تبعات مدرنیسم آمرانه... بافت جنوب شهر و محلات فقیرنشین و حاشیهای را نیز ماهرانه به تصویر میکشد... روستاییان صاحب زمین میشوند اما باور دارد که پشت این بخشش، توطئهای نهفته است... عین یک بادکنک بادت میکنند و میبندند به شاخه اقاقیا که گلهگله تیغ دارد... پسرش در برابر او قد علم میکند و به بندگی فئودالهای نورسیده تن میدهد... به خاطر «بیآبی، قحطی و گرسنگی» روستاها را ترک کرده و در شهر به عملگی مشغول شدهاند
...
داستان مطرودان است و شریفه یکی از طردشدگان این شهر... او که خودش را اهل همهجای دنیا میداند یکی از اتاقهای کمتر ویران خانه را تمیز میکند و میشود ساکن موقتی آن ویرانه... دوازده-سیزدهسالش بود که او را با شناسنامه خواهرش که هیجدهساله بود به عقد آجانی در میآورند... مردی که پشتش آشولاش از شلاقهای گروهبان شهریست، کسیست که نمایشنامههای نو را برای اولینبار در این مملکت به روی صحنه برد و بنیانگذار تئاتر مدرن در این سرزمین است
...
زندگی فرامرز آذرپاد... یکی از آن نفلههای روزگار است که با آرمانخواهی نسبتی ندارد... غیاب مردان در زندگیاش را با خشم و نفرت از مردان دیگر تلافی میکند... سقوط اخلاقی طبقهای که در دوره پهلوی دوم ظهور کرد... در جامعهای که استبداد بر آن حاکم است، هیچکس به آینده خودش اطمینان ندارد. هرکس فرصت پیدا کند زیر پای دیگری را خالی میکند... ابتدا همسر او و سپس کل داراییاش را تصاحب میکند
...
رمانی عملگرایانه است. رمانی در ستایش اقدام به جنبش (انقلاب). از این منظر بهواسطه «همسایهها» میتوان به تاریخ اجتماعیِ مردم نگاهی دقیق انداخت. تنها چیزی که در مخیله مردم آن دوران نمیگنجد، اصلاح است. آنان بهجز تغییر به چیز دیگری رضا نمیدهند. احمد محمود در این رمان بیش از هر رمان دیگرش به عمل انقلابی دل بسته است. عمل انقلابی در رسیدن به خودآگاهی طبقاتی. عمل انقلابی در/ با رسیدن به خودآگاهی انقلابی
...
شایعه استقرار تانکهای عراقی در مرز ایران بین مردم اهواز دهن به دهن میگردد و مردم نگران حمله عراق به ایران و بیتوجهی و بیاعتنایی مسئولان کشورند... بیوه میانسالی است که پسر نوجوانش به جبهه رفته است... آن دو دزد را به تنه درخت نخلی میبندند و به پیشنهاد ننه باران، محاکمه و به مرگ محکوم میکنند... جنگ را بهترین فرصت برای احتکار و گرانفروشی میبیند...
...
همسایهها به جز اهواز، در هیچ کجای کشور نمیتواند روایت شود... تا ماسه های خشک و داغ را پشت سر بگذاریم و به ماسه های مرطوب کنار کارون برسیم، کف پاهایمان حسابی میسوزد... چه در دهه سی آفریده شده باشد، و چه در دهه چهل؛ مهم ترین ویژگی اش، ثبت دوران خودش به عنوان سندی زنده است که برای همیشه میتوان به سندیت آن ایمان داشت... هم در رژیم گذشته ممنوع بود و هم در جمهوری اسلامی
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...