آیا شباهتی بین شرکت کوکاکولا و سازمان عفو بین‌الملل وجود دارد؟... اخته کردن اعتراض، خرید و فروش تحصن، سرکوب غریزه‌ی تغییر خواهی... گربه‌ی سرمایه‌داری محض رضای خدا موش نمی‌گیرد و هر جا که وارد شد بخاطر پول بود و پول بود و پول... در کشورهای شمال نیز بر هر تجمعی، انگ ضد امنیت ملی زده می‌شود... معترضان حتی به موضوعی چون محیط زیست یا حقوق بازنشستگی، دشمن تلقی خواهند شد


اعتراض شما را خریداریم | جهان کتاب


آیا شباهتی بین شرکت کوکاکولا و سازمان عفو بین‌الملل وجود دارد؟ آیا سنخیتی بین مک‌دونالد و کِی. اف. سی با کمپین تاثیر دختر و نجات کودکان مشاهده می‌کنید؟ آیا هیچ شباهتی بین سرکوب معترضان در کشورهای شمال و کشورهای جنوب و پیرامونی می‌بینید؟ تمام این سوالات به ظاهر بی‌ربط وقتی در منظومه‌ی واحدی به نام سرمایه‌داری گرد هم می‌آیند، جواب آری را پیش روی ما قرار می‌دهند. نویسندگان در این کتاب به این موضوع مهم می‌پردازند که چگونه جریان سرمایه‌داری هر چیزی را قابل خرید و فروش کرده و چگونه هر امر غیرکالاشدنی را مبدل به کالا ساخته است. صبر کنید! موضوع اندکی عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از فروش تی‌شرت‌های چه‌گوارا و ماگ‌های کارل مارکس در بازار است.

پیمانکاران اعتراض» [Protest inc. : the corporatization of activism]

کتاب «پیمانکاران اعتراض» [Protest inc. : the corporatization of activism] خواننده را به وقایع پشت پرده می‌برد و با ارائه‌ی آمارها و مستندات علمی، تجاری شدن همه چیز به شکل اعم و کالایی شدن اعتراض به شکل اخص را هویدا می‌سازد.

چپی‌هایی که تا دیروز دیوانه، تندرو و متوهم خوانده می‌شدند اکنون توانسته‌اند چشم عاشقانِ مفتون نولیبرالیسم را بازتر کنند و رد پای این منطقِ هار را، پشت سر هر فاجعه و رخدادی نشان دهند. نولیبرالیسم بواسطه‌ی بزک کردن چهره‌ی خود برای کسب مشروعیت در فاز فرهنگی و اجتماعی، این بار به سمت پول سازی و تبدیل نهادهای غیرانتفاعی و مردم مدار به شرکت تجاری حرکت کرده تا اثرانگشت خود را از محل جنایت پاک کند. اکنون که در هزاره‌ی جدید بواسطه‌ی منفرد شدن بیش از پیش جامعه و عدم امکان تشکل سازی روبرو هستیم، نولیبرالیسم برای بر تابیدن اعتراض‌های جسته و گریخته نیز دست به کار شده تا هم زهر اعتراض را بگیرد، هم اعتراض را مهندسی کند. از مصادیق مکانی- شهری این مهندسی همان گونه که در کتاب اشاره شده می‌توان به صدور مجوز برای اعتراض در مکان‌های خاصی از شهر اشاره کرد ( ص 95).

