چگونه سیاست، ادبیات می‌سازد | هم‌میهن


کتاب «ادبیاتِ ستیزنده» با بهره‌‌گیری از نظریه‌‌های روبرت وسنو، رندال کالینز، میخائیل باختین و منصور معدل، شیوه‌‌ی شکل‌‌گیری و محتوای ادبیات داستانی سیاسی دهه‌‌های چهل و پنجاه را در بستر تحولات گفتمانی جامعه‌‌ی ایران در این دو دهه می‌‌کاود و با تحلیل رمان‌‌هایی از احمد محمود، سیمین دانشور، صادق چوبک، ابراهیم گلستان و جلال آل‌‌احمد نشان ‌‌دهد که چگونه گفتمان‌‌های جامعه شکل و محتوای این آثار را رقم ‌‌زده‌‌اند.

ادبیات ستیزنده در گفت‌وگو با اصغر احمدی

این مطالعه‌‌ی بینارشته‌‌ای محل تلاقی جامعه‌‌شناسی، ادبیات، زبان‌‌شناسی و تاریخ است و ذیل شاخه‌‌ی جدیدی از جامعه‌‌شناسی ادبیات جای می‌‌گیرد که می‌‌توان آن را «جامعه‌‌شناسی ادبیات داستانی سیاسی» نامید. به همین بهانه با دکتر احمد اصغری جامعه‌شناس و نویسنده کتاب به گفت‌وگو نشستیم که به نظر می‌‌رسد با مرگ عباس معروفی که بار دیگر ادبیات داستانی سیاسی را در کانون توجه قرار داده، خواندنی‌تر شده است.

شاید اولین پرسشی که با عنوان کتاب «ادبیات ستیزنده» به ذهن می‌‌رسد این است که وقتی از ادبیات سیاسی صحبت می‌‌کنیم از چه حرف می‌‌زنیم؟ در واقع نسبت سیاست و ادبیات چیست؟
واقعیت این است که پاسخ به این پرسش دامنه گسترده‌‌ای دارد و اگر بخواهم در قالب فهم خودم به این بپردازم به آلتوسر ارجاع می‌‌دهم که می‌‌گوید کلمه و واژه مثل اسلحه و گلوله می‌‌مانند. شما وقتی آنها را به کار می‌‌برید، عملا دارید یک کنش سیاسی انجام می‌‌دهید. شما چه بخواهید در حمایت از رژیم حاکم حرف بزنید، چه در مخالفت با او، عملا از کلمه و واژه‌‌ها استفاده می‌‌کنید. در واقع شما می‌‌خواهید یک واژه را در فضای فرهنگی و سیاسی جامعه مسلط کنید. نوشتن کتاب، مقاله، برگزاری همایش و راهپیمایی و شعار سردادن همگی به نوعی دعوا سر واژه‌‌هاست. درباره ادبیات هم همین است. تعبیری وجود دارد که ما اصلا ادبیات غیرسیاسی نداریم. یعنی یا درباره سیاست، کار و فعالیت صحبت می‌‌کنید و می‌‌نویسید یا خودتان را از سیاست برکنار می‌‌کنید که دور ماندن از سیاست هم نوعی موضع‌‌گیری سیاسی است. ظاهرا کسی که فیلم عاشقانه می‌‌نویسد یا کتاب عاشقانه می‌‌خواند، خودش را از سیاست برکنار کرده است. اما واقعیت این است که این خود نوعی از سیاست‌ورزی است. یعنی فرد تصمیم می‌‌گیرد در قبال تحولات جامعه با موضع‌گیری نکردن، موضع بگیرد. با این تعریف ما اصلا امر غیرسیاسی نداریم. منتهی ما در این کتاب و مطالعه یک معنای خاصی از سیاست مدنظرمان بوده است. یعنی کتاب و رمانی که درباره یک موضوع، شخصیت، نهاد یا رویداد سیاسی بحث کرده باشد.

