جلسه‌ی نقد و بررسی آثار احمد دهقان در حوزه‌ی هنری استان تهران برگزار شد.

فیروز زنوزی جلالی ـ منتقد و داستان‌نویس ـ در این نشست که عصر روز یکشنبه، 28 مهرماه برگزار شد، یکی از مسایلی را که همیشه دغدغه‌ی آن در کشور ما وجود داشته است، مقوله‌ی نقد دانست که چندان به آن توجه نمی‌شود.

وی یادآور شد: «خیلی از نقدهای ما نظرهای شخصی است. این نقدها یا کلی‌گویی است یا دل‌نوازی دوستان یا خشم گرفتن بر نویسنده. او سپس چند نقد نوشته‌شده را خواند که در یکی از آن‌ها به این موضوع اشاره شده بود که نویسنده وقتی تجربه‌ای از یک جغرافیا داشته باشد، انعکاس آن از درجه‌ی اهمیتی برخوردار است.»

زنوزی جلالی در این‌باره توضیح داد: «یکی از دلایلی که این داستان‌ها تأثیرگذارند، این است که بدون احساس‌ورزی، نویسنده آن‌ها را خلق کرده، که این اثرش خیلی بیشتر است تا این‌که نویسنده در خلق اثری، احساس‌ورزی کند. احمد دهقان خود در جنگ بوده و آن را از نزدیک لمس کرده است.» این نویسنده هم‌چنین با اشاره به انتقادهایی که به کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشته‌ی احمد دهقان شده است، گفت: «آیا برای نویسنده می‌توان نسخه پیچید، اگر بپذیریم نویسنده آیینه‌ی تمام‌نمای جامعه‌ی خویش است، آیا به اتفاق‌های اطراف خود می‌تواند بی‌تفاوت باشد؟ وقتی او زندگی نسل بعد از جنگ را می‌نویسد و تبعات جنگ را در آثارش بازتاب می‌دهد، این زنگ خطری برای مسؤولان ماست. ضمن این‌که نوشتن این آثار، شجاعت هم می‌خواهد. او وقتی «سفر به گرای 270درجه» را نوشت، این نکات را به وضوح می‌توان در آن دید. این اثر زمانی خلق شد که کارها بیشتر شعاری بود.»

زنوزی جلالی بیان کرد: «او در این کتاب، شرح می‌دهد آدم‌هایی که به جنگ می‌روند، آدم‌های تافته‌ی جدا بافته نیستند، بلکه آدم‌های عادی‌اند. در این اثر، ما با نویسنده‌ای مواجه‌ایم که می‌خواهد ما را بی‌واسطه در فضایی قرار دهد که دور از شعارزدگی است. او در ادامه به طنز خاصی که در آثار دهقان است، اشاره کرد و افزود: در آثار او، می‌بینیم که در اوج جنگ، دیالوگ‌ها راحت و دم دست و در عین حال تأثیرگذارند.»

در ادامه، زنوزی یکی دیگر از نقدهای نوشته‌ شده بر آثار دهقان را خواند که در آن به این موضوع اشاره شده بود که نسل جوان ما نیاز دارد، وضعیت فعلی بازماندگان جنگ را بداند و در آن، یکی از نکته‌های مثبت «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان این موضوع دانسته شده بود.

وی اظهار کرد: «خیلی از نقدهای امروز ما، نقد نیستند؛ نه برای خوب بودن متن دلیلی از متن ارایه می‌دهند، نه برای بد بودن آن. نقد خوب آن است که درباره‌ی شخصیت‌پردازی، پی‌رنگ، فضاسازی و بقیه‌ی چیزها، نویسنده از متن نشانه آورد و به جای اظهار نظر در نقد، مخاطب را به داوری بگیرد. او گفت: ما اصولا در آثارمان آدم‌هایی را خلق می‌کنیم و روی دوش‌شان آن‌قدر بار می‌گذاریم که مثل چای در لیوانی که پر از شکر است، شیرینی‌اش حلق را می‌زند. «در سفر به گرای 270درجه» آدم‌ها خودشان هستند. در واقع، شخصیت‌های آثار دهقان بی‌ادعا هستند و غر نمی‌زنند.»

احمد دهقان نیز در این نشست در پاسخ پرسش یکی‌ از حضار درباره‌ی ارتباط داستان اول کتاب «من قاتل پسرتان هستم» با داستان آخر این کتاب، بیان کرد: «داستان ابتدای کتاب «من قاتل پسرتان هستم»، کامل‌تر از داستان آخر آن است. در واقع، این داستان ماجرای رفت و برگشت به گذشته است؛ اما «پیشکش» که داستان آخر کتاب است، یک داستان ناموفق است که نویسنده‌ی آن هول شده و آن را به رمان تبدیل نکرده است. این داستان به لحاظ هولناکی، داستان هولناکی است؛ اما ماجرای آن پخته نشده و پیش از پخته شدن از تنور بیرون آورده شده است.»

به اعتقاد دهقان، این داستان می‌توانست داستان بلند خوبی شود. وی درباره‌ی این‌که آیا این دو داستان به لحاظ داستانی، کار خود را انجام داده‌اند، معتقد است: داستان نخست کتاب، داستان موفقی است؛ ولی داستان آخر نه؛ به نظرم «پیشکش» قدری پراکنده است و رفت و برگشت در آن قدری شلخته شده است.

او تأکید کرد: «من هرگز پشت سر داستان‌هایم از این لحاظ که گفته شود، ضعف ساختاری دارند، نمی‌ایستم. چراکه داستان‌هایم همه تاریخ دارند، وقتی آن‌ها را نوشتم، کنار گذاشتم و دیگر آن‌ها را تغییر ندادم.»

................ هر روز با کتاب ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...