جامعه سرمایه‌داری امریکایی، با متمرکز کردن قدرت حقیقی در دست‌های تعداد قلیلی شخصیت که در رأس «هرم منزلت اجتماعی» جا دارند و می‌توانند با انتخاب‌شان سرنوشت ملت را تعیین کنند، این «نخبگان قدرت» را تولید کرده است که میلز آنها را به عنوان وجودی اقتصادی، اجتماعی ‌و روان‌شناختی تعریف می‌کند که از لحاظ «کیفی» از مجموع شهروندان «عادی» متفاوت است.

نخبگان قدرت
نخبگان قدرت
[The Power Elite]
. اثری از چارلز رایت میلز(1) (1916-1962)، جامعه‌شناس امریکایی، که در 1956 منتشر شد. مؤلف مدارک لازم برای تحلیل عمیق خود از جامعه امریکایی معاصر را از منابع گوناگون فراهم آورده است: آمارهای اقتصادی، گزارش‌های سیاسی، مقاله‌های مطبوعاتی، مقاله‌هایی درباره زندگی روزمره، ستون شرح احوال در روزنامه‌ها؛ و از این بررسی وسیع اجتماعی ـ سیاسی تصویر جامعی از ساختار قدرت در ایالات متحده امریکا ترسیم کرده است –ساختاری که معرف مرحله پیشرفته‌ای از سرمایه‌داری است. این بررسی ظاهراً تجربی در واقعیت به شیوه‌ای اجرا شده است که داده عینی و خامی که همیشه مبدأ حرکت جامعه‌شناس است، زمینه‌ای را که بدان معنا می‌دهد آشکار سازد و برجسته‌سازی عوامل تاریخی، اجتماعی و سیاسی را که باعث پیدایش آن می‌شوند امکان‌پذیر کند. درستی اطلاعات و قوت استدلال‌هایی که براساس آنها صورت گرفته است، به تدریج این مطالعه را به الگویی برای مورخ جامعه و در عین حال، با توجه به اهمیتی که ایالات متحد در دنیای امروز دارد،‌ به سندی بی‌نظیر برای شناخت آن مبدل کرده است.

در واقع جامعه سرمایه‌داری امریکایی، با متمرکز کردن قدرت حقیقی در دست‌های تعداد قلیلی شخصیت که در رأس «هرم منزلت اجتماعی» جا دارند و می‌توانند با انتخاب‌شان سرنوشت ملت را تعیین کنند، این «نخبگان قدرت» را تولید کرده است که میلز آنها را به عنوان وجودی اقتصادی، اجتماعی ‌و روان‌شناختی تعریف می‌کند که از لحاظ «کیفی» از مجموع شهروندان «عادی» متفاوت است. این نخبگان، که از پشت پرده بر سه بخش عمده کشور، یعنی نهادهای اقتصادی، سیاسی و ارتش، نظارت دارند. نخبگان در واقع سکان تصمیم‌گیری‌های استراتژیک را در دست دارند و خاصه می‌توانند جنگ بیافرینند. میلز نشان می‌دهد که به سبب همین تمرکز لازم برای توسعه سرمایه‌داری، عملاً میان این سه بخش اساسی جامعه جداربندی وجود ندارد؛ به طوری که «وحدت منافع» نهایتاً در پس ساختار سیاسی ظاهری، به نوعی ارتش‌سازی عمومی انجامیده است. میلز می‌گوید: «اگر هنوز هم می‌توان ساختار نخبگان قدرت را با اصطلاحات اقتصادی تعریف کرد، باید آن را در وجود اقتصاد جنگی دائمی میان گروه‌های خصوصی نیرومند جستجو کنیم. در حال حاضر، سرمایه‌داری امریکایی اساساً یک سرمایه‌داری نظامی است.» در نتیجه، در جامعه عوام، آن طور که نخبگان سیاسی آن را در ایالات متحد امریکای امروز ساخته‌اند، آرمان‌های دموکراتیک و آزادی‌خواهی قرن نوزدهم در حال از دست دادن همه معنای ملموس خود است، و نه‌تنها دیگر هیچ کوششی برای ایجاد افکار عمومی بیدار و ناظر به عمل نمی‌آید، بلکه برعکس همه مساعی در راه «شست‌وشوی مغزها» به مدد فنون تبلیغاتی خرج می‌شود. شهروند امریکایی، که از آنچه به نام او در پشت پرده قدرت رقم می‌زنند دور نگاه داشته شده است، «اکنون به موجودی بیگانه از خود مبدل شده است، نه‌تنها در رابطه با ابزارهای کار و با محصول کار خود، بلکه در ارتباط با هرگونه امکان درک ساختار و فرایندهای تولید» شهروند امریکایی، که بدون عقیده داشتن به محافظه‌کاری محافظه‌کار است، گمان می‌کند که در چارچوب جامعه‌ای آزاد و نمونه تحول می‌یابد؛ در حالی که جز تقویت قدرتی نامرئی و فاقد مشروعیت، کاری از دستش برنمی‌آید.

این بررسی، که خطوط کلی سرمایه‌داری پیشرفته را ترسیم می‌کند، از صدور احکام ارزشی اجتناب می‌ورزد و هرگز لحن اعتراض‌آمیز ندارد. این مطالعه خشک و مستند فقط وضعیت دنیای امریکای شمالی را تحلیل می‌کند، اما چشم‌انداز بین‌المللی را که این وضعیت درون آن جا دارد را از نظر دور نمی‌دارد، و ارزش آن به عنوان الگو و هشداردهنده در همین است –ارزشی دو چندان متقاعدکننده، برای آنکه شهادت مردی است که بدون شائبه جبهه‌گیری خاص، تنها به نام حقایق برگرفته از مشاهده شرافتمندانه با روش علمی سخن می‌گوید.

دکتر عبدالحسین نیک‌گهر. فرهنگ آثار. سروش

1.Charles Wright Mills

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...