دفاع از نیروی حیات بخش زندگی | آرمان ملی
«پاییز» که با عنوان «خزان» [Autumn] با ترجمه آرمین کاظمیان از سوی نشر روزبهان به فارسی منتشر شده، اولین بخش از چهارگانه الی اسمیت [Ali Smith] است که در سال 2016 منتشر شد. پس از آن، به ترتیب «زمستان»، «بهار» و «تابستان» در سالهای 2017، 2019، و 2020 منتشر شدند. انتشار «پاییز» موفقیت بیشماری برای الی اسمیت به ارمغان آورد. کتاب به مرحله نهایی جایزه بوکر راه یافت. یکی از ده کتاب برگزیده سال نیویورک تایمز و واشنگتن پست را از آن خود کرد و در فهرست صد رمان قرن 21 گاردین قرار گرفت و شماره هشتم را به خود اختصاص داد.
«پاییز» داستانی به یادماندنی از گذر عمر، روزگار و عشق- و البته داستان است. به گفته جوانا کاوِنا در روزنامه گاردین، «پاییز»، سمفونی حزن انگیز و زیبای خاطرات، رویاها و حقایق فناپذیر زندگی است؛ غم بی پایان بی ثباتی زندگی های فانی.» لوسی اسکولز نیز نظر خود را درمورد این کتاب در روزنامه ی ایندیپندنت اینگونه بیان کرد: «الی اسمیت که پیش از این در مقام یکی از خلاق ترین رمان نویسان بریتانیایی امروز شناخته شده، با رمان «پاییز» خود را به عنوان یکی از پیشروترین رویدادنگاران به اثبات می رساند که به خوبی نبض اجتماعی و سیاسی جامعه را در دست دارد.»
و حال پرسش اینجاست که آیا می توان الی اسمیت را به لحاظ ذاتی وارث جی. دی. سلینجر دانست؟ این امر آن قدرها هم دور از انتظار نیست، چرا که سلینجر خالق شخصیت « اِزمی»، کودک یتیم انگلیسی است که به یک نظامی آمریکایی دل خوش کرده که در پایان جنگ جهانی دوم سلامت روحی اش را از دست می دهد. (اشاره به داستان کوتاه «تقدیم به ازمی با عشق و نکبت») خالقی که اینگونه ماهرانه و تاثیرگذار مسیر نجات بخش دوسویه ای را میان کودکانی به طرز استثنایی خردمند (عمدتا دختران) و افرادی با کودک درون و روحیه ظریف (عمدتا آقایان) به تصویر کشیده، آنها که خارج از فضای تجاوز و کودک آزاری جنسی، رابطه دوستانه ای را شکل می دهند.
«پاییز»، اولین بخش از چهارگانه الی اسمیت به گونه ای است که چهار فصل را به یکدیگر پیوند میدهد. داستان در تابستان و پاییز رخ می دهد و مکان رویدادها انگلستان است، زمانی که پس از گذشت ماه ها نا بسامانی و ناامیدی در پی رای بِرگزیت (همه پرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) واقعه تلخ جدایی انگلستان از اروپا رقم خورد. قهرمان داستان، زن جسور سی ودو ساله ای است بهنام ایزابل دِمند، یک مدرس هنر که با از دستدادن چیزهایی رودررو است که برایش عزیزند: اصول بنیادی انسانیت، و همسایه پیری که پرستار غیررسمی و دوست بسیار نزدیک ولی نامتعارف دوران کودکی اش بود.
وقتی دانیل گِلاک در خانه سالمندانی نزدیک روستای مادری الیزابت بستری است، الیزابت کتاب «داستان دو شهر» دیکنز را برایش می خواند: «همانطور که زن می داند، غار دهان این مرد، مدخل آخر دنیاست.» و دانیل در حالت خواب و بیداری سطور ابتدایی کتاب دیکنز را اینگونه تغییر میدهد: «بدترین دوران بود. بدترین دوران بود. بار دیگر. اصل همهچیز همین است. همهچیــز از هم می پاشد. همیشه همین بوده و خواهد بود. طبیعت شان همین است.»
در این میان الیزابت نیز با همین «بدترین دوران» دست و پنجه نرم می کند. یک نفر در روستا روی دیوار اقامتگاه های مهاجران می نویسد: «به خانه تان برگردید!» که این پاسخ را به دنبال دارد: «ما حالا هم در خانه مان هستیم.» بهاضافه دسته های گل کنار پیاده رو که گویی هدفشان نشانکردن نقطه ای است که ادب و نزاکت در آن لگدمال شده بود. مادر الیزابت با خشم غرولند می کند: «از اینهمه خودخواهی خسته شدم... دیگر از بس مجبور بودم بترسم، خسته شدم.»
