انسان انقلابی؛ مسئله این است | واو


«مدار صفر درجه» قصه شهری است در سال‌هایی که حالا بیش از نیم‌قرن از آن روزها گذشته، قصه مردم اهواز در سال‌های 50 تا 57 شمسی که هرکدام سرشان به کار خودشان گرم بوده و در مقاطعی برای یک هدف مهم دست به دست هم دادند تا به هدفشان نزدیک شوند. این رمان روایتی از روزهای مبارزه در سال‌هایی که گفته شد در شهر اهواز است. روایتی که در آن احمد محمود تلاش کرده تصویری کامل از شرایط و اتفاقات را در بستر رمانش نشان دهد و خواننده را با خود تا صفحه آخر همراه کند.

مدار صفر درجه احمد محمود

برای من که رمان‌های مختلفی با حال و هوای سال‌های مبارزه خوانده‌ام این رمان رنگ و بوی متفاوتی داشت و اگر بخواهم بگویم بهترین رمانی که در این فضا خوانده‌ام، کدام رمان بوده بی‌شک نام «مدار صفر درجه» بر صدر می‌نشیند.

باران، خاور، بلقیس، نوذر، نوروز، یارولی، رئیسه، کتایون، مائده، منیژه، نامدار، صمد صراف، رستمعلی، فیروز، شهروز، شهرام، مش دوشنبه، بی‌بی سلطنت، آفاق، حاج‌آقا بزرگ عطار، اسد موتوری، حشمت، برهان، مبارک، براتعلی، نبی بی‌حال، مهراب و… بخشی از شخصیت‌هایی است که در این رمان حضور دارند و هرکدام بار بخشی از قصه را به دوش می‌کشند و نقشی دارند. 1782 صفحه قصه طبیعتا با یکی دو شخصیت کارش راه نمی‌افتد و احمد محمود هم به خوبی در ساختن شخصیت‌ها که هرکدام قصه‌ای داشته باشند تا بتواند با آن‌ها کتاب را پیش ببرد و به هدف نهایی نزدیک شود، موفق عمل کرده است. در واقع باید گفت شخصیت‌پردازی در این رمان به قدری شیرین صورت گرفته که هرکسی می‌تواند از زاویه افراد مختلف به روزگاری که رمان در آن می‌گذرد نگاه کند و تصمیم بگیرد. در واقع نویسنده با تعدد شخصیت‌ها در پی ایجاد چندصدایی (که از اهداف رمان است) بوده و توانسته این چندصدایی را خلق کند. علاوه بر این محمود برای اغلب شخصیت‌های کلیدی داستان پایانی در نظر گرفته و آن‌ها را به امان خود رها نکرده است. پایانی که برای «نوذر» رقم خورد یا پایان «یارولی» از پایان‌های حیرت‌انگیز داستان است که خواننده را به فکر فرو می‌برد.

روایت رویدادی مانند انقلاب از آن دسته کارهای دشوار است که هرکسی وارد آن می‌شود باید ملاحظات بسیاری را در روایتش لحاظ کند تا متهم به جانبداری نشود. احمد محمود در مدار صفر درجه از پس این نکته بر آمده و توانسته روایتی چندجانبه و بدون سوگیری خلق کند. در این رمان ما چهره‌های مختلفی را می‌بینیم که هرکدام نماینده طیفی از گروه‌های فکری و مبارزاتی است. برای مثال شخصیت «مبارک» توده‌ای است و بارها از سوی «یارولی» (که خودش متهم به هم‌دستی با ساواک است) با عباراتی نظیر «بدتوده‌ای» اسم برده می‌شود. یا شخصیت دیگری نماینده طیف ملی است که باز هم «یارولی» او را «بدمصدقی» معرفی می‌کند. جوان‌ترها در کتاب به جریان‌های جدید چپ (غیر از توده) وابستگی دارند و «حاج‌آقا بزرگ عطار» هم نماینده طیف سنتی و مذهبی مبارزه است که در روزهای پایانی منتهی به انقلاب او را در صفوف راهپیمایی جلودار دیگران می‌بینیم. هرچند در راهپیمایی‌ها همه حضور دارند ولی نزدیک بودن یا دور بودنشان به جریان برگزارکننده از جایگاهشان در صف پیداست. علاوه بر این از زبان شخصیت‌های مختلف نقدها به شیوه مبارزات نیز بیان می‌شود و همین فضای گفت‌وگو در سراسر رمان مشهود است.

مدار صفر درجه را باید یکی از رمان‌های قدرتمند شهری دانست. در این رمان شهر کارکرد پررنگی دارد و محمود فقط از شهر به خیابان‌ها و ساختمان‌ها اکتفا نکرده بلکه به مفهوم شهر در جامعه نیز نظر داشته و آن را جایی برای ارتباطات انسانی و بروز مسائل اجتماعی نشان داده است. در این رمان است که می‌بینیم مفهوم بازار و مفهوم معیشت در ساخت جامعه چه معنایی دارد ولو اگر در حاشیه کنش اجتماعی باشند. حتی محمود در داستانش شهر را در مقابل روستا قرار می‌دهد و فرزندان «عموفیروز» وقتی به شهر می‌آیند هرکدام به نحوی خراب می‌شوند و از بین می‌روند؛ در واقع او از نقش شهر در تحول انسان غافل نیست و آن را در داستانش بازتاب داده است.

