رو در رو بافرشته مرگ | اعتماد


محور اصلی این کتاب تنها مرگ نیست بلکه زوال است، به سرازیری افتادن روال معمول زندگی و واکنش‌های اطرافیانی که قرار است مابین فقدان فرد و درونیات، یکی را انتخاب کنند. مرگ همیشه به عنوان چالشی مهم، ذهنیات انسان را درگیر کرده است و رابطه بین مرگ و زندگی بیش از هر چیز انسان را بر آن داشته تا راه‌های گریز از ترس و هراس را بررسی کند؛ از این رو «مرگ» اغلب دستمایه و دلمشغولی برای نویسندگان بوده و هست.

اینجا کسی مرده؟ ضحی کاظمی

موریس بلانشو، نویسنده فرانسوی بر این باور است که ادبیات جز مرگ موضوع دیگری ندارد. پرداختن به موضوع مرگ با بالا رفتن سن و سال دارای جدیتی قابل ملاحظه می‌شود؛ خصوصا وقتی در موقعیتی قرار می‌گیریم که شاهد زوال و در بستر احتضار افتادن یکی از نزدیکان‌مان هستیم و به این موضوع فکر می‌کنیم که چقدر این مساله می‌تواند برای‌مان دغدغه ایجاد کند. رمان «اینجاکسی مرده؟» [نوشته ضحی کاظمی]، شخصیت‌ها و اتفاقاتی خلق می‌کند تا موقعیت افرادی را در مواجهه با مرگ عزیزان‌شان بیان کند. از لحاظ فنی و تکنیکی، شیوه روایت، خوشخوان و روان است اما نحوه بیان جدیدی ارایه نمی‌دهد. رمان دارای هفت شخصیت (مهشید، عادل، دانیال، سینا، سالومه، مریم، ادریس) و شامل پنج فصل است.

ادریس انگار یک روح مشترک و سرگردان است. در این میان مهشید مادر فرزندی به کما رفته است، سالومه برای پدرش در تردید بخشیدن و نبخشیدن قرار دارد، دانیال مسبب نقص عضو همسرش می‌شود و الی آخر... ساختار و اسکلت اصلی داستان دایره‌ای است و فصل‌ها هرکدام به صورت جداگانه ذهنیات درگیر در هر خانواده را بررسی می‌کند. داستان‌ها هر یک به شکل جداگانه و البته موازی با هم پیش می‌روند. حتی گاهی در خواب و رویا، مرگ و زندگی در ستیزند. در بخش ابتدایی کتاب غیر از معرفی شخصیت‌ها اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد و در فصل بعد بلافاصله وارد فضای خواب و وهم‌های حاصل از آن می‌شویم. فضای مکان‌های یاد شده ملموس بوده و تنها در بخش‌های بیداری، این «وهم» بر جریان روایت، نمود بیشتری دارد.

محور مرگ تنها روی جسم متمرکز نیست بلکه در موضوعات بازگشت به خاطرات و پیشینه فرد نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. هایدگر مرگ را یک تجربه فلسفی می‌داند؛ همان‌گونه که در این رمان فلسفه وجودی مرگ از همراهان، فیلسوفانی مستاصل می‌سازد. بلانشو معتقد است؛ «تجربه‌ای وجود دارد که سابق بر مرگ است»؛ چیزی شبیه به اندوه‌نگاری‌های کافکا. غم و سر درگمی سراسر داستان را احاطه کرده و نویسنده سعی بر ساماندهی و بی‌قراری وضعیت موجود دارد. نویسنده تلاش کرده تا کلیت رمان را در همان فضای بسته نگه دارد. در ردو بدل شدن ماجراها گاهی به سینمای نوآر یا فیلم‌های رومن پولانسکی هم اشاراتی شده است و در بعضی واکنش‌های افراد اغراقی موجود است که ناشی از بیان بی‌قراری همراه بیمار است. همه آنها در کنه وجودشان دوست دارند به جای فرد بیمار رنج‌ها را به دوش بکشند یا سعی می‌کنند مرگ را به تعویق بیندازند. بعضی صحنه‌ها در رمان یادآور فیلم روح است. گویی «دمی مور» بالای سر «پاتریک سوییزر» در خیابان نشسته و فریادرسی می‌طلبد. در لابه‌لای بعضی از جملات به‌خوبی صدای اشک را می‌توان شنید و گاهی نیز در صفحاتی به جملاتی عرفانی و حتی کلماتی غیرفارسی برمی‌خوریم.

دانای کل در این رمان به جای همه فکر می‌کند و به جای همه حرف می‌زند و با این حساب شخصیت‌هایی می‌سازد که بدون اینکه چیزی بر زبان بیاورند، نیرویی در درون‌شان از همه‌چیز آگاه است. رمان «اینجا کسی مرده؟» همچون کتاب قبلی این نویسنده؛ «سال درخت»، شلوغ و پرشخصیت است. داستان این رمان پیچیده نیست اما نکته مهم در خلق ماجراها و افراد داستان، چگونگی ارتباط و پیوند آنها و اتفاقات‌شان است که سرانجام نویسنده را قادر ساخته تا آن را به سرانجام برساند اما خواه‌ناخواه پذیرش مرگ و نیستی برای همگان سهل و آسان نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...