گاهی آنقدر قلمرو مفهوم سیاسی گسترده می‌‌شود که هر کنشی، کنش سیاسی محسوب می‌‌شود. در این صورت آیا اینگونه تعریف‌‌ها دچار نوعی سیاست‌‌زدگی شده است؟ من معتقدم در تحلیل ادبی اگر عنصر و مولفه سیاسی را در نظر نگیریم یک بخشی از واقعیت را انکار کرده‌ایم. اما وقتی همه چیز را ذیل سیاست قرار می‌‌دهیم که ماهیتی هژمونیک پیدا می‌‌کند، گویی اصالت حوزه‌‌های دیگر از بین می‌‌رود و انگار فرهنگ و زیبایی‌‌شناسی به خودی خود ارزشی ندارد. در واقع گاهی آنقدر قلمرو سیاست را گسترده می‌‌کنیم که اصالت زیبایی‌‌شناسی اثر را نادیده می‌‌گیریم.

آلتوسر جامعه‌شناس فرانسوی می‌‌گوید گاهی یکی از ساختارهای اجتماعی از جمله اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و سیاست بر جامعه سلطه پیدا می‌‌کنند. مثلا به دلایل تاریخی سیاست می‌‌آید به گفتمان و ساختار مسلط تبدیل می‌‌شود. در جامعه ما و خیلی از جوامع جهان سوم و خاورمیانه‌‌ای این قضیه کم‌وبیش اتفاق افتاده است. کتاب جیمز آلن بیل، تحت عنوان «سیاست در ایران و گروه‌‌ها و طبقات و نوسازی» تا حد زیادی به این قضیه پرداخته است که چرا در جامعه‌‌ای مانند ایران سیاست این همه پُررنگ و تعیین‌‌کننده است و همه امور را دربرمی‌‌گیرد. در جامعه ما به دلیل تحولات سیاسی‌ای که در 150 سال اخیر رخ داده، سیاست چنین جایگاهی پیدا کرده و امر شخصی و سیاسی به هم نزدیک و مماس شده است. یعنی هر کنشی از شما سر بزند رنگ‌وبوی سیاسی پیدا می‌‌کند. من در این کتاب، برای اینکه از این گستردگی عبور کنم و خودم را اسیرش نکنم، تعریف خاصی از نظام و ادبیات سیاسی ارائه کردم. یعنی از معنای عام سیاست عبور کردم و به معنای خاص‌‌تر رسیدم. تعریف کتاب از رمان سیاسی، رمانی است که با یک پدیده، واقعه، شخصیت و نهاد سیاسی ربط پیدا می‌‌کند. مثلا اگر کسی به کودتای 28مرداد به عنوان یک رویداد یا به عنوان مثال به نهادی مثل ساواک و شکنجه‌‌هایش به مثابه ابژه سیاسی پرداخته که منجر به غالب شدن تم سیاسی بر قصه شده باشد، آن را به عنوان رمان سیاسی در نظر گرفتم.

بگذارید به دو اثری که در کتاب شما به آن اشاره شده، یعنی «همسایه»‌‌های محمود و «تنگسیر» چوبک ارجاع بدهم. محمود به دلیل آنکه به رئالیسم سوسیالیستی اعتقاد داشت شخصیت خالد قصه‌‌اش را مسیر همان تصویر عمومی که از سیاست وجود دارد سوق می‌‌دهد اما در قصه چوبک، زارممد اساسا کنش سیاسی به آن معنی ندارد، بلکه کنش یا فیگور مبارزاتی دارد. نگاه چوبک به مبارزه سیاسی در اینجا غیرزماندار است که در هر جغرافیایی می‌‌توان آن را تعریف کرد، درحالی‌که محمود شخصیت خالد را در اوج خوانش سوسیالیستی و در بستر تاریخ واقعی و مفهوم پرومبلماتیک از سیاست روایت می‌‌کند. به نظرم باید بین این دو برداشت از کنش سیاسی در رمان تمایز قائل شد.

