هانیه علی نژاد | فرهیختگان


محمدرضا آریان‌فر، نویسنده و نمایشنامه‌نویس‌ جنوبی، آثار متعددی را تاکنون روانه بازار نشر کرده است. کتاب «موندو» تازه‌ترین اثر این نویسنده است که در جشنواره داستان حماسی رتبه سوم را از آن خود کرده است. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار شده است. آثار این نویسنده اغلب آمیزه‌ای از باورها و فرهنگی است که در مناطق مختلف وجود دارد. او می‌گوید که کتاب را به صرف آگاهی دادن نمی‌نویسد و روحش آمیزه‌ای از فرهنگ‌ها، اعتقادات و باورها است و برای انعکاس آن تلاش می‌کند. در ادامه متن کامل گفت‌و‌گوی ما با این نویسنده را می‌خوانید.

خلاصه کتاب معرفی موندو در گفت‌وگو با محمدرضا آریان‌فر

کتاب «موندو» رتبه سوم جشنواره داستان حماسی را از آن خود کرد. این رمان در دسته کتاب‌های درمورد خرمشهر است. نسبت کتاب «موندو» با خرمشهر چگونه است؟
این کتاب به گوشه‌ای از تاریخ جنگ در خرمشهر می‌پردازد. من برشی از یک زندگی را انتخاب کردم که به تخلیه قسمت شرقی این شهر و سقوطش برمی‌گردد. این برش را دستمایه قرار دادم و با سلسله اتفاقات سوررئال آن را ادامه دادم. خودم اهل خرمشهر هستم و در آنجا بسیاری از اتفاقات جنگ را شاهد بودم. من برای اینکه اثر را از خاطره‌نویسی دور کنم این مشاهدات را از زبان یک راوی نوجوان آورده‌ام. بسیاری از برش‌های آن واقعیت دارند. برای من فرقی نمی‌کند که خرمشهر باشد یا جای دیگر. هرجای دیگر هم اتفاقی رخ می‌داد آن را می‌نوشتم.

«موندو» فضای خیال و حماسه را مانند سایر آثار شما در کنار هم دارد. چگونه این دو را به هم گره زدید؟
سال‌هاست این کار را انجام می‌دهم. من در نمایشنامه‌نویسی این شیوه را به کار بردم و بعد آن را در رمان هم وارد کردم. در کتاب‌های خردسال و بزرگسال من هم همین‌گونه است و اتفاقات کتاب واقعیتی است که در بستر خیال غلت می‌خورد. چیزی که در ادبیات آمریکای جنوبی با آن روبه‌رو هستیم همین تخیل بسیار قوی است. من گاهی هم از فرهنگ‌های بومی و باورهای عامیانه و خرافی استفاده می‌کنم؛ چراکه این ظرفیت‌ها است که مخاطب را پای نوشته من می‌نشاند. حماسه و اسطوره نیز برآمده از باور مردم و توده‌ها است. سال‌ها است که در این حوزه مطالعه کرده‌ام و از آن بهره می‌برم.

چطور مرز خیال و واقعیت را حفظ می‌کنید؟
تجربه. من از دوران دبیرستان تاکنون مشغول نوشتنم و همین تجربه است که به داد من رسید. زیباترین تجربه را هم در نمایشنامه‌نویسی به دست آورده‌ام. نمایشنامه‌نویسی و شعر به من کمک کردند تا من به‌عنوان یک راوی راحت حرف بزنم و اتفاقات را کنار هم به‌گونه‌ای بچینم که مرزی مابین‌شان نباشد. من مرز‌ها را می‌شکنم. من به تمام فرهنگ‌ها و باور و اعتقادات مردم علاقه دارم و همیشه آنها را دستمایه قرار داده‌ام. مثلا در کتاب «خانه‌ای برای سیمرغ» یک سیمرغ، در «جزیره ابرها» قصه عبدالله بحری و عبدالله بری هزارویک شب، «اسب‌ها در من هنوز شیهه می‌کشند!» از فرهنگ ترکمن و...

ادبیات حماسی از دیرباز وجود داشته و معروف‌ترین آن هم شاهنامه است. امروزه گویا مختصات آن تغییر کرده است. چقدر موافق این گزاره هستید؟ و چرا در ایران کمتر داستان حماسی داریم؟ این کم بودن آیا به معنای عدم نیاز به حماسه و عدم حضور اسطوره‌هاست؟
اسطوره از منظر مهرداد بهار، یک اصطلاح کلی و دربرگیرنده‌ باورهای مقدس انسان در مرحله‌ خاصی از تطورات اجتماعی است که در عصر جوامع به‌اصطلاح ابتدایی شکل گرفت و باورداشت مقدس همگان شد. برخی نیز اعتقاد دارند که صحبت و تاکید اسطوره بر چگونگی و چیستی زایش و پدید آمدن پدیده‌هاست. بعضی هم اعتقاد دارند که اسطوره، واکنشی از ضعف و ناتوانی بشر در مواجهه با درماندگی‌های او در رسیدن به آرزوها و ترس از حوادث و اتفاقات ناگهانی است. امروز اما مردم ما از خوانش و آشنایی با آنها فاصله گرفته‌اند و آن هم به این دلیل است که مشغله‌های زیاد باعث دوری مردم از کتاب شده است. خاطرم هست در زمان دبیرستان وقتی به ما کنفرانس می‌دادند، در مورد موضوع مورد نظر کتاب می‌خواندیم و بررسی می‌کردیم؛ چراکه ما اینترنت نداشتیم. اما نسل امروز با کتاب بیگانه است. درمورد موضوعات تحقیقش حتی به کافی‌نت می‌سپارد تا برایش تحقیق کند. برای همین است که بسیاری از موضوعات تاریخی و مهم و حماسه و اسطوره را نمی‌شناسند. من همچنان برای نوشته‌هایم مطالعه می‌کنم. ما اسطوره‌هایمان پابرجا است اما تا وقتی که همت و آگاهی وجود نداشته باشد نمی‌توان انتظار داشت که مردم اسطوره و حماسه را بشناسند. من عادت کرده‌ام در آثارم هم از جنبه رئال و هم جنبه سوررئال نگاه کنم. در اثر جدیدم که نگارشش تمام شده به نوعی سیاوش قرن 21 را روایت می‌کنم. این برای این است که من مطالعات بسیاری بر حماسه و اسطوره داشتم و دارم.

از چه طریقی می‌توان آگاهی داد تا مردم دوباره به حماسه و اسطوره بازگردند؟
من کتاب را به صرف آگاهی دادن نمی‌نویسم. روح من آمیزه‌ای از فرهنگ‌ها، اعتقادات و باورها است و برای آن تلاش می‌کنم. متاسفانه دوستان نویسنده که باید در این راه قلم بزنند، دغدغه مسائل زندگی دارند و کسی از آنها حمایت نمی‌کند. خود من نزدیک 5 جلد کتاب تمام‌شده دارم که هنوز نتوانستم با توجه به شرایطی امروز جامعه به ناشر بدهم. این شرایط را هم ارشاد به ما تحمیل کرده است. من یک کتاب با سه نمایشنامه درمورد زن نوشته‌ام که گفته‌اند 18 صفحه‌اش باید حذف شود و با دیدگاه نازلی مواجه شدم. نه‌تنها من که همه افراد مواجه شدند. چطور می‌توان انتظار داشت که نگاه عمیقی به فرهنگم داشته باشم؟ شرایط امروز جامعه جایی برای آگاهی نمی‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...