حکایت عبرت‌آموز مرد خسیس! | الف


در فرهنگ و ادبیات تاجیک برایش جایگاهی یکه و ممتاز قائل شده‌اند، نه تنها به عنوان یکی از پیشگامان ادبیات نوین فارسی تاجیکی قرن بیستم که او را به درستی بنیان گذار ادبیات نوین تاجیک در جنبه‌هایی مختلف خوانده‌اند. مردی که به تنهایی درحد چند تن از چهره ‌های نامدار و تاثیرگذار دیگر کشورها در حوزه‌های گوناگون این جغرافیای فرهنگی تکه و پاره شده تأثیرگذار بوده است. صدرالدین عینی [Sadriddin Aini] (۱۲۵۶-۱۳۳۳ش) داستان نوشته، شعر سروده، برای شناساندن شاعران سده های گذشته پژوهش‌ها کرده و در عین حال گوشه چشمی نیز به تاریخ و سیاست داشته است.

صدرالدین عینی [Sadriddin Aini]

در ایران با یکی از خواندنی‌ترین آثارش یعنی «یادداشتها» که در واقع خاطرات خودنوشت اوست، به مخاطبان همزبان و سابقا هموطن‌اش، بیشتر و بهتر معرفی شد. در این کتاب که به همت سعیدی سیرجانی، به چاپ رسید؛ عینی زندگی خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی‌اش را از کودکی تا 27 سالگی روایت می کند. آثار برجای مانده از عینی متنوع و فراوانند، اگر چه عمدتا از زمینه آموزشی و ادبی برخوردارند، اما او در دوره هایی به سیاست و تاریخ نیز توجه جدی داشته است.

در دوران جوانی آموزگار بود، کار روزنامه نگاری هم کرد و در این هنگام با دغدغه آموزش به مردمی که اغلب کم‌سواد بودند، كتاب‌هایی به قصد آموزش در مكاتب ابتدايي نوشت. همچنین آثاری منثور براي كودكان تدارک دید که همانند متون کلاسیک فارسی محتوایی اخلاقی، پند آموز و آموزشی داشتند که به نیت آگاه ساختن مخاطبان نوشته می شدند. رفته رفته آثار او هم از جنبه محتوایی و هم از جنبه تحقیقی کیفیت جدی تری پیدا کرد. در نیمه دوم عمرش بدل به نویسنده‌ای منتقد شد که به عنوان شاعر، داستان‌نویس، تاریخ نویس، زبان شناس و پژوهشگر ادبی، آثاری گوناگون خلق کرد که اغلب سهمی انکار ناپذیر در دگرگونی های ادبی، اجتماعی و فرهنگی زادگاهش داشتند.

اما پاشنه آشیل زندگی، اندیشه‌ها و آثار او بخشی‌ست که عینی در روش و منش اجتماعی و سیاسی تابع تحولات انقلاب کمونیستی شوروی قرار گرفت و گویی استقلال نظرش از دست رفته و تحت تاثیر ملاحظات سیاسی دولت مرکزی کمونیست قرار گرفت. عینی در عهد حکومت امیر بخارا به عنوان نویسنده‌ای منتقد، روشنفکر و آزادی خواه نقش مهمی در بیداری اذهان مردم در برابر دیکتاتوری و جهل حاکم بر زندگی مردم در امارت بخارا داشت. به خاطر همراهی با جنبش «جدیدیه» به زندان افتاد و شکنجه شد، او اگرچه در این راه تاب آورد اما دوتن از برادرانش را نیز از دست داد. اما بعد از تغییر و تحولات ناشی از انقلاب کمونیستی و فرو افتادن حکومت امیر بخارا و تحت سیطره قرار گرفتن آن زیر یوغ دیکتاتوری استالینیستی دیگر خبری از آن صدرالدین عینی منتقد و آزادی خواه نبود. تا آنجا که حتی در زمان چند پاره شدن سرزمین مادری‌اش به نیت زاده شدن ملت «تاجیک»که به عنوان سیاست از سوی حکومت مرکزی شوروی اعمال شد، نه تنها اعتراضی نکرد که با آن همراهی نشان داد. در راه اندازی جریان تغییر خط فارسی به لاتین که بعدا خط سیریلیک جای آن را گرفت نیز با سیاست روز همراه بود (اگرچه گفته می شود خود برای آموختن این خط تمایلی نشان نمی‌داد) حال بماند حکایت جا انداختن اصطلاح «تاجیکی» به جای« زبان فارسی»، جدا کردن آن از جغرافیایی فرهنگی که به واسطه تاریخ فرهنگی و زبانی مشترک از دیرباز بایکدیگر پیوند داشته اند و در ادامه همین منش، کوشش او برای ضبط برخی مفاخر نامدار علم ادب فارسی به عنوان شخصیت هایی تاجیک که جملگی حاصل اوضاع و احوال او در نیمه دوم زندگی بود، با دوران قدرت نمایی استالینی همزمان شد و او را به دایره سوسیالیسم روسی کشاند. این احوال البته بی ارتباط با مرگ برخی از دوستان و یاران عینی نبود، کسانی که در ابتدا با انقلاب کمونیستی همراه بودند اما بعدها با اندک انتقادی جملگی جان خود را از دست دادند و عینی دانست شاید از سیاهچال امارت بخارا می شد جان سالم بدر برد اما از تصفیه های استالینی هرگز!

