هیچچیز در زندگی من رخ نمیدهد | ایبنا
کتاب «وقایعنگاری جنون: شرحی بر زندگی فریدریش هلدرلین در فاصله سال های ۱۸۰۶-۱۸۴۳» [Hölderlin's Madness: Chronicle of a Dwelling Life, 1806–1843] نوشته جورجو آگامبن [Giorgio Agamben] با ترجمه فرهاد محرابی توسط نشر ققنوس منتشر شده است.
![وقایعنگاری جنون: شرحی بر زندگی فریدریش هلدرلین در فاصله سال های ۱۸۰۶-۱۸۴۳» [Hölderlin's Madness: Chronicle of a Dwelling Life, 1806–1843] نوشته جورجو آگامبن [Giorgio Agamben]](/files/17560238575717273.jpg)
فریدریش هلدرلین، شاعر و فیلسوف شهیر آلمانی، برای «جورجو آگامبن» فیلسوف ایتالیایی معاصر، جذابیت خاصی دارد. آگامبن پیشتر در کتاب معروف خود «هومو ساکر» به سراغ هلدرلین رفته بود. بخش نهم این کتاب را میتوان تفسیری بر جمله کلیدی «کاربرد آزادانه امر متناسب حقیقتاً دشوارترین کار است» هلدرلین دانست.
کتاب «وقایعنگاری جنون: شرحی بر زندگی فریدریش هلدرلین در فاصله سالهای ۱۸۰۶-۱۸۴۳» را آگامبن در دوران قرنطینه همهگیری کرونا نگاشته است. چه بسا گوشهنشینی ناخواسته آگامبن او را به بررسی دقیقتر زندگانی شاعر آلمانی که گفته بود «هیچچیز در زندگی من رخ نمیدهد» ترغیب کرده است.
زندگی هلدرلین به دو بخش تقسیم میشود. بخش اول از ۱۷۷۰ تا ۱۸۰۶ و بخش دوم از ۱۸۰۶ تا ۱۸۴۳ را شامل میشود؛ بازهای که نشانههای جنون در هلدرلین گزارش شده است. در بازه دوم، هلدرلین در خانه نجاری به نام «ارنست زیمر» زندگی میکرده است. زمانی که درهای ارتباط به دنیای خارج را کاملاً بهروی خود بسته بود. با این اشاره بیراه نیست که در مورد خود گفته بود «هیچچیز در زندگی من رخ نمیدهد».
شق سوم تاریخ
آگامبن، در بخش ابتدایی کتاب، تفاوت میان تاریخنگار و وقایعنگار را برجسته میکند. بنابر تعریف او، مورخ، به نگارش تاریخ میپردازد اما وقایعنگار تنها آن را بازگو میکند. به تفصیل بیشتر، تاریخ، رشتهای علمی است که یک رخداد در گذشته را، در یک بستر زمانی و با توجه به اتفاقات پیشوپس آن تحلیل میکند، اما وقایعنگاری یک فرم ادبی است. «وقایعنگاری ممکن است دربرگیرنده توضیحی در باب رخدادهایی باشد که بازگو میکند، اما در مقام قاعده با تاریخنگاری متفاوت است».
وی در توضیح بیشتری بر این فرم ادبی مینویسد «وقایعنگار مابین تاریخ سیاسی و تاریخ طبیعی، نوع سومی از تاریخ را وارد میکند؛ تاریخی که بهنظر میرسد نه در آسمانها جای دارد و نه در قلمروی امور دنیوی، اما هر دو را از نزدیک نظاره میکند». بهنظر آگامبن، زندگانی فردی مانند هلدرلین، با توجه به اینکه دوره انزوا و جنون طولانیای داشته است، تنها مناسب وقایعنگاری است.
به اعتقاد او، حقیقت، یک هستی فرار است و در برابر روایت مقاومت میکند، با اینحال، خود را چونان شمایلی آشکار میکند، یعنی در مقام چیزی که به معنایی اشاره میکند که واقعی است اما با این حال پنهان می ماند.
«در ساحت شمایل، زندگی مطلقاً قابل درک است، اما دقیقاً به همین دلیل است که نمیتواند به موضوع دانش تبدیل شود». نمایاندن یک زندگی چونان یک شمایل آنگونه که هدف آگامبن در این کتاب است، «به معنای دست شستن از شناختن آن است تا آن شناختپذیری بیپناه و در عین حال بکر آن را حفظ کند».