درست است. وقتی درباره شخصیتی به نام زارممد حرف می‌زنیم، اگر شما از ساواک و دکتر مصدق و از یک رویداد سیاسی مثل 28مرداد حرف زدید، رمان سیاسی نوشتید و در واقع به یک رخداد عینی سیاسی ارجاع دادید. این شیوه در رمان سووشون هم مصداق دارد، گرچه اشاره مستقیمی به آن نمی‌‌کند. سیمین دانشور بعدها می‌‌گوید منظور من از 27مرداد یا یک تاریخی قبل و بعد از آن مراسم بزرگداشتی که می‌‌خواهند برای یوسف بگیرند، همان کودتای 28 مرداد بود. همچنین اذعان دارد جلال حین خواندن این کتاب اولین کسی بود که متوجه این قضیه شد. شما آنجا تصویری عینی از قدرت حاکم را نمی‌‌بینید و قدرت حاکم به صورت ضمنی مورد نقد قرار می‌‌گیرد. گاهی نویسنده‌‌ای به صورت آشکارا این کار را می‌‌کند و نویسنده‌‌ای دیگر در لفافه و در قالب ایهام، استعاره و تشبیه. به عنوان مثال کتاب «اسرار گنج دره جنی» ابراهیم گلستان که روایت یک فرد تازه‌به‌دوران رسیده در روستا است در واقع نقد مدرنیزاسیون و انقلاب سفید بود یا منظور از آن روستا، ایران و آن شخصیت تازه به‌دوران‌رسیده، شاه بوده است.

کدام‌یک از این دو رویکرد در ادبیات داستانی، سیاسی‌‌تر است؟ مرز این دو را چگونه می‌‌توانیم تشخیص دهیم؟

خب به گمانم آنکه به زیبایی‌شناسی ادبیات و نوشتن وفادارتر باشد و در واقع قابلیت‌‌های هنری بیشتری داشته باشد. رمانی برای ما دلپذیرتر است که به صورت غیرمستقیم به این سیاست پرداخته باشد. فکر می‌‌کنم اثری که بار ادبی بیشتری دارد و به صورت ضمنی‌‌تر و پنهانی‌‌تر و در لایه‌‌های زبان‌‌شناختی و ادبی به بازنمایی امر سیاسی پرداخته باشد، هم جذابیت بیشتری خواهد داشت، هم ماندگاری بیشتری.

این تعریف را می‌‌پذیرم. یعنی هنر نسبت به محتوایی که قرار است بیان شود، ارجحیت دارد. همچنین چگونه گفتن به چه گفتن ارجحیت دارد، ولی در نهایت اگر اثری نوشته می‌‌شود و نیاز به تدوین و تفسیر و تعدیل بسیار گسترده‌‌ای در قبال فهم عامه دارد، در واقع انگار برای یکسری خواص نوشته شده است. به عنوان مثال اسرار گنج دره جنی کتاب آقای گلستان را باید کسی بنشیند و تعدیل و تفسیر کند یا برای سووشون و برخی از اشعار شاعران کلاسیک ایران باید چنین کاری کرد، اما درباره همسایه‌‌های محمود نیازی نیست این کار انجام شود. همه چیز عیان است. در عین حال ارزش ادبی‌‌اش هم رعایت شده است. به گمانم زبان خودش می‌‌تواند به یک امر سیاسی تبدیل شود.