محمود در این رمان طیفی از رنگ‌های اجتماعی را کنار هم قرار داده و توانسته رنگین‌کمانی از جامعه انسانی را به نمایش بگذارد. برای مثال یکی از موضوعاتی که در سال‌های بعد از انقلاب به آن پرداخته شد ماجرای حضور همگانی در جریان مبارزه بوده در صورتی که تا زمانی که پیروزی قطعی نشده بود بسیاری وارد میدان نمی‌شدند و دیگران را نیز از حضور بازمی‌داشتند. در این رمان ما شاهدیم که جماعتی هستند که به فکر شب کردن روز خود هستند و کاری به امورات دیگر ندارند. هرکدام هم نقشی دارند که نشان می دهد در روزگار انقلاب هم زندگی جریان داشته و بسیاری کاری به آن نداشته‌اند. «شهروز» یکی از کسانی است که در این میان حضورش به چشم می‌آید. او از این فرصت برای کسب سود و پیشرفت کسب و کارش استفاده می‌کند. آنچه در این رمان مهم است «انسان» است و آن‌ها هستند که وقایع را می‌سازند و تاریخ را پیش می‌برند. احمد محمود در این کتاب به انسان نگاه ویژه‌ای داشته و تلاش کرده وزنی که باید را به این سلول سازنده جوامع بدهد تا نقش او در پیش‌برندگی یا عقب‌ماندگی معلوم شود. احمد محمود با دیالوگ‌محور قرار دادن کتابش، سعی کرده نشان دهد انسان با همین زبان چه کارهایی می‌کند و چه نقشی در تاریخ دارد. از این منظر باید این اثر را عرصه ضهور انسان بدانیم و محمود را در نمایش آن موفق بدانیم.

مدار صفر درجه همانطور که گفته شد رنگین‌کمانی از طیف‌های مختلف جامعه است. محمود تا جایی که توانسته در رمانش آداب و رسوم و خرده‌فرهنگ‌های رایج در آن روزگار را نیز نمایانده، هرچند برخی آداب و رسوم هم جایشان خالی است ولی به قدری که بضعت رمانش اجازه می‌داده از عناصر مختلف فرهنگی در بستر قصه استفاده کرده است. آن‌هایی را هم که استفاده نکرده به این خاطر بوده که او در حال روایت توده‌ها بوده و طبیعی است که توده‌های نیازمند و محروم کنش مناسکی و فرهنگی در سطح طبقه متوسط ندارند. مثلا اینکه چرا سینما یا موسیقی در رمان نیست روشن سات چون باقت شخصیت‌های قصه سنتی است و خیلی اجازه چنین رفتارهایی به شخصیت‌ها نمی‌توان داد و حتی انتظار آن هم انتظار درستی نیست. از این حیث ما در رمان شاهد سبک زندگی مردم اهواز در سال‌های دهه پنجاه شمسی هستیم و محمود با دقت جزئیاتی را وارد کرده که به خوبی مشهود است.

درونمایه اثر درباره انقلاب است. نویسنده در کارش به انقلاب به عنوان معنایی که انسان‌ها را به حرکت در می‌آورد و رنگ و معنای دیگری به زندگی‌شان می‌دهد، نگاه کرده و تلاش کرده این معنا را به خواننده نیز نشان دهد. در واقع حرکت در مسیر مقابله با ظلمی همگانی که دست‌های مختلفی در ایجاد آن به تعابیر مختلف در جریان است شخصیتی مانند «باران» را از نوجوانی خام و نپخته به انسانی بزرگ و صاحب اراده تبدیل می‌کند. در واقع این انقلاب است که انسان‌‌ساز است و هرکه در آن گام بر ندارد از انسانیت خویش دور می‌ماند. این نکته را می‌توان در شخصیت‌هایی مانند شهروز و شهباز دید. افرادی که گرفتار افیون، یکی افیون سوداندیشی و دیگری افیون اعتیاد، شده‌اند و از مسیری که همگان در آن حرکت می‌کنند بازمانده‌اند و از خویشتن خویش دور شده‌اند. در واقع احمد محمود انقلاب را حرکتی برای بازگشت به خویشتن و اصول اولیه انسانی در نظر گرفته است.

در مجموع سخن گفتن درباره این اثر مهم و بزرگ ادبیات داستانی ایران که بستر رویدادهای آن تاریخ وقایع انقلاب است، کار راحتی نیست و نمی‌توان در یک مطلب به همه آن‌ها پرداخت. داستانی که هر خواننده‌ای از منظر خود به آن نگاه می‌کند و می‌تواند آن را تفسیر و تاویل کند و برداشت خود را بر آن حمل کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...