فارغ از مضحک بودنِ امرِ صدور مجوز برای اعتراض، گذراندن هفت خوان رستم و پرداخت پول برای دریافت مجوز اعتراض، این سیرک با هدایت محل تجمع به مکان های کم خطر شهر که بیشتر باید دور از اماکن سیاسی و اقتصادی مهم باشد همراه شده است. این بی خطرسازی امور خطرناک و اخته کردن امور تعیین کننده در ادامه‌ی طرح انفرادی سازی علیه اشتراکی سازی انجام شد. نوسرمایه داری با محور قرار دادن افراد و متلاشی کردن جامعه در راستای دکترین تاچر که «چیزی به نام جامعه وجود ندارد بلکه فقط افراد وجود دارند»، چهره‌ی ژانوسی خود را نشان داد و با انداختن بار هر مشکلی بر دوش افراد، از دولت و نهادهایی که وظیفه‌ی قانونی، رسمی و عرفی برای حل مشکلات دارند سلب مسئولیت کرد تا دولت بتواند با خیال راحت دست در دست نهادهای زیرمجموعه‌ی خود به محفلی برای تحقق آرمان شهر نولیبرالیسم تبدیل شود.

کتاب با اشاره به شعارهای توخالی و جو دهنده‌ای چون «تو می‌توانی دنیا را نجات دهی»، «برای حفظ محیط زیست از خودروهای برقی استفاده کن» و «زباله‌های خشک و تر را جدا کنید»، نشان می‌دهد که ظاهرا فقط اشخاص باید نجات دهنده باشند و دولت صرفا لویاتانی است برای هدایت اژدهای سرمایه داری در مسیر کلایی شدن هر چیز ( ص 124). هر چند زندگی در جامعه‌ی انسانی وظایف شخصی و فردی خاصی را برای انسان‌ها تعیین کرده اما آن چیزی که امروزه شاهد آنیم، حل کردن تمام مشکلات توسط مردم است. اگر قرار است اوضاع بدین منوال پیش رود پس دلیل مخالفت با تحقق کمونیسم آنارشیستی چیست!؟. جریان سرمایه داری با فروپاشیدن هر تجمع تاثیرگذاری حتی به شکل مکانی و منحل کردن انجمن‌ها و گردهمایی هایی در مدارس، کلیساها و کافه ها ذهنیت کنشگری جمعی را تغییر داد و آن‌ها را از رادیکالیسم ضروری و حیاتی برای تغییر خالی کرد.

بواسطه‌ی ساختارهای ذهنی جامعه و عداوت مردم با نهادهای دولتی و گرایش بیشتر آن‌ها به سازمان‌های غیرانتفاعی، سرمایه‌داری سر خود را سمت آن‌ها (سازمان‌های غیرانتفاعی و غیر دولتی) کج کرد تا همدلی و رضایت آن‌ها را نیز کسب کند و این کسب رضایت فقط و فقط با ابزار پول ممکن شد. وقتی که نویسندگان با ارائه‌ی آماری از حقوق، پرداختی‌ها و پاداش مدیران ارشد سازمان‌های غیردولتی نشان می‌دهند که آن‌ها اکنون نزدیک به رئیس یا معاون یکی از شرکت‌های فهرست فورچون 500 دریافتی دارند ( ص 153) این لرزش را در ما ایجاد می‌کند که نهادهای غیرانتفاعی نیز بنگاه شده‌اند. طبیعی است که با گرفتن بودجه‌های کلان و تزریق پول به نهادی غیرانتفاعی آن موسسه انتفاعی شود و اهداف بنیادی خودش را فراموش کند و انجام ماموریت اصلی خود را وانهد و فقط به دنبال بقا باشد. اما چه چیزِ این پدیده ترسناک است؟

بِرند شدن امر نابرندی و کالایی شدن امر ناکالایی، همان بلایی را که بر سر زمین به عنوان مساله‌ای مشاع و مردمی و غیرانتفاعی آورد بر سر اعتراض و کنش نیز خواهد آورد. در ادامه‌ی همین سیکل ترسناک، دولت‌ها و نهادهای مسئول، بیش از پیش تبدیل به پلیس بد می‌شوند و سازمان‌های به ظاهر غیر انتفاعی پلیس خوب. در همین سناریو مردم همواره مجرم خواهند بود که پشت میز بازجویی باید به ارباب پول جواب پس بدهند. در همین راستا می‌توان نتیجه گرفت که هر چند در جهان اکنون نمی‌توان تاثیر فضای مجازی را نادیده گرفت اما بدون تعارف اگر به دنبال تغییر اساسی هستیم، هیچ کجا خیابان نخواهد شد. فضای مجازی که زمانی بهار عربی را سازماندهی کرد (فارغ از نتایج این طغیان) امروزه صرفا با گذاشتن یک پست، توییت و ... مردم تصور می‌کنند که وظیفه‌ی کنشگری خود را انجام داده‌اند و در این توهم فرو خواهند خوابید.