آگامبن، وقایعنگاری خود به تفصیل بالا از زندگی فریدریش هلدرلین را، با گاهشماری تاریخ اروپا دستکم تا سال ۱۸۲۶ همراه میکند. همچنین در بخش سرآغاز، به مجادلات میان هلدرلین با کسانی چون فیشته و هگل میپردازد. بهعلاوه، وقایعنگاری زندگی گوته نیز در فصلی مجزا، آورده شده است.
ذهن تماماً غایب شاعر
در صفحه ۳۷، خاطرات کودکی زنی مرور میشود که با پدرش فردی پریشانحال را مشاهده کردهاند که گرد مجسمههای خداگونه به نجوا میپرداخته است. این غریبه در دل مرد و دختر خردسالش حسی از شفقت بیدار میسازد.
رفتهرفته آنان درمییابند این غریبه، ذهنی تیزبین و افکار عمیقی در سر دارد. آن دو نمیدانستند با یکی از بزرگترین شاعران زمان خود در مصاحبتند. بعدتر، یکی از پژوهشگران، مطرح کرد آن فرد نیمهدیوانه کسی جز فریدریش هلدرلین نمیتواند باشد.
گزارشها در باب جنون وی، به این نوشته کمابیش گمنام محدود نمیشود؛ یکی از متقنترین گزارشها در اینباره، مربوط به نامه شلینگ به هگل است. او به دوست خود مینویسد: «هرچند او (هلدرلین) میتواند برخی کارها را به انجام رساند، مثلاً ترجمههایی از یونانی، جدا از این موارد اما ذهن او تماماً غایب است… تا حد انزجار نسبت به ظاهرش بیاعتناست، و اگرچه گفتارش نشانههای کمتری از جنون در خود دارد، اما جدا از این مورد کاملاً طرز رفتار بیرونی کسی را به خود گرفته که در چنین شرایطی قرار دارد».
این روایت شلینگ توسط پیر برتو، از پژوهشگران برجسته ادبیات آلمان و فرانسه و همچنین از رهبران مقاومت فرانسه، نقض شده است. برتو معتقد است که اگر هلدرلین در وضعیت جنون بهسر میبرد نمیتوانست ترجمه آثار سوفوکل را به پایان برساند؛ مگر آنکه بپذیریم که ترجمه این آثار توان ذهنی چندانی طلب نمیکند، در صورتیکه طبیعتاً چنین نیست.
سوای مجادلات بر واقعیت جنون او، مسئله آگامبن در این وقایعنگاری، صحتسنجی در اینباره نیست. بهنظر آگامبن، هلدرلین برخلاف «گوگول» و «سوئیفت» که بهدنبال نوعی جنون خودخواسته بودند، تنها باید دیوانگی را میپذیرفت. برتو، معتقد است هلدرلین جنون را چونان تصور فعلی علم روانپزشکی از بیماری روانی نمیفهمید. بهنظر او جنون چیزی بود که میبایست یا میشود در آن سکنی گزید. همگام با این دریافت، او در ترجمه خود از سوفوکل، عبارت «جنون الهی منزلگاه اوست» را میآورد؛ این اشارهای به فهم متفاوت او از دیوانگی است.
هلدرلین و امر ملی
هلدرلین در دو مقاله آخر خود، تصور خود در باب «استفاده آزادانه آنچه درخور ماست» و نیز تضاد میان امر خارجی و امر ملی را، بیان کرده است و، از رهگذر آن، خواهان بازنگری در رابطه خود با مدل یونانی بود. او معتقد است آنچه متعلق به ماست باید به همان اندازه امر بیگانه با ما، آموخته شود.
هلدرلین در نامهای به ویلمانز، ناشر آثارش، مینویسد: «هنر یونان بهدلیل درک مصلحتگونه امر ملی و سوگیریهایی که همیشه بر آنها استوار بوده، نزد ما امری بیگانه است و، من امید دارم که آنرا با توضیح بیشتر عنصر شرقیای که آن را انکار کرده و نیز اصلاح گرایش هنریاش در هر کجا که میتوان آن را یافت، به سیاقی زندهتر از حدمعمول به عموم مردم معرفی کنم».
ترجمههای هلدرلین بهگونهای وفادارنه به متن اصلی و کمابیش تحتاللفظی بودهاند. هدف او از این روش ترجمه، که برخی مانند شیلر آنان را ترجمههایی پر از اشتباه میدانستند، «پیش بردن رویکرد یونان باستان تا منتهای خود برای آفرینش شعر با توسل به نسخههای آلمانی خودش، به منظور آشکار ساختن سرشت اصلی آن و همزمان «اصلاح» خطاهایش» بود. بهنظر آگامبن این سبک ترجمه، نه تقلید کامل از شاعران کلاسیک، بلکه برای دستیابی به نوعی محاکات (Mimesis) از فرم اصلی شعر در زبان یونانی است.