خب بنا نیست که همه ما یک مدل اثر ادبی را درک کنیم. شما فکر می‌‌کنید اگر یک اثر ادبی لایه‌‌های ادبیت بالاتری داشته باشد برای عامه ممکن است قابل فهم نباشد. این درست است. اما پرسش اینجاست که مگر همه ما به عنوان متخصص این حوزه یک اثر ادبی را درک می‌‌کنیم؟ فهمی که هر کس از یک اثر ادبی پیدا می‌‌کند بسته به ادراکات و اطلاعات قبلی‌‌مان دارد. اگر 10 جامعه‌‌شناس یک اثر را بخوانند 10 تفسیر متفاوت دارند. مخاطب عام قرار نیست که مثل خواص متوجه مسائل شود. آنها هم خوانش و برداشتی از موضوع دارند، گرچه ممکن است به عمق نروند. در حقیقت اگر ما یک سطحی از فهم یا لذت خواندن ادبیات داستانی را در نظر بگیریم، هر کسی می‌‌تواند به یک لایه از آن ورود کند. یک نفر ممکن است تا عمق برود و مغز اثر را و پیامش را به صورت کامل دریافت کند، اما یک نفر هم از زیبایی داستان و کلمات یا رابطه‌‌ای که بین دو شخصیت بوده است، لذت ببرد. کاری که ما باید بکنیم این است که سطح فهم و برداشت‌‌ها ارتقا پیدا کند و ذائقه خوانندگان فرهیخته‌‌ترشود. اما در هیچ شرایطی نمی‌‌توانیم سهم درک و فهم افراد را از یک اثر ادبی هم‌سطح و یکسان کنیم.

بحثم این است که وقتی شخصی به عنوان نویسنده سیاسی به معنای اصلی آن، یعنی یک رویداد و واقعه سیاسی را دست‌مایه نگارش رمان قرار می‌‌دهد، به این فکر می‌‌کند برای خواص می‌‌نویسد و آن را در پس لایه‌‌های زبانی، روایی و درام قرار می‌‌دهد، به این امید که کشف شود؛ کاری که آقای گلستان کرده است. نویسنده دیگر هم درباره واقعه سیاسی صحبت می‌‌کند اما معتقد است که باید خیلی آشکارا مساله را مطرح کند. اما اگر قرار باشد مردم عام این را متوجه نشوند پس نویسنده واقعه سیاسی را برای چه کسی تعریف می‌‌کند؟ چون اغلب همین قشر مخاطب است که ممکن است خودآگاهی سیاسی نداشته باشد.

ما از یک مفهومی در کتاب استفاده کردیم تحت عنوان سرمایه فرهنگی که ناظر بر توانمندی‌‌های فردی و تجربه‌‌های زیسته یک فرد از جمله نویسنده است که در خلق اثر نقش مهمی ایفاء می‌‌کند. همانگونه که گفتمان‌‌ها خاصیت نیمه‌‌آگاهانه دارند، یعنی کسی با نقشه و برنامه قبلی و آگاهانه به سراغ‌شان نمی‌‌رود بلکه ترکیبی از شرایط و آگاهی افراد دست به دست هم می‌‌دهند تا گفتمانی شکل بگیرد. در شکل‌‌گیری اثر هنری و در اینجا ادبیات هم کم‌وبیش تاثیر داشته است و تجربه زیسته یا سرمایه فرهنگی و اجتماعی او کمک می‌‌کند که چگونه بنویسد. قطعا احمد محمود که کارگری از سطوح پایین جامعه بود، نمی‌‌تواند مانند ابراهیم گلستانی بنویسد که همیشه با سطوح بالا ارتباط داشته است.

اینکه کجا به دنیا بیاییم، با چه کسی نشست و برخاست کنیم و تحصیلات‌مان چه باشد، مهم است. من که جامعه‌‌شناسی خواندم، نمی‌‌توانم علم روانشناسی را با ظرافتی که روانشناس در یک اثر داستانی به کار می‌‌گیرد، به کار ببرم. چون من مفاهیم این علم را اصلا نمی‌‌شناسم. لذا در فهم یک اثر ادبی یا نویسنده باید سرمایه‌‌های فرهنگی او را لحاظ کرد.