دغدغه و حرف اصلی نویسندگان [پیتر دووِرن و جانِویو لابرن Genevieve LeBaron and Peter Dauvergne] نیز همین است: اخته کردن اعتراض، خرید و فروش تحصن، سرکوب غریزه‌ی تغییر خواهی. و بدین گونه است که به زعم نویسندگان، صِرفِ معرفی کردن معترض به عنوان چهره‌ی سال مجله‌ی تایم در سال 2011، کار مهمی نیست و صرفا قرار است ویترین زیبایی باشد برای دکانداری شبه انقلاب و در واقع تجلیل از اعتراض به عنوان «تغییر» می‌تواند نشانگر این باشد که چیزی تغییر نکرده است ( ص 172).

پیمانکاران اعتراض» [Protest inc. : the corporatization of activism]

با همه‌ی آنچه گفته شد نمی‌توان نتیجه‌ی قطعی و حتمی گرفت که تعداد بیشتری از کنشگران منتقد در حال تسلیم شدن هستند. اما چیزی که قطعی است، تغییر تاکتیک‌های آن‌ها و حرکت و قل خوردن به سمت نوعی میانه‌روی ملایم است. از دیگر نکات بسیار مهم کتاب برای خواننده‌ی شرقی این است که در کشورهای شمال نیز ظاهرا بر هر تجمعی، انگ ضد امنیت ملی زده می‌شود و طبیعی است که ساده‌ترین معترضان حتی به موضوعی چون محیط زیست یا حقوق بازنشستگی، دشمن تلقی خواهند شد. تو گویی که جهان در حال عقب‌گرد به بربریت و مک‌کارتیسم است. کتاب در ساده‌ترین جمله به خواننده می‌فهماند که گربه‌ی سرمایه‌داری محض رضای خدا موش نمی‌گیرد و هر جا که وارد شد بخاطر پول بود و پول بود و پول و ادعاهای خیرخواهانه‌ی نوسرمایه‌داری همان قدر تراژیک/ کمدی است که یک کارخانه‌ی سیگار سازی پول حاصل از فروش محصولات خود را صرف درمان بیماران درگیر سرطان ریه کند.

لابرن و دوورن نویسندگان کتاب با بررسی دقیق اطلاعات عددی و رقمی و ارجاع به مطالعات میدانی، با تمرکز بر آمریکای شمالی و اروپای غربی، نقاب دموکراسی را از صورت جهان شمال می‌کنند و آرمان‌شهر جعلی امپریالیستی را بر ملا می‌سازند. نیکزاد زنگنه با ترجمه‌ی دقیق و روان و مقدمه‌ی روشن‌گری که بر کتاب نوشته و همچین با منفک کردن اصطلاحات و تعابیر کلیدی و ارجاع آن به آخر کتاب و پانویس‌های کمکی، خواننده‌ی ایرانی را در فهم مطالب و درک عمیق‌تر آن یاری می‌رساند. کتاب موضوع جذاب، جدید و سختی را برای اثبات انتخاب کرده و در این راه موفق شده است. با خواندن این کتاب درک و دریافتتان از دو نیمه‌ی تاریک/ تاریک‌تر نولیبرالیسم بیشتر خواهد شد و در می یابید چگونه پول در جهان امروز هر چیز کنترل نشدنی را کنترل کرده و دیگر هیچ افسونی سر راه آن وجود ندارد. چیزی ترسناک‌تر از این دیده‌اید؟.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...