کند. این جایزه به نویسنده فرانسوی‌زبانی اعطا می‌شود که در سال برگزاری جایزه، کتابی نوشته باشد که بشود گفت بهترین اثر دارای قدرت تخیل قوی در نثر به حساب می‌آید. برنده گنکور در سه مرحله تعیین می‌شود؛ در مرحله اول از بین کتاب‌هایی که برای گنکور ارسال شده‌اند 15 کتاب انتخاب می‌شود، از بین آن‌ها 8 کتاب به مرحله دوم می‌رسد و در مرحله بعدی این 8 کتاب داوری می‌شوند و 4 اثر به مرحله نهایی می‌رسند که از بین 4 نویسنده فینالیست، بین داوران رأی‌گیری می‌شود و یکی را انتخاب می‌کنند.

نوشتن از شخصیت‌های متعدد در یک کتاب می‌تواند چالش بزرگی برای نویسنده‌اش باشد. به نظر شما لو تلیه توانسته است به خوبی از پس این کار بربیاید؟ شما نوید این را می‌دهید که مخاطبان در این داستان، با شخصیت‌های خوب‌پرداخته‌شده مواجه خواهند شد؟
نوشتن رمان با شخصیت‌های متعدد و پیش‌برد همزمان این کاراکترها کار سختی است. کاری که اروه لو تلیه در این کتاب کرده این است که در ابتدای داستان برای هر شخصیت یک فصل مجزا اختصاص داده و ما را اول با کاراکترهای اصلی آشنا کرده است. او این کار را آنقدر باظرافت و خوب انجام داده است که به هیچ‌وجه خواننده دچار سردرگمی نمی‌شود. نویسنده، روابط متقابل شخصیت‌ها را خیلی با مهارت طراحی کرده و توانسته زندگی‌ها و اتفاقات داستان را نه در قالب یک ژانر، بلکه چندین ژانر ببافد و به نظرم نتیجه مطلوبی هم از کارش گرفته است.

همچنین نویسنده در این اثر از ژانرهای مختلفی مانند پلیسی، علمی-تخیلی، روان‌شناختی و غیره استفاده کرده است. آمیخته‌شدن این ژانرهای مختلف در «ناهنجاری» چه‌طور صورت گرفته است؟ آیا هر ژانر بخش‌های مختلف دارد یا برای مثال همزمان پلیسی و علمی-تخیلی را درهم گره‌خورده می‌بینیم؟
حدودا اواسط کتاب اتفاقی می‌افتد که رنگ‌وروی علمی-تخیلی دارد. در تاریخ 24 ژوئن 2021 پرواز ایرفرانس که از پاریس به نیویورک می‌رفته و 243 مسافر داشته است وارد طوفانی می‌شود. مشکل اینجاست که این هواپیما دقیقا با همین مسافران و خلبان قبلا در ماه مارس هم این مسیر را طی کرده و در نیویورک به زمین نشسته است. لو تلیه چندنفر از مسافران هواپیما را انتخاب می‌کند تا زندگی آن‌ها را قبل و بعد از این ماجرا تعریف کند. شیوه روایت داستان گاهی در خودش طنز دارد و گاهی خیلی جدی است. به نظرم هرکدام از این مسافران این قابلیت را دارند که درباره‌شان یک رمان جداگانه نوشت و برای هرکدام بسته به شخصیت داستان ژانر متفاوتی را تعریف کرد؛ مثلا یکی رمان پلیسی، یکی روان‌شناختی، دیگری عاشقانه و غیره. لو تلیه به خواننده رمانی را ارائه می‌کند که حول چندین شخصیت و به همان اندازه چندین ژانر است. هر شخصیت، ژانر ادبی مخصوص به خود را دارد و نویسنده به خوبی از پس این سبک‌های مختلف ادبی برآمده است. پس با اینکه در ابتدا یک رمان علمی-تخیلی به نظر می‌آید؛ ولی درواقع اصلا این‌طور نیست. اگر خواننده‌ای صرفا علاقه‌مند به موضوعات علمی-تخیلی باشد و فقط بخواهد به این جنبه فکر کند این کتاب راضی‌اش نمی‌کند. اروه لو تلیه آنقدر به خوبی این ژانرها را کنار هم روایت می‌کند که به جذابیت داستان اضافه می‌کند و می‌تواند متناسب با سلیقه‌های افراد مختلف باشد.