نقش ادبیات داستانی سیاسی در کنشگری‌‌های فکری و اجتماعی امروز چه می‌‌تواند باشد؟ من فکر نمی‌‌کنم اکنون ظرفیت شکل‌‌گیری ادبیات سیاسی کمتر از دهه‌‌های 30 و 40 باشد. اما چرا دیگر شاهکاری در ادبیات سیاسی تولید نمی‌‌شود؟ چرا غول‌‌های ادبیات مثل آن زمان دیگر ظهور نمی‌‌کنند؟

پرداختن به ادبیات داستانی و سیاسی بعد از انقلاب یکسری ملاحظات و محدودیت‌‌ها دارد و من چون کار نکردم، نمی‌‌توانم درباره آن اظهارنظر کنم. ولی ما یکسری محدودیت‌‌های استدلالی و انگیزشی داریم که در دوره بعد از انقلاب به نظر خیلی سفت و سخت گرفته شده است. البته ما قبل از انقلاب هم یکسری محدودیت‌‌ها داشتیم و اجازه نمی‌‌دادند که هر کسی هر چیزی بنویسد یا هر کاری بکند امابرخی آزادی‌‌های محدود یا مقطعی به فرصتی برای شکوفایی تبدیل شد. به عنوان مثال سینما در دوره اصلاحات توانست پیشرفت کند؛ پیشرفت به این معنا که ژانر و گفتمان خاص تولید کند. یعنی یک دوره شرایطی را ایجاد کردکه منجر به تولید یک گفتمان خاص در حوزه فیلم شد. در حوزه ادبیات هم باید این زمینه را فراهم کرد. یکسری آزادی‌‌ها باید برای بیان موضوعات وجود داشته باشد تا نویسندگان برجسته امکان ظهور بیابند. مثلا ما در دوران معاصر کسانی را مانند عباس معروفی داشتیم که با نوشتن رمان و به دلیل یکسری اتفاقات بحق و یا ناحق مجبور به مهاجرت شدند.

این فرد وقتی از زمین و خاک خود بیرون می‌‌آید، دیگر نمی‌‌تواند اثر ادبی که تراز باشد و شاخصه ادبی داشته باشد، تولید کند. اگر هم اثری خلق کرده، ارتباطش بعد از تولید با این جامعه دیگر ارگانیک نیست. قبل از انقلاب این شرایطی که به آن اشاره شد، وجود داشته است یعنی هم فشار بوده و هم زمینه فشارها را در مقاطعی از بین برده و باعث شده است نویسنده به انرژی عاطفی دست پیدا کند و به تولید آثار خلاقانه دست بزند. اگر زمینه‌‌های اجتماعی شکوفایی فراهم نشود، خلاقیت‌‌های فردی چندان راه به جایی نخواهد برد. ضمن اینکه بعد از انقلاب یک تحولات سیاسی عظیم و بنیادی صورت گرفته است و نباید انتظار داشته باشیم همان نوع و ادبیات تولید شود که در دهه 40 و 50 تولید شده است.

اگر ما فقط شکل‌‌گیری آثار برجسته ادبی و نویسندگان بزرگ را به دلایل اجتماعی تقلیل دهیم و محدود کنیم، به این معنی نیست که استعدادهای فردی و توانمندی‌‌های شخصی او و خلاقیت‌‌های فردی‌‌اش را انکار می‌‌کنیم؟ یعنی شکل‌‌گیری ادبیات داستانی جریان‌‌ساز و تاثیرگذار صرفا وابسته به عوامل اجتماعی است؟ عامل فردی مثل توانمندی و استعداد و خلاقیت نویسنده نباید لحاظ شود؟

مساله نگاه و رویکرد گفتمانی به این مقوله است. ما در حوزه علم هم این نگاه را داریم که باید در درون گفتمان حرف زد تا خریدار داشته باشد و دیده شود. شما باید در یک ساختار و گفتمان حرف بزنید و زمینه اجتماعی هم کمک کند تا گفتمانی شکل بگیرد. ما در این کتاب چند گفتمان از جمله گفتمان اسلام‌‌گرا، ملی‌‌گرا، کمونیستی و سلطنت‌طلبانه را بررسی کردیم. سه گفتمان اول در گفت‌وگو یا نزاع با گفتمان حاکم تولید اثر کردند. این گفتمان باید شکل بگیرد که ویژگی‌‌ها و توانمندی‌‌های فردی به عنوان چاشنی پشت اثر قرار بگیرد و بردش را اضافه کند. زمانی که به هر دلیلی زمینه‌‌های شکل‌‌گیری‌‌ گفتمان تضعیف شود، نوابغ تولید اثر ادبی منزوی می‌‌شوند. همانگونه که بعد از کودتای 28مرداد سرخوردگی اتفاق افتاد. اگر شعری گفتند خودشان از بیان آن ناراضی بودند، یعنی احساس می‌‌کردند که باید بیایند در سطح جامعه بر افکار عمومی اثر بگذارند. الان از چه گفتمانی بعد از انقلاب می‌‌توان نام برد؟ افق‌‌های گفتمانی مهم است یعنی شما باید افقی برای گفتمان تعریف و در راستای آن ادبیات را تولید کنید.

