ابروان گره خورده! | الف


چطور می شود تغییر کرد و قدری بهتر شد؟ چگونه می توان انسان آرام تر شود و لحظاتی از هیاهوی بیرونی دنیای شلوغ امروزی رهایی یابد؟ در بمبئی بمب گذاری شده. پچه سوم بردپیت و آنجلینا جولی انگشت کنار شصت پای راستش از حالت عادی بلندتر است. روابط چین و امریکا سر فلان موضوع بحرانی شده است. از چه چیز فرار می کنیم؟ هیچ پناهی امن تر از اخبار برایمان نیست؟ هیچ سرگرمی دیگری نداریم؟ آخر اگر اخبار نخوانیم که دیگر نمی دانیم در چگونه دنیایی زندگی می کنیم و دیگر نمی توانیم تصمیمات پخته بگیریم.



رولف دوبِلی [Rolf Dobelli] در هفتمین فصل کتاب «دیگر اخبار نخوانید!» [Stop reading the news: a manifesto for a happier, calmer and wiser life] به نام «اخبار اهمیتی ندارد»، پاسخ این حرف را اینگونه می دهد: «شما احتمالا در دوازده ماه گذشته حدود بیست هزار آیتم خبری بلعیده اید، حدود ۶۰ تا در روز، و تازه این تخمینی است متوسط. با خودتان رو راست باشید، آیا حتی یکی از آنها به شما کمک کرد که تصمیم بهتری برای زندگی تان، خانواده تان، شغلتان، رفاهتان یا کسب و کارتان بگیرید؟ تصمیمی که بدون دانستن اخبار نمی توانستید بگیرید؟ هیچ کدام از دوستانی که این سوال را ازشان پرسیدم نتوانستند از بین بیست هزار آیتم خبری بیشتر از دو مثال بزنند. این آمار ناجوری است. با بررسی ده سال گذشته، که من در طول آن خبر نمی خوانم، فقط یک خبر بود که اگر می خواندم دانستنش کمکی به من می کرد. در سال 2010 وقتی رسیدم فرودگاه فهمیدم که پروازم به خاطر فوران آتشفشان در ایسلند کنسل شده است.»

دوبِلی نویسنده ۵۴ ساله سوئیسی در ۳۵ فصل کتاب خود معایب اخبار را از هر منظری که بتوان تصور کرد بیان می کند و مخاطب را شدیدا و قویا از خواندن اخبار نهی می کند. بیانات و نقطه نظرات او چنان جامع و شامل است که بعید می دانم کسی که این کتاب را می خواند اگر اخبار را به کل رها نکند بتواند با ولع قبلی هم آن را دنبال کند. برخی از این دلایل بدین قرار اند:
- اخبار ما را منفعل می کند: تقریبا هیچ کدام از چیزهایی که در اخبار می شنوید چیزی نیست که بتوانید تغییرش دهید. فهرست بلندبالای روزانه از چیزهایی که نمی توانیم آنها را تغییر دهیم، ما را منفعل می کند.
- اخبار سوگیری گذشته نگر را تقویت می کند: هنگامی که بعد شنیدن خبر به گذشته می نگریم، همه اینها کاملا واضح و روشن به نظر می رسند. این توهم در ما ایجاد می شود که این بحران ها قابل درک و قابل پیش بینی هستند.
- اخبار برای بدن سم است: اخبار بد مهمتر از اخبار خوب درک می شود. اطلاعات منفی دو برابر اطلاعات مثبت اثر می کند. ناراحتی ما از سقوط ده درصدی ارزش سهام دو برابر میزان خوشحالی ما از صعود ده درصدی ارزش سهام است.

رولف در 15 جولیای 1966 در شهر لوزرن سوئیس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در فلسفه و مدیریت مالی گذراند. اولین کتابش را در 2003 به نام «سی و پنج» به زبان آلمانی منتشر کرد. از دیگر آثار او می توان به «برای زندگی چه می کنی؟»، «من کی هستم؟» و «هنر شفاف اندیشیدن» که پرفروش ترین کتاب غیر داستانی 2012 در آلمان و سوئیس شد و بعد از ترجمه آن به انگلیسی در سایر کشور ها نیز به کتاب پر فروش سال تبدیل شد، نام برد. او در 2020 آخرین اثر خود یعنی «دیگر اخبار نخوانید!» را منتشر کرد.

نویسنده در آخرین پاراگراف کتاب اینگونه می نویسد: «آیا می ترسید که زندگی بدون خبر موجب شود در مهمانی ها فردی کسل کننده به نظر برسید؟ نگران نباشید. شاید ندانید که رئیس جمهور یک توئیت آزار دهنده نوشته اما اکنون دنیا را بهتر می فهمید و می توانید این درک را با دوستان خود در میان بگذارید. از صحبت کردن در مورد سبک جدید زندگی تان خجالت نکشید. مردم مجذوب گوش دادن خواهند شد. و اگر مکالمه ناگهان خاموش کرد، برای استارت زدن هیچ راهی بهتر از این نیست که بپرسید:«خب، به نظر شما مهمترین عناوین خبری این هفته کدام اند؟» خواهید دید اکثر مردم سخت مشتاق اند این چیزها را برای شما توضیح دهند. و آنها شما را دوست خواهند داشت به خاطر اینکه به آنها فرصتی دادید تا مخزن عظیم ولی بی حاصل اطلاعات به دردنخور خود را با شما قسمت کنند. با لبخندی رندانه از آن استقبال کنید.»

نگاه دوبِلی با جریان زندگی امروزی خیلی در تضاد است، اینکه کسی در روزگاری که همه غرق در اخبارند و آن را می ستایند با شهامت آن را اراجیف بخواند و وابستگی به آنرا با اعتیاد به کوکائین مقایسه کند( برای تهیه کوکائین باید پول بپردازید و کاری غیر قانونی انجام دهید اما اخبار قانونی، نوعا رایگان و به سهولت قابل دسترس است)، بسیار قابل تحسین است. خواندن این کتاب به همه پیشنهاد می شود، مخصوصا افرادی که با شنیدن این مطالب ابروانشان را در هم گره می زنند!

[این کتاب برای نخستین بار با عنوان «هنر بی‌خبر زیستن» در ۱۱۸ صفحه و توسط نشر آرادمان منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...