«سه زن توانمند» [Three Strong Women یا Trois femmes puissantes] را می‌توان شاخص‌ترین اثر ماری اندیای [Marie NDiaye] نویسنده فرانسوی سنگالی‌تبار به شمار آورد. این رمان در سال 2009 معتبرترین جایزه فرانسه یعنی گنکور را از آنِ ماری اندیای به‌عنوان نخستین زن سیاه‌پوست کرد. پیش از این نیز اندیای با رمان «رزی کارپ» جایزه معتبر فمینا را در سال 2001 دریافت کرده بود. اندیای برای رمان «لادیوین» هم در سال 2016 به مرحله نهایی جایزه بوکر بین‌المللی و جایزه ادبی دابلین راه یافت.

سه زن توانمند [Three Strong Women یا Trois femmes puissantes]  ماری اندیای [Marie NDiaye]

«سه زن توانمند» موجب شهرت بین‌المللی ماری اندیای شد. رمان پس از ترجمه به زبان‌های دیگر، مورد توجه نشریات مختلفی قرار گرفت. از جمله: گاردین، ماری اندیای را یکی از شورانگیزترین نویسندگان فرانسه برشمرد و تایمز «سه زن توانمند» را رمانی زیبا توصیف کرد و نوشت: «سبک نویسندگی اندیای به‌‌طور فوق‌العاده‌ای مقتدرانه است.» لوموند، ماری اندیای را با ویژگی‌های زیبایی کلام، قوه‌ شگرف الهام‌بخشی، و مهارت داستان‌سرایی‌‌ به‌عنوان یکی از مهمترین شخصیت‌های ادبیات فرانسه معرفی کرد.

«سه زن توانمند» کتابی است درباره خیانت ـ خیانتی که از خودمان گرفته تا دیگران به‌طور یکسانی صورت می‌گیرد. ـ همان‌قدر که به بررسی فراموشی می‌پردازد، یا به‌‌طور موشکافانه‌ای، به بی‌میلی ما در به یادآوری و تلاش دردناکی که برای پنهان‌سازی به خرج می‌دهیم نیز می‌پردازد. به‌طور خلاصه، داستان‌ها ـ و دروغ‌هایی ـ به خودمان و دیگران می‌گوییم تا زندگی را سپری کنیم. سرسختی هرکدام از این زن‌ها در مبارزه برای پیروزی بر دروغ‌ها و ایستادگی در برابر مردانی که آنها را زیر سلطه خود قرار می‌دهند و به‌ایشان خیانت می‌کنند، عمداً یا سهواً پایه و اساس قدرت‌شان است.

کتاب این‌گونه آغاز می‌شود: «و کسی به پیشواز آمد یا بی‌هدف بر ایوان خانه بزرگ بتنی ظاهر شد، در تراکم نور ناگهانی بسیار شدیدی که انگار در بدن پوشیده در لباس روشنش تولید می‌شد و بر خودش می‌پاشید؛ درباره این مردی که کوتاه‌قد و سنگین آنجا ایستاده بود و مانند مهتابی نئونی، نور سفید می‌پراکند، نورا بی‌درنگ به خود گفت: از آن غرور، قدوقامت و جوانی‌ای که در گذشته به‌طور اسرارآمیزی آنقدر پایدار بود که ابدی به نظرش می‌رسید، برای این مرد ایستاده بر آستانه خانه بزرگش، چیزی باقی نمانده است.

درحالی‌که دست‌هایش چلیپا روی شکم و سرش به سویی خمیده شده، ایستاده بود؛ و سرش خاکستری بود و شکمش، روی کمربند شلوار کرم‌رنگ، زیر پیراهن سفیدش، برآمده و شل بود. نورا به خود گفت: آنجا است، در هاله نورانی سردی که بی‌تردید از شاخه‌های گل مور افراشته در باغ بر ایوان خانه باشکوه می‌ریخت، از میان نرده‌ها با نگاهی خیره به در ورودی به خانه نزدیک شده و ندیده بود که در، برای گذر پدرش باز شده بود؛ با همه اینها، حالا در انتهای روز، این مرد درخشان و سرافکنده در برابرش پدیدار شده بود، که گویی ضربه پتک غول‌آسایی بر سرش، اندازه‌های متناسبی را که نورا به یاد می‌آورد، به اندازه‌های مردی درشت‌اندام و بدون گردن، با پاهای سنگین و کوتاه کاهش داده بود.»

«سه زن توامند» آنطور که از نامش پیداست، شامل روایت مستقل سه زن است: نورا، فانتا، کادی، که هر یک به شیوه خود، سرنوشت را میان فرانسه و سنگال(شهر داکار) پی می‌گیرد و با وجود همه ترس‌ها و تردیدها و نگرانی‌ها، در برابر آنچه شرایط تحقیرآمیز زندگی بر آنها تحمیل می‌کند، برای حفظ شرافتشان می‌جنگند.

در داستان اول، پدر نورا که نورا و خواهرش را رها کرده و با دزیدن برادر کوچشان به سنگال گریخته، پس از سال‌ها نورا را که حالا بدون حمایت او وکیل موفقی شده به این کشور فرامی‌خواند تا از برادر متهم به قتلش دفاع کند.

داستان دوم، قصه فانتا است، با این پرسش که اشتباه همسرش رودی چه بوده که زندگی‌شان این‌چنین از هم گسیخته شده است. سومین داستان هم روایت سرنوشت پرفرازونشیب کادی است. بیوه نازایی که پس از مرگ همسر از خانواده شوهر رانده و مجبور می‌شود در نزدیکی یکی از اقوام به‌نام فانتا(که در داستان قبلی استاد ادبیات است) برود و مهاجرتش ماه‌ها و شاید سال‌ها طول می‌کشد.

کادی در داستان اول خدمتکار خانه پدر نورا است. این شخصیت پیوند‌دهنده این سه داستان است. اما نقطه اشتراک هر سه داستان، مهاجرت است: سه زن با سه سرنوشت متفاوت از قصه‌ای که این روزها سرخط خبرهای رسانه‌های جهان است: پناهنده‌ها و مهاجرها.

آنچه ماری اندیای ورای سرنوشت این سه زن مهاجر، نشان می‌دهد، حکایت رنج تمام زنان توانمندی است که در دنیای نابرابری‌ها، برای حفظ شرافت انسانی و برای بهترزیستن، دست از تلاش برنمی‌دارند. آنطور که ماری اندیای خود می‌گوید: «هسته متشکله هر سه زن داستان بسیار قوی و فناناپذیر است و همین امر از آنها سه زن توانمند می‌سازد؛ گرچه به لحاظ اجتماعی و حرفه‌ای از هیچ قدرتی برخوردار نیستند.»

آرمان ملی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...