به هر روی خدمات فرهنگی و ادبی صدرالدین عینی چنان بوده که این تن دادن به جبر زمانه نتواند آن را یکسره مخدوش کند و اعتبار فرهنگی و ادبی او نیز همچنان پابرجاست. به تازگی یکی از آثار داستانی این نویسنده با عنوان «مرگ سود خور» در مجموعه کتابخانه طنزِ نشر نو منتشر شده و در اختیار علاقمندان فارسی زبان قرار گرفته است.

عینی در داستان‌نویسی تحت تاثیر نویسندگان روس بود، او خود را شاگرد ماکسیم گورکی می‌خواند و در نوشتن داستان نیز وامدار او و شیوه رئالیسم سوسیالیستی است. رمان «مرگ سودخور» که در سال ۱۹۳۷ برای نخستین بار منتشر شد، رمانی است رئالیستی و برخوردار از حال و هوایی طنز آمیز. نویسنده در این رمان از زندگی و خاطرات ایام جوانی‌اش در بخارا بهره بسیار برده است. او نه تنها وظیفه روایت داستان را برعهده دارد بلکه خود نیز در داستان حضوری پررنگ دارد.

داستان «مرگ سودخور» در بخارای اواخر قرن نوزدهم می‌گذرد و بازتاب دهنده زندگی و زمانه حاکمان امارت بخاراست. «قاري اشكمبه» شخصیت اصلی رمان یک نمونه‌ از آدمهایی است که در جامعه ی سنتی امارت بخارا در آن روزگار یافت می شدند، زندگی این مرد خسیس بستری را فراهم آورده تا نویسنده به حکایت دورویی، ریا و فریبکاری رایج در جامعه‌ای عقب مانده و جاهل که نوجوانی خود را در آن گذرانده به نمایش بگذارد. رویکرد او در روایت داستان طنز آمیز است و در عین حال کوشیده از مایه روانشناختی نیز بی بهره نباشد.

اما اهمیت این رمان سوای ویژگی های خود اثر در قرابتی است که میان این رمان با یکی از آثار معروف صادق هدایت یعنی «حاجی آقا» در آن وجود دارد. در هر دو رمان شخصیتی خسیس، منفعت‌طلب و ریاکار مورد توجه قرار گرفته و گوشه هایی از زندگی ایشان با نگاهی انتقادی و روانشناختی روایت می شود. چند سال بعد از نوشته شدن «مرگ سودخور»، صادق هدایت که برای شرکت در بیست و پنجمین سالگرد دانشگاه تاشکند به این شهر سفر کره بود (1944) با عینی و آثارش آشنایی یافت و حتی برخی از دیدار آنها نیز سخن گفته‌اند. به هر روی بعید نیست به واسطه این آشنایی، هدایت هنگام نوشتن رمان «حاجی‌آقا» از «مرگ سودخور» تاثیر گرفته باشد.

در کتاب حاضر پیش از متن رمان «مرگ سودخور»، مقدمه ای درخور از حسن جوادی منتشر شده که در آن علاوه بر مرور زندگی و آثار صدرالدین عینی ، جایگاهش در فرهنگ و ادبیات تاجیکی نیز مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. این مقاله خواندنی مدخلی مناسب برای ورود به رمان است و خواننده نا آشنا با عینی را به قدر کفایت با او و آثارش آشنا می کند. همچنین درانتهای کتاب و بعد از متن رمان، مقاله‌ای از ییرژی بچکا مستشرق اهل چک نیز منتشر شده است که به مقایسه رمان «سودخور» با «حاجی‌آقا» می پردازد. این مقاله که داوود قاسم زاده آن را به فارسی برگردانده، نوشته ای دقیق درباره اهمیت این دو اثر برجسته از ادبیات فارسی ایران و تاجیک است که علاوه بر مایه های طنز آمیز، شباهت‌ها و قرابت‌های دیگری نیز با یکدیگر دارند که در تحلیل بهتر آنها کمک می کند. در پایان‌ کتاب هم واژه‌نامه ای کوچک از واژه‌های تاجیکی رمان چاپ شده است، اهمیت این واژه‌نامه که نشانه دیگری از دقت نظر و وسواس ناشر و گرد آورنده کتاب است، از آن روست که زبان فارسی تاجیکی تفاوت های زیادی با زبان فارسی ایرانی دارد و از طریق این واژه نامه می‌توان با برخی آنها آشنا شد و البته رمان «مرگ سودخور» را نیز بدون ابهام خواند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...