نرگس کریمی ناهنجاری

«ناهنجاری» به بُعد چهارم هم اشاره‌ای دارد. کلمات این رمان چه‌قدر در توصیف و روایت این بُعد غرق شده است و ملموس جلوه می‌کند؟

«ناهنجاری» کتابی است که در آن واقعیت، با بعد چهارم ملاقات می‌کند و به نظرم آن‌قدر این بعد چهارم خوب روایت شده و ملموس است که خواننده به راحتی با شخصیت‌ها همزادپنداری می‌کند؛ خودش را در آن فضا و مکان می‌گذارد و حتی فکر می‌کند که باتوجه به شرایط زندگی خودش اگر این اتفاق برایش می‌افتاد چه می‌شد و چه آینده و عواقبی داشت.

این رمان روایت شبه‌فیلم‌نامه دارد. به نظر شما اگر تبدیل به فیلم و سریال شود از نظر محتوا و فرم شبیه به کدام اثر قبلا ساخته شده می‌شود؟
این کتاب به راحتی قابلیت این را دارد که به فیلمنامه خوبی تبدیل و فیلم هیجان‌انگیزی ازش ساخته شود؛ چون تمام شرایط لازم برای چنین پروژه‌ای را دارد. یک سریال تلویزیونی از سال 2018 در امریکا پخش می‌شود که تاحدودی داستان مشابهی با این کتاب دارد. اسم سریال مانیفست (Manifest) است و اگر بخواهم به فیلم و سریالی اشاره کنم که از نظر محتوا تا حدی شبیه به این داستان باشد این سریال به ذهنم می‌رسد.

کتاب لو تلیه، به موضوعاتی مانند جنگ، بیماری، بهره‌برداری جنسی، مشکلات زیست‌محیطی و غیره می‌پردازد و علاوه‌بر آن همان‌طور که قبلا اشاره شد از نظر ژانری و شخصیت‌پردازی هم تنوع و تعدد دارد. آیا این حجم از تنوع، مخاطب را گیج و ذهنش را موقع مطالعه پراکنده نمی‌کند؟
ابدا این حجم از تنوع خواننده را گیج نمی‌کند. نویسنده در زندگی هر یک از شخصیت‌ها به یکی از این موضوعات آن هم به طور قابل فهم و ملموس اشاره کرده است. این‌طور نیست که مثلا به‌طور مفصل به موضوع جنگ پرداخته باشد؛ بلکه این موضوعات در جریان زندگی شخصیت‌های مختلف به شیوه‌ای ساده و جذاب مطرح شده‌اند و به هیچ عنوان ذهن خواننده را مشوش نمی‌کنند.

چه‌طور شد ترجمه این کتاب را انجام دادید؟
پیشنهاد ترجمه این کتاب را آقای اصغر نوری به من دادند. کتاب را خواندم و خوشم آمد. به نظرم رمان هوشمندانه‌ای بود و کنجکاوی آدم را برمی‌انگیخت. به عنوان یک خواننده، اثر پاک‌نشدنی‌ای بر ذهن من گذاشت. کتابی بود که با خواندنش سوالات زیادی درباره معنای زندگی، تصمیم‌ها و نفس وجودی‌مان برایم ایجاد شد. این اثر، مسائل خیلی زیادی درباره بشریت مطرح می‌کرد؛ اینکه ما که هستیم، از کجا آمده‌ایم و چه می‌خواهیم یا مرگ چیست. بشریت در رویارویی با چنین پدیده ناشناخته و غیرقابل فهمی و برای درک این ناهنجاری‌ای که مطرح شده است به هرچیزی از جمله علم، مذهب، فلسفه و نظریه‌های پیچیده تکیه می‌کند تا پاسخی برایش پیدا کند و اجازه نمی‌دهد که به راحتی بی‌ثبات شود. همه این‌ها و همچنین غافلگیری‌هایی که در جاهایی از کتاب بود باعث شد که من به موضوعش خیلی علاقه‌مند شوم و ترجمه‌اش را شروع کنم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...