ما در جامعه بسیار تحت تاثیر سیاست هستیم، هر رمان سیاسی‌ای تولید می‌‌شود به واسطه همین نظام ارزشی، اعتبار پیدا می‌‌کند. حتی اگر رمان به لحاظ ادبی آنقدر اعتبار نداشته باشد. اتفاقا دلیل اهمیت سیاست در مخاطب و خواننده‌‌های رمان است که یک رمان سیاسی را برجسته می‌‌کند و باعث دیده شدن و خوانده شدن آن می‌‌شود. در حالی که ممکن است رمان فاقد ارزش هنری باشد.

هر دو درست است به شرط آنکه اگر ما از آن مقطع عبور کنیم، آن اثر هم از چشم بیفتد. اگر دو دهه یا سه دهه از عمر اثر ادبی گذشت، ولی مثل زمان انتشارش مورد اقبال واقع و پسندیده شد، یعنی فراتر از زمان عمل کرده است. درست است که سیاسی است و ارزش‌‌های سیاسی موجود در کتاب باعث شده پسندیده شود، اما حداقل نشان می‌‌دهد این ارزش‌‌های سیاسی کماکان پابرجاست. می‌‌گویند ماندگاری یک اثر به این دلیل است که از ارزش‌‌های عام صحبت می‌‌کند. علت ماندگاری دیوان حافظ، گلستان، بوستان یا شاهنامه بعد از قرن‌‌ها و حضورشان در زندگی، به این دلیل است که ارزش‌‌های عام و کلان دارند. یک اثر ادبی می‌‌تواند سیاسی باشد اما ارزش‌‌های عام داشته باشد. یعنی از آزادی دفاع کند و علیه شکنجه و سانسور نقد بنویسد. اما وقتی شرایط فراهم نیست، خب کسی رمان سیاسی بنویسد که چه شود. مخاطب‌‌شناسی هم جزو توانمندی‌‌های نویسنده است. یعنی باید بداند در چه زمانه‌‌ای چه اثری بنویسد.

از نظر من فرآیند خلق، یک فرآیند شبکه‌‌ای است، یعنی شما بدون جامعه‌‌شناس، رمان‌‌نویس نخواهی داشت و برعکس. شما تا زمانی که فکر کردن بلد نباشید، نمی‌‌توانید چیزی را خلق کنید.

ما در مصرف تولیدات فرهنگی سه رویکرد داریم؛ یک رویکرد منفعلانه است. یعنی اثری تولید و به مخاطب داده می‌‌شود تا استفاده کند. دومین رویکرد فعالانه است. یعنی وقتی فیلمی به ما نشان داده می‌‌شود یا کتابی می‌‌خوانیم، نباید تحت تاثیر صرف قرار بگیریم بلکه نقد می‌‌کنیم. یعنی نکاتی را که می‌‌خواهیم دریافت و بقیه را پس می‌‌زنیم. رویکرد سوم بازاندیشانه است. یعنی آن را دریافت و درباره‌‌اش فکر می‌‌کنیم. این فکر کردن باعث می‌‌شود من اثری متناسب با آن فضا تولید کنم. این الگو ذهن را فعال و فراتر از الگوی قبلی عمل می‌‌کند و این باعث می‌‌شود آثار بهتری تولید شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...