با عقب گرد به دوران کودکی الیزابت، می توان ردپای مشاوره هنرمندانه دانیل را در تغییر سبک زندگی الیزابت دریافت. او خیلی زود با روح سرکش این کودک هشتساله باهوش آشنا می شود، چون الیــزابت خاطرات خواهر بزرگتر و بااستعداد دانیل را برایش زنده می کند. خواهری که در سال 1943 زمانی که دانیل در انگلستان مشغول ادامه تحصیل بود، اسیر نازی ها شد. او در پیاده روی های طولانی عشق خود را به هنر و زبان با الیزابت به اشتراک می گذارد، آنهم با آموزش پیچ وتابدادن به داستان ها و تصویرسازی ذهنی تابلوهای نقاشی ای که در قالب کلمات ترسیم شده اند. چراکه به عقیده او «هر کسی که داستان می سازد، دنیا را می سازد.» آنها درمورد دیلِن توماس (هنرپیشه آمریکایی)، باب دیلِن (خواننده، آهنگساز، شاعر و نویسنده آمریکایی) و سیلویا پِلات (شاعر و رمان نویس آمریکایی) با یکدیگر بحث می کنند. بعدها دوستان اجتماعی الیزابت نمی توانند رضایت خاطرش را فراهم کنند، چراکه «هیچکس مثل دانیل حرف نمی زد، هیچ کس نمی توانست مثل دانیل حرف بزند.»
به علاوه اسمیت همانطور که در کتاب «هر دو نفربودن» خود نیز ثابت کرده، بر این موضوع تاکید دارد که چگونه مادران و دختران هم می توانند در دل یکدیگر جا باز کنند و هم موجب آزار یکدیگر شوند. الیزابت نوجوان با نگرانی های روزافزون مادر مجردش در مورد «دلبستگی افراطی پدرانه» و اینکه الیزابت بیشتر وقتش را با یک پیرمرد می گذراند، مخالفت می کند و این مخالفت تمایل او را برای گفتوگوهای عموما خوشایند، اما گاهی آموزنده یا حتی احساسی با دانیل تشدید می کند. اما در سال 2016 هنگامی که تابستان با آمدن پاییز رنگ می بازد و الیزابت برخلاف سالهای گذشته بیشتر وقتش را در خانه می گذراند، به جای ملاقات با دوست درحال احتضارش، بر آن می شود که وجوه ناشناخته مادرش - ظرافت طبع، درایت و یک زندگی شخصی حیرت آور- را کشف کند که در جوانی از درک آن ناکام مانده بود.
باوجودی که «پاییز» به لحاظ ساختاری نسبت به کتاب «هر دو نفربودن» پیچیدگی کمتر و نسبت به کتاب «ای کاش میشد، اما...»، ایهام و بازی شوخ طبعانه با کلمات کمتری دارد، این رمان یکبار دیگر موضوعات نامتجانسی را با ترتیبی شگفت انگیز به یکدیگر پیوند می دهد، منجمله فناپذیری، عشق نامتعارف، کتاب «توفان» شکسپیر، یک شعر تبلیغاتی قافیه دار و موزون، بیگانه ستیزی دخیل در هر دو موضوع نازیسم و نئوناسیونالیسم معاصر و برخی مضامین مانند روابط غیراخلاقی کریستین پروفیمو و ناکامی در بازتاب ماجرا، به خصوص برای مخاطبان آمریکایی. اما روی هم رفته اسمیت نسبت به اغلب خطوط هوایی در برقراری ارتباط تنگاتنگ عملکرد بهتری دارد.
رمان «پاییز» همانند «هر دو نفربودن» از یک شخصیت حقیقی و هنری یعنی پائولین بوتی (بنیان گذار جنبش هنری پاپ) بهعنوان زنجیره حیاتی برای برقراری ارتباط میان نسل ها استفاده می کند. اسمیت از زندگی بوتی که به طرز غم انگیزی کوتاه شد برای بیان گرایش خود نسبت به اهمیت هنر و ادبیات در وقایع ناخوشایند پیش روی انسان ها، الگوبرداری می کند: او اینگونه توصیف می کند که بوتی شخصیتی است با روح سرکش... مجهز به مهارت و قوه خیال که با این مزیت رویداد غم انگیزی را که برای ما در زندگی اتفاق میافتد، به دستِ نیستی می سپارد، اینگونه که هرگاه به نقاشی های او توجه کنید و نیروی حیــات بخش نهفته در آنها را دریابیــد، آن رویداد غم انگیز فراموش می شود.
الی اسمیت سعی دارد در این رمان تکان دهنده در کنار مهرورزی، امید و آمادگی برای دورشدن از پلیدی، حتی زمانی که تا خرخره در آن فرورفته ایم از روح های سرکش و نیروی حیات بخش زندگی دفاع کند.