در واقع نزد هلدرلین، از آنجایی که استفادانه آزادانه آنچه متناسب با ما است، سخت مینماید، پس باید ترجمه بهصورتی باشد که با امر ملی در زبان ترجمه، همخوانی داشته باشد.

هلدرلین خود این قاعده را با این تفصیل توضیح میدهد «از یکسو، یونانیان را داریم که دست به انکار عنصر ملی خود زدهاند تا در موهبتِ نمایش برتری پیدا کنند و با تاکید بر عنصر شرقی، به عنصر ملی خود یعنی آتش آسمانی که نقطه ضعف آنها نیز بهشمار میرود بازگردانیده شوند؛ از دیگر سو، در تقارنی معکوس، مردمان هسپریایی (اصطلاحی در زبان یونان باستان به معنی سرزمین باختری، اشاره به سرزمینهای غرب اروپا دارد) را داریم که در انواع شور و آتش آسمانی که علیالظاهر برای آنها امری بیگانه است سرآمدند و، در مقایسه با مدل یونانی که دست به اصلاح «کجراهههایش» میزنند، به وضوح نمایش بازمیگردند، که با این حال، نقطه ضعف آنها بهشمار میرود».
معادله پیچیده کاربرد آزادانه امر متناسب نزد هلدرلین را، اگامبن اینگونه خلاصه میکند: در غرب، دو گرایش بنیادی امر ملی و امر خارجی حاضر است. اولی میخواهد غرب را در بطن امر متناسب با خود بازیابد ولی دومی غرب را با آن بیگانه میسازد و آن را به خارج از خود منتقل میسازد.
به نظر آگامبن موفقیت امروزین غرب حاصل گرایش به کنار نهادن امر ملی (عناصر بومی) به نفع امر خارجی (برتری تکنولوژیک و اقتصادی) است. غرب هیچ ابایی از گوشهنشین کردن امر ملی ندارد. کنارهگیری اجباری امر ملی، مقاومتهایی را برمیکشد. اما بهنظر هلدرلین این مقاومتها توان مقابله با تناقضات خود، یعنی تناقض در حفط امر متناسب با خود را، ندارند.
به این ترتیب، ترجمه تحتاللفظی هلدرلین، در واقع چالشی در بطن مسئله نسبت امر ملی با امر بیگانه است. او در سرودههای خویش نیز سبک خاصی شبیه به ترجمههایش دارد.
آگامبن در توضیح پاراتاکسیس (در کنارهمآمدن کلمات بدون هیچ ارتباط منطقی) در شعر هلدرلین، ابتدا تعریفی از فلسفه ارائه میدهد. بهنظر او فلسفه زمانی زاده میشود که عدهای از مردمان، میان خود و جامعه خویش، گسستی عمیق حس میکنند؛ گسستی که به معنای ناسازگار بهشمارآمدن آنها توسط اجتماع است.
«فلسفه بالاتر از هر چیز، همین در تبعیدبودگی انسانی در میان انسانهای دیگر است، همین مخمصه بیگانه بودن در شهری است که فیلسوف در آن زندگی میکند و با اینحال، به سکونت در آن ادامه میدهد و، سرسختانه مردمانی غایب را مخاطب قرار میدهد.» وی ادامه میدهد که، در آستانه عصر مدرن، شاعران نیز به سرنوشتی شبیه به فیلسوفان گرفتار شدند. در چنین گرهگاهی، شاعران به فلسفه پناه بردند. این گسست از پیوند با اجتماع، خود را در ساختارشکنی فرمهای شاعرانه اولیه و گفتار پاراتاکتیتکی نشان میدهد که، از ویژگیهای مهم شعر هلدرلین بهحساب میآیند.
کوشیدیم این بخش از «سرآغاز» کتاب را بهتفصیل برای خواننده علاقمند بیاوریم. در ادامه سرآغاز، آگامبن به جنون و شاعرانگی هلدرلین بسنده نمیکند و مجادله او با فیشته بر سر مفهوم «من مطلق» و مجادله دیگر او با هگل بر سر مفهوم تراژدی را نیز به تفصیل مورد بررسی قرار میدهد.
بخشهای دیگر کتاب عبارتند از «وقایعنگاری زندگی گوته ۱۸۰۶-۱۸۰۹»، «وقایعنگاری زندگی هلدرلین ۱۸۰۶-۱۸۴۳» و در نهایت سخن آخر نویسنده.
این کتاب، در ۳۰۴ صفحه، با ترجمه فرهاد محرابی و به همت نشر ققنوس روانه بازار کتاب کشور شده است.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............